یکشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۷

داستان انقلاب – قسمت سیزدهم


پس از خرداد ۴۲ و تشکیل گروههای چریکی

در سیزدهمین قسمت از برنامه رادیویی داستان انقلاب، به ترتیب این افراد راویان داستان هستند:

مهندس مهدی بازرگان، سرتیپ قره باغی، دکتر کریم سنجابی، علی اصغر حاج سیدجوادی، حاج محمد شانه چی، دکتر عبدالکریم لاهیجی، دکتر شاپور بختیار و محمدرضا پهلوی.



اگر وبلاگ دارید لطفاً با قرار دادن کد لوگوی داستان انقلاب، خوانندگان وبلاگ خود را به این صفحه راهنمایی کنید.

شنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۷

اعدام های سال ۶۷ به روایت مرجان ساتراپی

شهوریور امسال بیستمین سالگرد اعدام هزاران نفر از زندانیان سیاسی است. روایت مرجان ساتراپی در کتاب پرسپولیس را از این واقعه ببینید و بخوانید (ترجمه‌‌ها از منه، روی تصاویر کلیک کنید تا اونها رو در اندازه بزرگتر ببینید و توجه کنید که ترتیب تصاویر از چپ به راسته)




لینک های مربوط به این واقعه و سالگرد اون رو در بالاترین ببینید.

دوشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۷

قتل‌های دولتی قرن بیستم

سال پیش در دانشگاه منی‌توبا مناظره‌ای به عنوان " آیا خدا وجود دارد؟" بین دو نفر، یک آتئیست و یک نفر دیگر که سعی داشت خدای جیزز را بر اساس آموزه‌های کتاب مقدس اثبات کند با استقبال فوق‌العاده‌ای از طرف دانشجوها برگزار شد. بماند که استدلال‌های آقای خداشناس از آقای بی‌خدا خیلی آبکی‌تر بود، شاید بیشتر به این خاطر که من انتظار دارم وقتی کسی می‌خواهد از وجود یا عدم وجود خدا حرف بزند، باید وسعت دیدش خیلی فراتر از یک دین خاص باشد، اصلاً فراتر از همه ادیان. اما این آقای خداشناس، در جواب یکی از ایرادهای وارده که در طول تاریخ انسان‌های زیادی به اسم خدا و دین و مذهب کشه شده‌اند، آمار جالبی ارائه داد که نشان می‌داد اینطورها هم نیست. گفت اگر نگاهی به آمار قتل‌های دولتی (Democide) در قرن بیستم بیاندازید، نزدیک دو-سوم از کل اینگونه قتل‌ها (از کل 169 میلیون نفر) توسط رژیم‌هایی که عملاً بی‌خدایی را ترویج می‌کرده‌اند (می‌کنند) صورت گرفته است.

امروز منبع این آمارها را پیدا کردم. تحقیقی است که توسط رادلف رومل استاد علوم سیاسی دانشگاه هاوایی که طبق اطلاعات روی وبسایتش چندین بار نامزد دریافت جایزه نوبل هم شده انجام گرفته و روی وبسایت همیین دانشگاه هاوایی هم ارائه شده. "قتل دولتی" که بصورت کتاب هم منتشر شده، آمارهای جالبی در این زمینه دارد. جدول زیر، ترجمه‌ایست از این جدول که آمار قتل‌های دولتی را در قرن بیستم لیست کرده‌است. همانطور که در پاورقی این جدول آمده، این آمار طبق تعریف قتل دولتی در علوم سیاسی، شامل نسل‌کشی‌ها، قتل‌های سیاسی و کشتارهای جمعی می‌شود اما کشته‌های جنگ‌ها را شامل نمی‌شود. (ظاهراً واژه Democide توسط همین پروفسور به فرهنگ واژگان علوم سیاسی اضافه شده است.)


پ.ن: کامنت نازلی در پایین همین پست نکته قابل تأملی دارد که بی‌طرفانه و جامع بودن این آمار را می‌تواند زیر سوال ببرد.

