شنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۹۰

زندگی بدون پول

"هیدمایر شوارمر" زنی آلمانی است که مدعی است سیزده سال است که پول را از زندگی خود حذف کرده و بدون پول زندگی می‌کند. "زندگی بدون پول" عنوان فیلم مستندی است که دوربینش، این زن 69 ساله را در زندگی‌اش‌ و سفرهایی که دعوت می‌شود تا در مورد این شیوه زندگی و نظراتش صحبت کند، همراهی می‌کند. این فیلم را دیشب در دانشگاه وینی‌پگ دیدم.

هیدمایر که خود را یک معلم و روان‌درمان در زندگی سابقش معرفی می‌کند مدعی می‌شود که سیزده سال پیش آپارتمان و همه دار و ندارش را رها کرده و وسایل ضروری زندگی‌اش را در چمدانی گذاشته و در سفر و در خانه‌های دوست و آشنایانش و گاهی هم غریبه‌هایی که می‌خواهند از او حمایت کنند زندگی‌ کرده است. او معتقد است امروزه پول جای بسیاری از ارزش‌های انسانی را گرفته و اکنون زمان آن رسیده که با حذف پول یک زندگی بدون استرس را شروع کرد که در آن آدم‌ها نیازها و دارو ندار خود را با یکدیگر داد و ستد می‌کنند و در ازای کارهایی که برای دیگران انجام می‌دهند چیزهای ضروری‌شان را دریافت کنند.

در فیلم می‌بینیم که او به همراه گروه‌هایی که می‌خواهند این شیوه زندگی را آزمایش کنند ( که جالب است همیشه یا زنان هم سن و سال این خانم هستند و یا دختران جوان دانشجو) به فروشگاه‌ها می‌روند و از آنها تقاضای کمک غیر نقدی می‌کنند. مثلاً از یک نانوایی نان‌های مانده از روز قبل را می‌گیرند و در ازای شستن زمین یک فروشگاه خوراکی‌های رایگان می‌گیرند و بعضی از خوراکی‌ها را با خوراکی‌هایی دیگری در فروشگاه‌های دیگر معاوضه می‌کنند. در میدان تره‌ بار می‌گردند و سزیجات باقی‌مانده و قابل مصرف را بر‌می‌دارند.

در بخشی از این فیلم، این خانم به مدرسه‌ای در ایتالیا می‌رود تا برای دانش‌آموزان صحبت کند و به سوالات آنها پاسخ دهد. پسربچه‌ای ده – دوازده ساله جسورانه می‌گوید: " او بدون پول زندگی نمی‌کند، با پول دیگران زندگی می‌کند!"

به نظرم این حرکت با هدف جلب توجه مردم به بازگشت به ارزش‌هایی غیر از پول به عنوان یک حرکت سمبولیک می‌توانست قابل احترام باشد اما از آنجا که خانم شوارمر مدعی است که وقت آن رسیده که مفهوم پول را ازسیستم اداره کشورها حذف کرد و همه به شیوه او زندگی کنند، مضحک است.

گروهی از فعالان همفکر با این خانم در شهر ما هم در مراسم دیشب حضور داشتند که تلاش داشتند البته با شیوه‌های معقول‌تری مثل تشویق مردم به کاشت سبزی‌جات و میوه‌های موردنیازشان در حیاط خانه‌هایشان و گسترش فرهنگ معاوضه، وابستگی آنها را به پول کمتر کنند و یا معاملات را محدود به تولید‌کنندگان و مزارع محلی کنند. گروه دیگری هم با ارایه برنامه "اشتراک اتومبیل " به دنبال پایین آوردن هزینه‌های زندگی با به اشتراک خریدن ماشین برای یک گروه از مردم بودند. از شرکت کننده‌ها هم خواسته شده بود که با آوردن خوراکی و تقسیم کردن و معاوضه آنها با یکدیگر این مفهوم را تجربه کنند.

دوستی که با هم فیلم را دیدم این داستان را نوعی گدایی مدرن توصیف می‌کرد و دوست دیگری معتقد بود این آدم‌ها چون هیچوقت مفهوم بی پولی برای عمل جراحی بچه‌شان که با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند را نداشته‌اند حالا خوشی زیر دلشان زده است!




این خانم و این فیلم وبسایتی هم دارند که می‌شود دی.وی.دی این فیلم را اینترنتی از آن خرید البته باید بابت آن پول بدهید! 20 دلار و نمی‌شود مثلا تخم مرغ بیاورید و دی.وی.دی بگیرید! هرچند در وبسایت قید شده که این پول برای تأمین هزینه ساخت فیلم است و شما می‌توایند در حد توان خود پرداخت کنید.

صفحه فیسبوک این فیلم: +

سه‌شنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۹۰

نه یعنی نه، بله یعنی بله!

