دوشنبه، دی ۱۹، ۱۳۹۰

سومین کوچ

توصیفش مشکل است که شهری را دوست داشته باشی که زمستان‌هایش بیشتر از شش ماه از سال طول می‌کشد و سرمای چهل درجه زیر صفرش تا مغز استخوانت نفوذ می‌کند، اما خانه‌ات شده باشد. از اینکه داری ترکش می‌کنی دلت بگیرد. از اینکه داری از دوستان خوبی که در این پنج سال و نیم در این شهر یخزده قطبی برای خودت ساختی، دور می‌شوی غمگین شوی؛ آن هم دوستانی چون برگ درخت …

پنج تابستان ِ قبل، از تورنتو به وینیپگ کوچیدم. در این شهر زیربنای شغلی و حرفه‌ای‌ام را ساختم، کمی درس خواندم، اقامت دائمم را گرفتم، شادی کردم، غمگین شدم، زندگی کردم و حالا دارم به شوق یک زندگی بهتر دوباره برمی‌گردم به تورنتو. بعضی از دوستان تورنتویی به شوخی می‌گویند دوران تبعیدت تمام شده، اما من این تبعیدگاه را دوست داشتم. آدم‌هایش را دوست داشتم. سرمای زمستان و پشه‌های تابستانش اذیتم می‌کردند اما با این وجود دلم برای آدم‌های مهربانش که روی پلاک‌ تمام ماشین‌هایشان نوشته Friendly Manitoba تنگ خواهد شد. برای آن آدم‌های غریبه اما مهربانی که عصرهای تابستان به لبخند‌ها و عصربخیر‌هایشان جواب می‌دادم تنگ خواهد شد. می‌دانم که در تورنتو انتظار چنین چیزهایی را نمی‌شود داشت. می‌دانم که در تورنتو راننده‌های اتوبوس موقع پیاده شدن حوصله ندارند که برای تو روز خوبی را آرزو کنند. آنقدر هم مهربان نیستند که وقتی سرچهارراهی باید اتوبوس خود را عوض کنی با چراغ و بوق به راننده اتوبوس مقابل بفهمانند که برای مسافر من صبر کن و یا وقتی از خرید آمده‌ای و دو دستت پر است آن دکمه را فشار دهند که شاسی اتوبوس همانند شتری که زانو می‌زند جلوی پایت بیاید پایین تا راحت‌تر سوار شوی. حتی دلم برای آن جوان سرخپوستی که سرزمین اجدادی‌اش را از من طلب می‌کرد هم تنگ خواهد شد.

و از همه بیشتر برای دوستانم. برای آنهایی که از بخت خوب من آنقدر زیادند که امکان ندارد در این وقت کم بتوانم با تک‌ تکشان خداحافظی بکنم. به همین خاطر فکر کردم اگر همین چهارشنبه 11 ژانویه، از ساعت 6 تا 8 شب در Stella's Cafe and Bakery شماره 166 خیابان آزبورن باشم، دوست داشته باشید که با هم قهوه‌ای بخوریم و گپی بزنیم و فرصتی به من بدهید که یک بار دیگر ببینمتان و با شما خداحافظی کنم.

یکشنبه، دی ۱۱، ۱۳۹۰

سفرنامه کوبا

کوبا کشوری است که از لحظه‌ای که هواپیمایتان در آن به زمین می‌نشید، فقر را از گوشه گوشه‌اش می‌توانید ببینید. کنترل پاسپورت من چهارپنج برابر مسافران دیگر طول کشید که البته با توجه به سابقه‌ام در اینگونه موارد دیگر این چیزها برایم دارد عادی می‌شود. وقتی دخترک یونیفورم‌پوش شغلم را پرسید کمی سکوت کرد و گفت صبر کن و رئیسش را تلفنی صدا زد. چیزهایی به اسپانیولی با رئیسش و رئیسش با بیسیم گفتند و بالاخره قضیه حل شد و من نفهمیدم که اصلا مشکل چه بود.

خیابان‌ها را که ببینید حس می‌کنید زمان از ۱۹۵۹ متوقف شده است آنقدر که ماشین‌های آن دوران زیادند. شاید مشهودترین تأثیر تحریم‌های آمریکا علیه کوبا را بشود در عرصه خیابان‌ها دید. ماشین‌های قدیمی آمریکایی با قطعات دست‌ساز تعمیر شده و به زور سرپا نگه داشته می‌شوند. بیشتر تاکسی‌ها و ماشین‌های پلیس لادای روسی هستند. ماشین‌های جدید آسیایی و اروپایی هم کم و بیش به چشم می‌خورند. راهنمایی تور که پسربیست و چهار – پنج ساله‌ای می‌نمود می‌گفت تا چند ماه پیش ما اجازه خرید و فروش ماشین نداشتیم. هرکسی که از قبل از انقلاب ۱۹۵۹ صاحب ماشینی بود، اجازه داشت آنرا نگه دارد و به نسل بعدی خود واگذار کند. در مورد مالکیت خانه هم به همین شکل بود. اما اخیراً با تغییر قوانین، خرید و فروش آزاد شده و ماشین‌های جدید هم وارد کشور می‌شود. به قول پسرک راهنما که گاهی حرف‌هایش شعارگونه می‌شد حالا که جهان دارد درهایش را به روی ما باز می‌کند ما هم درهای کشورمان را به سوی جهان باز می‌کنیم!