یکشنبه، شهریور ۰۳، ۱۳۸۷

داستان انقلاب – قسمت دوازدهم


وقایع پانزده خرداد ۱۳۴۲
در دوزادهمین قسمت از برنامه رادیویی داستان انقلاب، به ترتیب این افراد راویان داستان هستند:

مهندس حسن شریعتمداری، دکتر احسان نراقی، آیت‌الله خمینی، ابوالحسن بنی‌صدر، داریوش همایون، دکتر کریم سنجابی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر علی امینی و ارتشبد فریدون جم.



اگر وبلاگ دارید لطفاً با قرار دادن کد لوگوی داستان انقلاب، خوانندگان وبلاگ خود را به این صفحه راهنمایی کنید.
لینک این قسمت در بالاترین (لطفآً رأی دهید)

پنجشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۷

دایره زنگی

دیشب فیلم دایره زنگی را دیدم. خیلی به دلم نشست. فیلمی به ظاهر کمدی که با زهرخندی به بهانه موضوع ماهواره، بخشی از سیاهی‌های ایران کنونی را به تصویر کشیده. گلچینی از صحنه‌هایش را ببینید:



کاملش را هم از اینجا می‌شود دید.

سه‌شنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۷

تطابق، عادت یا استحاله سگی!

امروز در یکی از روزنامه‌های محلی خواندم که دولت استانی منی‌توبا در تدارک قانونی است که طی آن صاحبخانه‌ها را تشویق کند تا به مستأجرین اجازه نگهداری از حیوانات خانگی مثل سگ و گربه در آپارتمان‌ها داده شود. به این ترتیب که صاحبخانه‌ها مجازند مبلغی به عنوان ودیعه خسارت ناشی از حیوانات در ابتدای بستن قرارداد از مستأجرین طلب کنند تا خساراتی مثل جویده شدن موکت آپارتمان در پایان قرارداد قابل جبران باشد. (البته همچنان هیچ صاحبخانه‌ای مجبور به پذیرفتن حیوانات نیست.)

ظاهراً حدود بیست سال پیش در آنتاریو وکیلی به نام ران جفریز، توانسته دولت محلی را وادار به گذراندن قانونی کند که طی آن صاحبخانه‌ها دیگر نمی‌توانند مستأجرانشان را صرفاً به خاطر داشتن حیوانات خانگی بیرون کنند. در واقع داستان از پرونده یکی از موکلانش که یک گربه 19 ساله کور (!) به اسم Fluffy (یعنی کرکی) داشته شروع شده و در آنتاریو این قانون الان به همین نام یعنی قانون کرکی شناخته می‌شود.

دقیقاً در دومین روزی که وارد کانادا شدم در حالی که هنوز هاج و واج بودم و همه چیز برایم عجیب و غریب و جذاب می‌آمد، رائول، هم‌اتاقی هندی‌ام مرا به یک رختشورخانه عمومی برد تا نشانم دهد برای شستن لباس‌هایم کجا باید بروم و چگونه سکه در داخل ماشین لباسشویی بیندازم، منتظر شوم لباس‌ها شسته شوند، آنها را از لباسشویی در آورده و داخل خشک‌کن بیاندازم، دوباره سکه به خورد ماشین بدهم، چقدر صبر کنم و چگونه راه برگشت که یک چهارراه بالاتر از خانه‌مان در داون‌تاون تورنتو بود را پیدا کنم. در فاصله‌ای که منتظر تکمیل این فرآیند بودم، دیدن این صحنه که سگ یکی از مشتریان در حال لیس زدن انگشتان لخت پای رائول بود و رائول هم با لبخندی رضایتش را از این وضع نشان می‌داد داشت حالم را به هم می‌زد و از طرفی نگرانی از اینکه اگر آن سگ انگشت‌های پای رائول را ول کند و سراغ کفش پوشیده من بیاید، حسابی مشغولم کرده بود. بعدها گاهی در مترو سگ گنده مسافر کناری که بین او من روی صندلی نشسته بود و دمش را مرتب به من می‌مالید، اذیتم می‌کرد و البته کمی هم می‌ترساندم. کم‌کم دیگر از دیدن اینکه صاحبان سگ‌ها بعد از کارکردن شکم سگشان در خیابان و پارک، کیسه نایلونی از جیب در می‌آورند و کثافات سگشان را با لبخندی که گویا کون بچه‌شان را تمیز می‌کنند، بر می‌داشتند و در سطل آشغال می‌ریختند، تعجبم را برنمی‌انگیخت. پارسال تابستان هم وقتی همراه پری روی چمن‌های پارکی نشسته بودیم و دو سگ گنده بازیگوش که صاحبشان قلاده‌شان را باز کرده بود پریدند یکی روی پای من و دیگری روی پای پری، متوجه شدم نه تنها بدم نمی‌آید، که کمی هم ناز و نوازششان کردم. حالا دیگر وقتی یک سگ زیبا و دوست داشتنی می‌بینم، خودم برای کشیدن دستی روی سر و گوشش پیش‌قدم می‌شوم. اگرچه همچنان با لیس زدنشان چندشم می‌شود.

