جمعه، مهر ۲۸، ۱۳۹۱

آرگو و چند عدم انطباق تاریخی

آرگو بر خلاف حرف و حدیث‌ها اصلا فیلم بدی نبود. خصوصاً در مقایسه با محصولات دیگر هالیوود درباره ایران، به نظرم این فیلم از حداقل کلیشه پردازی در مورد ایرانی‌ها استفاده کرده است. شروع فیلم با گفتاری روی تصاویر انیمیشن شروع می‌شود درباره کودتای آمریکایی-انگلیسی ۲۸ مرداد برای سرنگونی حکومت ملی مصدق، و بعد سلطنت محمدرضا پهلوی با اتکا به خفقان ایجاد شده توسط ساواک و شکنجه در زندان‌ها. همینطور ولخرجی های دستگاه سلطنت در شرایطی که بخشی از مردم در فقر به سر می‌بردند و با وجود همه اینها حمایت آمریکا از حکومت ایران. گویی "بن افلک" با این توضیحات می‌خواهد به بیننده خود دلایل خشم عمومی مردم از آمریکا در اشغال سفارت را توضیح بدهد که به نظرم در هیچ کدام از تولیدات هالیوود درباره ایران سابقه ندارد. 

داستان این عملیات نجات دیپلمات‌های آمریکایی که در منزل سفیر کانادا در تهران مخفی شده بودند را  یک سال پیش نوشته بودم (بازخوانی تاریخ: اشغال سفارت آمریکا و فرار کانادایی). "بن افلک" سعی در خور توجهی کرده تا شرایط آن سال‌های ایران را بازسازی کند اما چند مورد عدم انطباق تاریخی به نظر من رسید. اول اینکه مأمور سیا می‌گوید برای گرفتن مجوز فیلمبرداری فیلم قلابی‌شان باید به "وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی"  برود و بعد صحنه‌ای را می‌بینیم که تابلو وزارتخانه را با همین نام کامل نشان می‌دهد. اما جالب اینجاست که در آن سال هنوز "وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی" وجود نداشت. در دوره دولت موقت نام این وزارتخانه "اطلاعات و جهانگردی" بود با وزارت "ناصر میناچی". در هفتم خرداد ۱۳۵۸ نام این وزارتخانه به "وزارت ارشاد ملی" تغییر یافت و تا سال ۱۳۵۹ همین نام را داشت. در سال ۱۳۵۹ در کابینه رجایی نام وزارتخانه به "وزارت ارشاد اسلامی "تبدیل شد که وزیر آن "عباس دوزدوزانی" بود. نهایتا نام فعلی "وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی" از دوازده اسفند ۱۳۶۵ بود که به این وزارتخانه اطلاق شد. (منبع: سایت وزارت ارشاد). بنابراین در زمان این عملیات یعنی بهمن ۱۳۵۸ نام وزارتخانه "ارشاد ملی" بوده است.


اگر از اینکه تاکسی‌های نارنجی تهران در سال ۱۳۵۸ به جای پیکان، پژو هستند بگذریم، اینکه پرسنل سپاه پاسدارن در آن زمان کلاه سازمانی دارند آن هم کلاه سبز پهلوی به نظرم اصلا قابل بخشش نیست. سپاه تا بعد از پایان جنگ کلاه و درجه نداشت. 

تناقض‌هایی هم در روایت داستان یا واقعیت‌های تاریخی وجود دارد که احتمالا نتیجه هالیوودیزاسیون ماجرا و افزودن هیجان و تعلیق‌های معمول است. مثلا در روایت واقعی ماجرا با قلم  "آنتونیو مندز" مأمور سیا در وبسایت سی.آی.ای می‌خوانیم که دو نفر در جریان این عملیات وارد تهران می‌شوند و نه یک نفر. همینطور بر خلاف آن چیزی که در فیلم نشان داده می‌شود ایرانیها تا زمانی که یک خبرنگار مونتریالی خبر را برخلاف خواست دولت کانادا که می‌خواست آنرا محرمانه نگه دارد منتشر کرد (که آن هم البته بعد از خروج آمریکایی‌ها بود) از ماجرا بویی نبرده بودند. اما در فیلم ما عملیات تعقیب و گریز در باند فرودگاه مهرآباد را می‌بینیم که واقعیت تاریخی ندارد. (آنونس فیلم)

اخبار سی.بی.سی شب بعد از این عملیات و یعد از انتشار روزنانه مونتریالی خبر را اینگونه پخش کرد: +

توضیحی درباره مستند فرزندانقلاب

--> همانطور که بارها توضیح‌ داده‌ام این مستند محصول بی‌بی‌سی فارسی است و نقش من همانطور که در تیتراژ فیلم آمده محقق و یکی...