سه‌شنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۷

این چه جهانی است؟

این چه جهانی است که نوشیدن می نارواست؟
این چه بهشتی است درآن خوردن گندم خطاست؟

آی رفیق! این ره انصاف نیست، این جفاست!
راست بگو، راست بگو، راست، فردوس برینت کجاست؟










از گروه مستان با صدای همای – آلبوم این چه چهانی است؟

دوشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۷

از قتل فریدون زرتشتی تا ژرژ ارمنی: دور باطل تاریخ

دراخبار دیدم که در تهران جوانی به نام ژرژ در یک منازعه توسط جوان دیگری به اسم مجتبی به قتل می‌رسد. قاتل دستگیر شده اما بازپرس شعبه هفتم دادسرای امور جنایی تهران گفته که بر طبق ماده 207 قانون مجازات اسلامی، مجرمان مسلمان به اتهام قتل کافران قصاص نخواهند شد. حالا اینکه کافر بودن ژرژ که به نظر ارمنی یعنی اهل کتاب می‌آید چگونه بر آقای بازپرس روشن شده، چیزی است که در خبر نیامده. (در فقه شیعه اهل کتاب کافر و نجس هستند لطفاً به کامنت ها مراجعه کنید) این داستان مرا به یاد واقعه قتل فریدون فارسی که یک زرتشتی بود در دوران مشروطه انداخت. گویی ایران ما در دور باطل تاریخ گیر کرده است. خلاصه‌‌ای از این واقعه را به نقل از کتاب "مشروطه ایرانی" با هم بخوانیم:
تساوی و برابری همه‌ی افراد ملت، با هر عقیده و مرام و مذهب و دین، در برابر قانون، یکی از آرمان‌های نظری و مبانی اصولی مشروطیت بوده است. از این اصل به اصل مساوات تعبیر می‌شد... مخالفان مشروطه این پرسش اساسی را مطرح می‌کردند که چگونه ممکن است زرتشتی، کلیمی، مسیحی و مردم بی‌دین با مسلمان در برابر قانون از حقوق مساوی و برابر برخوردار باشند؟ چنین چیزی را با شرع و قانون شریعت مخالف می‌دیدند.1
...کودتا ...به درایت احتشام‌السلطنه و مشروطه‌خواهان در هم می‌شکند. شاه دوباره با مجلس صلح می‌کند، اما در نهان سرگرم آشوب و فتنه است. شهر را ناامنی فرا می‌گیرد. در ... 17 دی 1286 شمسی جماعتی به خانه‌ی فریدون فارسی (زرتشتی) می‌ریزند. او را می‌کشند و زنش را زخم‌دار می‌کنند که چرا پول و تفنگ به مجلس دادی؟ به خانه مشیرالدوله هم حمله می‌کنند. خبر قتل فریدون فارسی در شهر می‌پیچد. مردم مشروطه‌خواه به طور قطع می‌گویند این حادثه به امر شاه شده.... و اینکه قرعه را به نام گبر بیچاره زدند، برای این بود که اگر ملت دنبال کرد و قاتل را پیدا نمود و خواست قصاص کند، حوزه مرکزی استبداد به صدا درآیند که کشته شدن مسلمان در ازای گبر جایز نیست و تساوی حقوق، غیر مشروع است.2
...مدتی بعد که قتلان فریدون را پیدا کردند، در جمعشان دونفر از غلامان کشیک‌خانه‌ی شاه هم بودند. همین امر انگیزه‌ای شد برای اضطراب و آشوب تازه‌ای. مشروطه‌خواهان به جد خواهان مجازات عاملان قتل شدند. کار مجازات به افراط کشید. در حکم مجازات که علما به ریاست سیدعبدالله بهبهانی صادر کرده بودند، آمده بود که عاملان قتل باید سخت مجازات شوند. با "ضرب موجع مولم تازیانه" سیاست شوند و به مدت دوازده سال و در روایت دولت‌آبادی پانزده سال در کلات حبس شوند. در محکمه جزا "ضرب موجع" را به هزار و پانصد تازیانه تعبیر کردند و عاملان قتل و دزدی و شرارت را به طرز فجیعی به زیر تازیانه گرفتند. به قول مجدالاسلام کرمانی "حتی در وحشی‌های آفریقا چنین مجازاتی دیده نشده بود. مردم متصل دست می‌زدند و می‌خندیدند. مردم وحشی و بیرحمی در ایران ما پیدا می‌شود که از صدمه خوردن نوع خودش تفریح می‌کند"3
1- ماشاءالله آجودانی، مشروطه ایرانی، 1383، تهران، نشر اختران، ص 144
2- همان، ص 148
3- همان، ص 151

یکشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۷

داستان انقلاب – قسمت هفدهم


وضعیت فرهنگی ایران پیش از انقلاب

در هفدهمين قسمت از برنامه رادیویی داستان انقلاب، به ترتیب این افراد راویان داستان هستند:

داریوش همایون، دکتر احسان نراقی، نجف دریابندری، مهندس مهدی بازرگان، دکتر رضا براهنی، دکتر هما ناطق، دکتر علی شریعتی، دکتر علی امینی، اسماعیل خویی و صدای بخشی از برنامه ده شب گردهمایی نویسندگان و شعرا در انستیتو گوته در پاییز سال 1356.



ویدیوی مرتبط


بخشی از مستند The Trap از بی.بی.سی که به نقش دکتر علی شریعتی در انقلاب ایران می‌پردازد:



اگر وبلاگ دارید لطفاً با قرار دادن کد لوگوی داستان انقلاب، خوانندگان وبلاگ خود را به این صفحه راهنمایی کنید.

شنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۷

مونتریال: موزه بزرگی برای دین

عکس‌هایی که از سفر مونتریال گرفتم با شرح آنچه دیده بودم بصورت اسلایدشویی در یوتیوب گذاشتم. توضیحاتی که با صدای خودم روی عکس‌ها گذاشته‌ام برداشت‌های شخصی‌ من است که بعضی جاها با اطلاعاتی که روی اینترنت در دسترس همه‌ است تکمیل‌تر شده است. خیلی از جاهای این شهر موسیقی جاز به گوش من می‌خورد، از بعضی رستوران‌ها گرفته تا حتی تاکسی‌ها، برای همین بی‌مناسبت ندیدم قطعات جاز ملایمی روی این تصاویر بگذارم.

جمعه، مهر ۰۵، ۱۳۸۷

بازار داغ عذرخواهی‌های انتخاباتی در کانادا

اگر اشتباه نکنم این دومین دوره متوالی است که دولت کانادا به خاطر نداشتن اکثریت در پارلمان، پارلمان را منحل و اعلام برگزاری انتخابات زودرس می‌کند. دوره قبل لیبرال‌ها ناچار به این کار شدند و این دوره محافظه‌کارهای پاچه‌خوار آمریکا. اما در انتخابات این دوره، نکته بامزه عذرخواهی و بعضاً انصراف پی‌درپی کاندیداهای احزاب مختلف در پی انتشار رسوایی‌های رنگارنگ این آقایون و خانم‌هاست. تا اینجا بیشترین عذرخواهی از طرف حزب NDP (حزبی که اگر من حق رأی داشتم حتماً بهش رأی می‌دادم) بوده:

"آندرو مک کیور"، کاندیدای حزب نئودموکرات NDP برای "دورهام" در شرق تورنتو عذرخواهی کرد اما انصراف نداد. آندرو در فیس‌بوک کامنتی گذاشته بود در مورد فراریان جنگی که "آمریکایی‌های خیانتکار" در کانادا جایی ندارند. اشاره به موضوع تصمیم اداره مهاجرت کانادا در برگرداندن "کوری گلاس"، یک سرباز آمریکایی که جهت اعتراض به حضور آمریکا در عراق پناهنده کانادا شده و حالا کانادا می‌خواهد اورا به آمریکا برگرداند و این موضوع بحث داغ فعالان ضدجنگ و حقوق بشر در کانادا شده است. علاوه بر این در همان کامنت آندرو که نقد یک زن تورنتویی از نظراتش را برنتافته می‌گوید "اگه یه روزی رودرو ببینمت کاری می‌کنم که جیغت در بیاد!" و یک سری فحش هم نثارش می‌کند. حزب لیبرال هم از فرصت استفاده کرده و متن این کامنت‌ها رو به شکل فایل pdf منتشر کرده. - منبع

"لی ریچاردسون" کاندیدای حزب محافظه‌کار به خاطر اینکه در مصاحبه‌ای با یک هفته‌نامه ضمن اشاره به تیراندازی اخیر در شهر کلگری غیر مستقیم گفته بود که کسانی که جرم و جنایت می‌کنند در کانادا به دنیا نیامده‌اند و مهاجر هستند، مورد اعتراض شدید حزب لیبرال و NDP قرار گرفت. ایشان به خاطر اظهاراتش و برداشت غلط ابراز تأسف کرد اما عذرخواهی و یا استعفا نه!- منبع