امروز موقع نهار، بعد از خواندن این خبر روزنامه، وقتی دیدم دوتا از همکارهای خانمم که کلی تحصیلات دانشگاهی هم دارند، مدت نیم ساعت تمام فقط احوال سگ‌هایشان (به جای بچه‌هایشان) را می‌پرسیدند و از رفتارشان با هم حرف می‌زدند، از اینکه اصلاً تعجب نکردم، تعجب کردم! نمی‌دانم این خوب است یا بد و اسم این را چه باید گذاشت؟ تطابق با محیط، عادت یا استحاله سگی؟

پری خواهرزاده نه-ده ساله‌ای دارد که بزرگ‌شده‌ی کاناداست و عاشق حیوانات. زمانی که بگیر و ببند سگ‌های خانگی در تهران بود و نیروی انتظامی بازداشتگاهی برای سگ‌ها درست کرده بود، عکسی از این بازداشتگاه را روی اینترنت دید. ازش پرسیدم اگر قدرتی به دست بیاوری که به ایران بروی تا یا آدم‌های زندانی را نجات دهی یا سگ‌های زندانی را، کدامشان را آزاد می کنی؟ گفت البته که سگ‌ها را!

عکس از روزنامه Winnipeg Free Press

یکشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۷

داستان انقلاب – قسمت یازدهم

آیت‌الله خمینی و انقلاب سفید

در پادکست مقدمه داستان انقلاب توضیح داده بودم که از 36 قسمت برنامه، سه قسمت آنرا موفق نشده بودم که ضبط کنم. قسمت یازدهم یکی از آنها بود که به لطف آقای علی زالی، یکی از خواننده‌‌های خوب وبلاگ دستنوشته‌ها که از ایران آنرا برایم فرستاد، این قسمت هم قابل ارائه شد. اگرچه کیفیت صدای این قسمت با قسمت‌های دیگر کمی متفاوت است، اما آنقدر مطالب تاریخی مهمی در آن بررسی می‌شود که پارازیت‌های زمینه خودبخود ناشنیده می‌شوند. هرچند به گمانم همین پارازیت‌ها هم خاطرات آن دوران رادیو‌های موج کوتاه را زنده می‌کند. علی عزیز قول داده که یکی دیگر از قسمت‌های ناقص این مجموعه را هم برای دستنوشته‌ها بفرستد.

در این قسمت شنیدنی‌های جالبی درباره چگونگی پیدا شدن مرجعی معروف به حاج آقا روح‌الله در بین فعالان سیاسی آن زمان خواهید شنید. همینطور قسمت یازدهم تنها قسمتی از این مجموعه است که در آن صدای اشرف پهلوی هم شنیده می‌شود. در این بخش صدای این افراد را به ترتیب خواهید شنید:

ابوالحسن بنی‌صدر، اردشیر زاهدی، آیت‌الله حسینعلی منتظری، حجت‌الاسلام علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، دکتر کریم سنجابی، حاج محمد شانه‌چی، دکتر علی امینی، داریوش همایون، دکتر احسان نراقی و اشرف پهلوی.