اپیزود اول – ۲۷ سپتامبر ۲٠٠۷، سنت جونز، نیوفاندلند

یک دانشجوی ایرانی دانشگاه مموریال در مقطع پی.اچ.دی در آسانسور دانشگاه سینه‌ی یک دختر دانشجو را می‌بوسد. وی که بعداً به دو ماه زندان محکوم شد، در توجیه رفتارش گفت که " وقتی {زنان} سینه‌هایشان را بیرون می‌اندازند، شما نمی‌توانید از همه مردها انتظار داشته باشید که خودشان را کنترل کنند". (منبع: + و +)


اپیزود دوم – ۲۵ فوریه ۲٠۱۱، وینیپگ، منیتوبا

جمعی از مردم وینیپگ خواستار استعفای قاضی "رابرت دوار" شدند. وی در پی آزادی مشروط مردی که متهم به تجاوز و آزار جنسی دختری در وینیپگ بود، اظهار داشته بود که آن دختر تیوب تاپ (تاپی که شانه و آستین ندارد) پوشیده بوده، کرست نداشته و کفش‌های پاشنه بلند داشته و مقدار زیادی آرایش کرده بوده است و نتیجه گرفته بود که آن مرد نتوانسته بفهمد که این دختر چه می‌خواهد. زنان وینیپگی در این تجمع شعار می‌دادند: "نه یعنی نه، بله یعنی بله!" (منبع: +)


اپیزود سوم – ۳ آوریل ۲٠۱۱، تورنتو، آنتاریو

بیش از دو هزار زن و دختر تورنتویی در اعتراض به اظهار نظر "مایکل سانگیونتی" یک مقام پلیس در تورنتو در حالی که همگی لباس‌های سکسی و بدن نما پوشیده بودند، در مقابل اداره پلیس تورنتو دست به راهپیمایی زدند. این مقام پلیس در یک سخنرانی در دانشگاه یورک در مورد امنیت شخصی گفته بود که اگر زنان نمی‌خواهند مورد تجاوز واقع شوند، نباید مانند زنان ِ خراب لباس بپوشند. زنان در تورنتو همان شعار زنان وینیپگی را سر داده بودند: "نه یعنی نه، بله یعنی بله!" (منبع: +)


عکس از اینجا

یکشنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۰

برای ثبت در تاریخ: شورش ۹ خرداد ۱۳۷۱ مشهد

در سفر ایرانم، نیمه‌شب‌ها تا دیروقت خودم را در دنیای باقی‌مانده از خاطرات سال‌های نه چندان دور غرق می‌کردم. چند شبی را فقط سرگرم آن صندوق چوبی قدیمی که هفت سال تمام زیر تختم، امانتدار خوبی برای همه روزنامه‌ها و مجله‌های آن روزهایم شده بود گذراندم. اولین شماره از تقریبا همه روزنامه‌های دوران طلایی مطبوعات ایران را در آن صندوق نگه داشته بودم باضافه بریده مطالب مهم.

از آن جمله خبر اعدام عوامل شورش سال ۷۱ مشهد از روزنامه خراسان ۲۱ خرداد همان سال. در ۹ خرداد ۷۱ ماموران شهرداری مشهد در پی اقدام به تخریب خانه‌های مسکونی فاقد پروانه در انتهای خیابان طبرسی مشهد با اهالی درگیر شدند که این درگیری منجر به تیرخوردن یکی از بچه‌های ساکنین شد و همین بهانه‌ای برای یک شورش به تمام معنی. در عرض چند ساعت کلانتری‌های ۳و۴ مشهد به تصرف مردم درآمد و مردم مسلح شدند. چندین اداره دولتی و بانک در اطراف میدان شهدای مشهد از جمله ساختمان شهرداری، سازمان تبلیغات اسلامی، کتابفروشی امور تربیتی، چندین شرکت تعاونی مصرف دولتی و تقریبا همه بانک‌های اطراف غارت و به آتش کشیده شد. یادم نمی‌رود که آنشب وقتی من و پدر و برادرانم به سر کوچه رفتیم تقریباً هرکسی را که می‌دیدیم داشت کیسه برنجی یا تین روغن نباتی و یا حتی کامپیوتری را که از بانکی برداشته بود به دوش می‌کشید. فردا صبح مرکز شهر چون شهری جنگ‌زده بود که از ساختمان‌هایش دود بلند می‌شد و روی آسفالت خیابانش پر از شیشه خورده بود و ماشین‌های سوخته در کنار خیابان‌هایش رها شده بودند.

این وضعیت تا بعد از ظهر فقط به طول انجامید که سپاه کنترل شهر را به دست گرفت و شرایطی شبیه حکومت نظامی در شهر بوجود آمد. در عرض یکی دو روز همه ساختمان‌های دود زده با رنگ سفید شدند و دوازده روز بعد چهار نفر به عنوان عوامل اصلی غائله مشهد به دار آویخته شدند:




پ.ن: در مورد این واقعه در این لینک هم اشاره مختصری شده است. بهمن دارالشفایی عزیز هم در گوگل ریدرش توضیحی و منبعی در این مطلب من گذاشته بود به این شرح:
درباره شورش های شهری 1369 و 1370 (اوایل دهه 90 میلادی) مقاله هایی به انگلیسی نوشته شده فکر کنم یکی از مهمترینهایش مقاله آصف بیات (نوشته شده در سال 1994) باشد:

بر طبق این مقاله در این شورش بیش از صد ساختمان و مغازه ویران شدند. برآورد میزان خسارات ده میلیارد ریال بود. بیشتر از 300 نفر دستگیر و 6 مأمور پلیس کشته شدند.

توضیحی درباره مستند فرزندانقلاب

--> همانطور که بارها توضیح‌ داده‌ام این مستند محصول بی‌بی‌سی فارسی است و نقش من همانطور که در تیتراژ فیلم آمده محقق و یکی...