"لسلی هوگز"، کاندیدای حزب لیبرال از وینی‌پگ هم به خاطر نظری که خیلی وقت پیش در مورد واقعه 11 سپتامبر نوشته بود عذرخواهی کرد. لسلی که قبلاً برای CBC هم کار می‌کرده به همان داستان مشهور که سازمان اطلاعات اسرائیل، از قبل به آمریکا در مورد حمله هشدار داده بودند و همه یهودیان ساختمان تجارت جهانی را قبل از حمله ترک کرده بودند اشاره کرده بود و به همین خاطر به ضدیهود بودن متهم شده و حالا عذرخواهی کرده و گفته که همیشه پشتیبان جامعه یهودیان وینی‌پگ بوده. - منبع


"کرک توساو"، کاندیدای NDP از ونکور به خاطر حمایت و تلاشش برای قانونی کردن ماریجوآنا هفته پیش ناچار به انصراف شد.




همچنین "دنا لارسن" کاندیدای دیگرNDP از ونکور بعد از انتشار فیلمی که وی را در حال دود کردن ماریجوآنا و LSD در یک محل عمومی نشان می‌داد ناچار به انصراف شد. - منبع



"جولیان وست" کاندیدای دیگری باز هم از NDP و البته باز هم از بریتیش کلمبیا بعد از انتشار گزارشی مبنی بر اینکه در سال 1996 در یک برنامه محیط زیستی در مقابل گروه بزرگی از دختران 14 تا 17 ساله لخت شده ناچار به عذرخواهی و انصراف شد. البته تأکید کرد که هیچ چیز نامناسبی اتفاق نیافتاده! از آنطرف دو زن از آن گروه اعلام کرده‌اند که لخت شدن و ایستادن آقای وست در مقابل دخترانی که لباس بر تن داشتند و در حال نقاشی چهره بودند مصداق کامل یک حرکت جنسی منزجر کننده بوده است. - منبع

سه‌شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۷

نگاهی از آنسو

مدت‌هاست که دنبال فیلم‌های عراقی هستم که جنگ ایران و عراق را به تصویر کشیده باشند. امشب هم به دنبال همچین چیزهایی می‌گشتم که با این فیلم مستند برخورد کردم. صحنه‌های از روزهای اول جنگ اما از دریچه دوربین یک عراقی. بدون شک دیدن صحنه‌های از اشغال قصرشیرین و خرمشهر، جنازه‌ سربازان ایرانی و صحنه‌های اسیر شدن جوانان ایرانی صحنه‌های خوش‌آیندی برای هیچ کدام از ما نمی‌تواند باشد. وقتی آتش گلوله‌های عراقی را می‌دیدم، تصور اینکه هرکدام از این گلوله‌ها احتمالاً سینه یک جوان ایرانی را دریده، حالم را بد می‌کرد. از طرفی به خودم نهیب زدم چرا وقتی فیلم‌های مشابه را از این طرف بارها و بارها دیده‌ام به این فکر نکرده‌ام که جوان عراقی هم سینه‌اش پولادین نیست. شکی نیست که تفاوت دفاع و تجاوز را خوب می‌فهمم اما دلم می‌خواهد برای چندمین بار در این وبلاگ فریاد بزنم که:

تفنگ سنگین است برادر، گلوله بد است، صدای تو خوب است...



این هم آنونسی از یک فیلم جنگی عراقی است: +

یکشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۷

داستان انقلاب – قسمت شانزدهم


تشکیل حزب رستاخیز، نامه‌های سرگشاده به شاه و برکناری هویدا

در شانزدهمین قسمت از برنامه رادیویی داستان انقلاب صدای این افراد را به ترتیب خواهید شنید:
محمدرضا پهلوی، داریوش همایون، فوآد روحانی، مهندس مهدی بازرگان، اردشیر زاهدی، علی‌اصغر حاج‌ سیدجوادی، دکتر شاپور بختیار، دکتر کریم سنجابی و دکتر کریم لاهیجی.




اگر وبلاگ دارید لطفاً با قرار دادن کد لوگوی داستان انقلاب، خوانندگان وبلاگ خود را به این صفحه راهنمایی کنید.

پنجشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۷

آنچه در وصف نگنجد...