جمعه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۷

داستانخوانی: مرا ببوس

داستان کوتاه "مرا ببوس" از مجموعه "نوبت عاشقی" نوشته محسن مخملباف را سال‌هایی دور زمانی که دبیرستانی بودم خواندم. این داستان، آنزمان تأثیر زیادی بر من گذاشت که دقیقاً نمی‌دانم چرا. مدت‌ها بود که دوست داشتم آنرا بخوانم و ضبط کنم. بالاخره فرصتی دست داد و این آرزو عملی شد. شاید دوره این داستان گذشته باشد. بدون شک داستان‌های کوتاه بسیاری هست که حرفی از جنس زمان داشته باشند، حتی چه بسا آثار خیلی بهتری از خود مخملباف هم بتوان پیدا کرد، اما روخوانی این اثر، ادای دینی بود صرفاً به دل خودم و از آنجا که تنها صداست که می‌ماند، فکر کردم چرا اینجا نگذارمش.
در متن داستان و پایان آن از ترانه اصلی "مراببوس" با صدای حسن گلنراقی استفاده کرده‌ام. همچنین در بخشی از داستان که قطعه کامل "کوچه" در قالب یک نامه وجود دارد، از صدای خود شاعر، زنده‌یاد فریدون مشیری استفاده کردم که در زمینه آن یک قطعه دونوازی سه تار و پیانو که متأسفانه نمی‌دانم اثر کیست را قرار دادم. (اگر این قطعه را می‌شناسد بگویید تا اطلاعاتش را اضافه کنم)


پ.ن 1: قطعه موسیقی اثر مشترک امیر حسین سام و سینا جهان‌آبادی ست (سه تار: اميرحسين سام ـ پيانو: سينا جهان آبادی) - با تشکر از Red Song برای توضیحات
پ.ن2: دانلود متن داستان با فرمت پی.دی.اف

یکشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۷

مسجد کوچولو

در مورد سریال "مسجد کوچولو در پرری" قبلاً هم چیزهایی نوشته بودم ( + و + ). داستان‌های این سریال که از شبکه CBC پخش می‌شود و توسط یک کارگردان مسلمان زن کانادایی ساخته شده، در شهر کوچک "مرسی" اتفاق می‌افتد. جامعه کوچک مسلمانان این شهر چون مسجدی ندارند، تصمیم می‌گیرند بخشی از کلیسای شهر را اجاره کرده و به عنوان مسجد از آن استفاده کنند. امام مسجد، عمار، جوانی است که حقوق خوانده و از تورنتو به مرسی آمده و چون ریش ندارد، امام بودنش از طرف بعضی از مسلمانان شهر چندان جدی گرفته نمی‌شود. شهر یک ایستگاه رادیویی دارد که "فرد"، مجری یکی از برنامه‌های رادیو، مشهور به انتقاد از مسلمان‌ها و خطر تروریسمی که از ناحیه آنها شهر را تهدید می‌کند است. فاطمه، یکی از زنان مسلمان شهر کافه کوچکی دارد که مردم شهر فارغ از دینشان برای خوردن قهوه و غذا به آنجا می‌آیند، حتی کشیش و فرد.

در هر قسمت از این سریال به موضوعاتی که همواره مورد سوال و بحث و خیلی از وقت‌ها بدفهمی جامعه غیرمسلمان قرار می‌گیرد، با دیدی طنزگونه و درقالب یک سریال کمدی، خیلی هوشمندانه تلنگر زده می‌شود. موضوعاتی مثل حجاب، گوشت حلال، رابطه زن و مرد، چندهمسری، رقص و ...

در قسمت پانزدهم از سری دوم این سریال، وقتی بین فاطمه و ریحان در حضور کشیش شهر قرار رفتن به آرایشگاه گذاشته می‌شود، کشیش می‌پرسد: "شما که مردان نباید مویتان را ببینند، چطوری موهایتان را کوتاه می‌کنید؟" و کلمه "مو" را خیلی آهسته می‌گوید. فاطمه توضیح می‌دهد که "تو نمی‌توانی موی مرا ببینی اما می‌توانی در موردش حرف بزنی!" و ریحان اضافه می‌کند که ما به آرایشگاهی می‌رویم که پرده دارد و داخلش از بیرون دیده نمی‌شود. فاطمه و ریحان به آرایشگاه می‌روند و موهایشان خیلی بد کوتاه می‌شود. طنز قضیه اینجاست که زنان مسلمان دیگر حتی با وجود حجاب، زشت شدن موهای ایندو را تشخیص می‌دهند و این باعث شگفتی مردان می‌شود!