یک هفته‌ای سفر بودم. همانطور که این گوشه هم در روزنوشت‌ها چیزکی نوشتم، برای شرکت در یک دوره آموزشی دو روزه و بعدش یک کنفرانس پنج روزه به مونتریال در استان کبک رفته بودم. رئیس محترم همه هزینه‌های سفر را به جز خورد و خوراک، حاتم وار تقبل کرده بود. هرچند یک شب هم میهمان خوان رنگارگ ایشان در یک رستوران کبکی بودیم با غذاهایی نامتعارف و با شیوه سرو فرانسوی که صرف یک شام با مخلفاتش سه ساعت طول کشید. و اما کبک و مونتریال در مقایسه با شهرهای دیگر کانادا (حداقل آنهایی که من دیده‌ام مثل تورنتو، اتاوا و وینی‌پگ و چند شهر کوچک دیگر) جایی کاملاً متفاوت است. از آن شهرهایی است که در وصف نگنجد! برای همین به زودی شرح این سفر را اگر بشود به شیوه‌ای نو همینجا می‌گذارم. اگر این همه کار عقب افتاده و کلاس‌های درس شرکت نکرده و امتحان‌های از گرد راه رسیده اجازه دهند. اجالتاً این عکس را داشته باشید تا آن موقع. (لازم که نیست بگویم دوربین جدید گرفته‌ام؟ واضح است دیگر آن قراضه در شب با نورافکن هم به سختی عکس می‌گرفت!)

یکشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۷

داستان انقلاب – قسمت پانزدهم


روﯼ كار آمدن دولت جيمي كارتر و تأثيرات آن در ايران

در پانزدهمين قسمت از برنامه رادیویی داستان انقلاب، به ترتیب این افراد راویان داستان هستند:

محمدرضا پهلوی، دکتر کریم سنجابی، گری سیک، دکتر احسان نراقی، آنتونی پارسونز، اردشیر زاهدی، جورج بال، جیمی کارتر، داریوش همایون، سایرس ونس و گزارش رادیو تهران از دیدار شاه و کارتر در آمریکا،



ویدیوی مرتبط


ایران جزیره ثبات: نطق کارتر



اگر وبلاگ دارید لطفاً با قرار دادن کد لوگوی داستان انقلاب، خوانندگان وبلاگ خود را به این صفحه راهنمایی کنید.

یکشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۷

جمعه سیاه (در حاشیه داستان انقلاب)

امروز سی‌امین سالگرد 17 شهریور 1357، جمعه سیاه است. نکته قابل تأمل در این واقعه، روایت‌های متناقضی است که از این واقعه نقل شده. تعداد کشته‌‌های این واقعه که از چند صد تا چند ده هزار نفر ذکر شده، دعوت‌کننده اصلی به راهپیمایی، و حضور سربازان اسرائیلی و از آنطرف فلسطینی‌ها در بین مردم (که البته به داستان بیشتر می‌ماند تا واقعیت). توجه کنیم که این واقعه نه در هزار سال پیش که فقط در سی سال پیش رخ داده و هنوز بسیاری از شاهدان آن در بین ما هستند و ما نمی دانیم که دقیقاً چه اتفاقی افتاده است. تاریخ مقوله پیچیده‌ای است.

من سربازی‌ام در سپاه بود. قبل از اینکه خراسان به سه استان تقسیم شود، شهرهایی مثل بجنورد، سبزوار، بیرجند و طبس همه داعیه مرکز استان شدن داشتند. من کادر اداری بودم و معمولاً ساعت 2 پادگان را ترک می‌کردم که آن روز شوم درهای پادگان بسته شد و اعلام آماده‌باش. من و عده‌ای که در خارج شدن از پادگان دیر جنبیده بودیم، پشت درهای بسته ماندیم. همه را برای خوردن نهار به رستوارن و سپس برای مسلح شدن به بخش تسلیحات هدایت کردند. در سبزوار شورش شده بود. اهالی سربداران می‌‌خواستند شهرشان مرکز استان شود. مگر آنها از بجنوردی‌ها چه کم داشتند! به هرکداممان 90 فشنگ جنگی کلاشینکف دادند و مسلح سوار اتوبوس‌ها شدیم تا به جنگ مردم برویم. داشتم دیوانه می‌شدم. در راه مشهد به سبزوار در ذهن خودم سناریوهای مختلفی می‌چیدم که چه طور می‌شود از این مهلکه فرار کرد که دیدیم اتوبوس به جای وارد شدن به شهر در پادگانی توقف کرد. معلوم شد ما نیروهای ذخیره‌ای هستیم که باید در صورتی که نیرو‌های محلی از پس مردم برنیامدند به جنگشان برویم. تا فردای آن روز در نمازخانه آن پادگان همانطور مسلح و آماده خوابیدیم تا فردایش که نمی‌دانم چگونه قائله خوابیده بود و مارا برگرداندند. هنوز هم فکر کردن به اینکه اگر طور دیگری می‌شد، اعصابم را به هم می‌ریزد. وقوع اتفاقاتی مثل 17 شهریور به همین سادگی است و من شک ندارم نظام کنونی خیلی خیلی مستعدتر از رژیم سلطنتی برای انجام چنین پروژه‌هایی است.

 بی.بی.سی  فارسی ویژه برنامه‌ای به مناسبت این سالگرد داشت که کم و بیش از همان آرشیو صداهای داستان انقلاب استفاده کرده بود و بعد هم مصاحبه‌هایی با شاهدان آن واقعه در میدان ژاله (شهدای کننونی) در تهران. اگرچه بیست و دومین قسمت برنامه داستان انقلاب به طور مفصل به این واقعه اختصاص دارد، اما بنا به مناسبت، این ویژه برنامه را امروز بشنوید تا نوبت به قسمت بیست و دوم برسد:









داستان انقلاب – قسمت چهاردهم


افزایش درآمدهای نفتی در اوایل دهه هفتاد میلادی و تبعات آن

در چهاردهمين قسمت از برنامه رادیویی داستان انقلاب، به ترتیب این افراد راویان داستان هستند:

داریوش همایون، دکتر شاپور بختیار، دکتر کریم سنجابی، محمدرضا پهلوی، دکتر احسان نراقی، حاج محمد شانه‌چی و دکتر علی امینی




ویدیوی مرتبط

ویدیوی سخنرانی شاه در افتتاح مجلس‌ دوره 35-36 که در آن به تورم و مشکلات ناشی از توسعه سریع اقتصادی اشاره می‌شود را ببینید + :



اگر وبلاگ دارید لطفاً با قرار دادن کد لوگوی داستان انقلاب، خوانندگان وبلاگ خود را به این صفحه راهنمایی کنید.

سه‌شنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۷

ربنا

 اگر دیشب اس.ام.اس (پیامک!) صادیک (همون صادق خودمون)، همخونه‌ای بنگلادشی قدیمی‌ام رو برای تبریک شروع ماه‌ رمضون‌ نگرفته بودم، شاید به این زودی‌ها نمی‌فهمیدم که ماه رمضون شروع شده. به نظرم ماه ‌رمضون برای خیلی از ماها چیزی فراتر از یک مراسم مذهبیه. یه حس نوستالژیک که اصلاً براش مهم نیست مذهبی هستی یا نه، اعتقاد داری یا نه، روزه می‌گیری یا نه. حسی که ربنای شجریان رو تداعی می‌کنه. قدیم‌ها به بهانه خبر درگذشت رحیم مؤذن‌زاده نوشته بودم که:

 موذنزاده، کسیه که اون اذان معروف و خوش آهنگ قدیمی، به یادگارمونده از سال 1334 رو خونده. اذانی که همه ما کم و بیش باهاش خاطره داریم. وقتی بعد از مدتها دوباره این اذان موسیقایی رو از سایت بی بی سی گوش کردم، برگشتم به سال ها قبل. ماه رمضون های دوران بچگی در اوج گرمای مرداد ماه که باغچه خونه باصفای قدیمی رو آب می دادیم. موزاییک های داغ کف حیاط رو آب پاشی می کردیم تا خنک شه و بعدش حیاط رو فرش می کردیم. سفره افطار، شربت آبلیمو و معجونی که مامان با زرده تخم مرغ و کاکائو آماده می کرد و جزو لاینفک سفره افطار بود. انتظار برای لحظه افطار باصدای قل قل سماور نفتی، ربنای شجریان و اذان موذن زاده ...

 امروز صبح بی.بی.سی فارسی مصاحبه‌ای داشت با شجریان در مورد داستان این ربنای معروف. بشنوین:








 سفره‌های افطار مشهدی‌ها همیشه با شله‌زرد یا ماقوت تزئین می‌شه. چیزهایی که خیلی این شکم بی هنر پیچ پیچ دلش براشون تنگ شده.

توضیحی درباره مستند فرزندانقلاب

--> همانطور که بارها توضیح‌ داده‌ام این مستند محصول بی‌بی‌سی فارسی است و نقش من همانطور که در تیتراژ فیلم آمده محقق و یکی...