این قسمت از این سریال را به طور کامل ببینید.

داستان انقلاب – قسمت دهم

کابینه دکتر امینی تا اصلاحات ارضی و انقلاب سفید

در دهمین قسمت از برنامه رادیویی داستان انقلاب، چند صدای جدید را هم خواهید شنید. به ترتیب این افراد راویان این قسمت هستند:

دکتر کریم سنجابی، دکتر علی امینی، اردشیر زاهدی، مهندس مهدی بازرگان، حاج محمد شانه‌چی و محمدرضا پهلوی.




لینک‌های مرتبط:

آهنگ انقلاب سفید روی تصاویری قدیمی از آن دوران: + (کسی می‌دونه خواننده این ترانه کیه؟)

یک مصاحبه تلویزیونی با دکتر امینی در سویس 1962 به زبان فرانسه: +

یک ویدیوی مستند درباره اصلاحات ارضی به زبان فرانسه: +

در لابلای این ویدیو هم فیلم‌های مستند جالبی از دوران انقلاب سفید می‌توانید ببیند: +

پنجشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۷

اعدام: دفاع از خود؟

در زیر پست "حرمت حق زندگی چه می‌شود؟" که در مورد مجازات اعدام نوشته بودم، "من و پری" کامنت گذاشته که:

بنده موافق حکم اعدامم دویست در صد بلکه هم بیشتر.

دلیلی ندارد که آزموده را دوباره آموخت که ! تویی که خودت یک پا پلوفسل آماری یه بررسی آماری بنما ببین مجرمینی که مرتکب جرایم جنایی اند چند در صدشان مثل آدم میشوند بعدا.

به جان بچه ام هرکدامشان بمبی متحرکند تحدید کننده امنیت قشر ضعیف جامعه.

حالا بعدا که زن و بچه دارشدی میفهمی که نگران زن و بچه بودن یعنی چه. ترجیح خواهی داد که طرف پیش پیش اعدام شود تا اینکه زن و بچه تو قربانی هوس او شوند.

در این راستا حرفهای کانادامابانه جنابعالی هم کشک و دوغ است مثل این : اگر حقوق اجتماعی را جامعه به انسان‌ها داده، حق زیستن، از هرجا که آمده باشد مطمئناً از طرف جامعه به انسان عطا نشده که جامعه مجاز به گرفتنش باشد.

برعکسش چه ؟ حق زیستن را آن آدم جنایتکار به ما داده که فرصت گرفتنش را به او بدهیم؟ نه داداش !اعدام همچون موجوداتی نوعی دفاع از خود محسوب میشود. در این جنگ ، ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسپندان.

نمی‌خوام اداهای به قول این دوست قدیمی، کانادامآبانه در بیاورم، اما نمی‌دانم در این چهار سالی که نبوده‌ام چه بر سر مردم کشورم آمده که اینگونه راحت از کشتن حرف می‌زنند. جای آقای زرافشان خالی که نگوید: "... مردم می ترسند که نظر انتقادی نسبت به موضوع را بيان کنند. به نظر من اينها شوخی است...." خانواده و دوستانمان از که می‌ترسند که در گفتگوهای شخصی هم همین شوخی‌ها را می‌کنند؟

یکشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۷

داستان انقلاب – قسمت نهم

بررسی عوامل سقوط دکتر مصدق – اعدام دکتر فاطمی

در نهمین قسمت از سلسله برنامه‌های رادیویی داستان انقلاب صدای این افراد را به ترتیب خواهید شنید: مهندس مهدی بازرگان، دکتر فریدون کشاورز، دکتر کریم سنجابی، آیت‌الله خمینی، دکتر سیف‌پور فاطمی، دکتر محمد مصدق، دکتر شاپور بختیار، حاج‌محمد شانه‌چی و ارتشبد فریدون جم.


توضیحی درباره مستند فرزندانقلاب

--> همانطور که بارها توضیح‌ داده‌ام این مستند محصول بی‌بی‌سی فارسی است و نقش من همانطور که در تیتراژ فیلم آمده محقق و یکی...