شب‌ها جلوی در ورودی هتل، دختران تنفروش کوبایی در انتظار مشتری‌ بودند و به محض دیدن یک مشتری بالقوه به او نزدیک می‌شدند و به چندین زبان زنده خدمات خود را توضیح می‌دادند. ۲۵ دلار برای یک شب در اتاق مشتری یا در ساحل. دیدن دختران رنگین پوست اسپانیایی زبان که در طول سفر با مسافرانی که خیلی‌هاشان سنی چند برابر سن آنها دارند اتفاق خیلی معمولی است. وقتی یک هفته در یک هتل با آدم‌های تقریبا ثابتی همسفر باشید کار سختی نیست که تشخیص دهید کسانی در اول سفر تنها بودند و حالا همه دو تا دو تا به رستوران می‌آیند!

دولت کوبا برای توریست‌ها پول خاصی دارد که به آن پزوی قابل تبدیل(Pesos Convertibls) می‌گویند که کمی گرانتر از دلار کانادا بود (۹۳/.) نمی‌دانم حکمت اقتصادی داشتن دو واحد پولی چیست اما هرچه هست پزوی کوبایی در اختیار توریست‌ها قرار نمی‌گیرد.

بخش نه چندان بزرگی از هاوانا با عنوان هاوانای قدیم شامل ساختمان‌های قدیمی چندصدساله بسیار زیبا با خیابان‌های سنگ‌فرش شده است که جایی است که قرار است توریست‌ها در آن هاوانای زیبا را ببینند و لذت ببرند. اما کافی است که به یکی از خیابان‌های فرعی پشت این مجموعه وارد شوید تا ناگهان از دیدن شهری متفاوت در پشت این آب و رنگ حیرت زده شوید. هاوانا شهری جنگ‌زده به نظر می‌آید که زمانی معماری‌خانه‌هایش در اوج زیبایی بوده اما انگار بمباران شده و همچنان مردم در خرابه‌هایش زندگی می‌کنند و سگ‌های ولگرد در کوچه‌هایش می‌لولند. بوی زباله، ادرار و مدفوع انسان و حیوان معجونی ساخته که تقریبا همه جا به جز بخش‌های توریستی به مشام می‌رسد. بر خلاف انتظارم حتی فقر هم به طور مساوی بین همه تقسیم نشده و شما فقیر و غنی را می‌توانید تشخیص دهید. اما نمی‌توان از این واقعیت گذشت که کوبایی‌ها خوش لباس هستند و البته کم‌لباس! و صدالبته شاد. تفریح و شادی جزو معدود چیزهایی است که برای این مردم ممنوع نشده است. بدون شک اینکه خدمات آموزشی و بهداشتی و درمانی به رایگان در اختیار همه هست امتیازی بزرگ محسوب می‌شود اما اینکه دریابید این مردم به چیزهای بیشتری احتیاج دارند و شرایط اسف‌باری دارند نیاز به هوش چندانی ندارد.

در مقایسه با کوبا، ایران یک کشور مدرن به حساب می‌آید اما نقاط اشتراک زیادی می‌توان بین
سیستم‌های حاکم هر دو کشور پیدا کرد. این‌که هر دو کشور بر مبنای باورهای ایدئولوژیک اداره می‌شوند خیلی توی چشم می‌زند. هردو انقلاب زده‌اند. روی در و دیوار شهرها و روی بیلبورد‌های بزرگ سخنان بزرگان انقلاب و چهره‌های آنها (چه‌گورا و کاسترو اغلب) دیده می‌شوند. روی شیشه بیشتر مغازه‌ها و رستوران‌ها پوستر مربوط به سالگرد انقلاب دیده می‌شد. من در آستانه دهه فجرشان آنجا بودم! و ماشینی دولتی با یک بلندگو در در شهر می‌چرخید و مردم را به شرکت در مراسم پنجاه و سومین سالگرد انقلاب دعوت می‌کرد.

سر هرچهارراه یک مأمور با یونیفرم خاکستری- سرمه‌ای مسلح به کلت کمری ایستاده و یا قدم می‌زند. بعداً فهمیدم که اینها "محافظان انقلاب کمونیستی" و یا Communist Revolutionary Keepers نامیده می‌شوند و یا به عبارتی همان پاسداران انقلابشان هستند. زمانی که به همراه همان راهنمای تور به شهری به اسم وینالس می‌رفتیم، یکی از مسافران پرسید چرا نرخ جرم و جنایت در کشور شما پایین است. پاسخ این جوان کوبایی این بود که این محافظان انقلاب تک تک ساکنین محل را می‌شناسند و همه چیز را درباره آنان می‌دانند مثل اینکه چه شغلی دارند و کی سرکار می‌روند و کی برمی‌گردند و این را با افتخار به عنوان مهم‌ترین دلیل کاهش جرم و جنایت در کوبا عنوان می‌کرد. رمان بهشت خاکستری مهاجرانی را خوانده‌اید؟ داستان همین بهشت شیشه‌ای بدون جرم است! در عین حال عجیب بود که این مأمورها از جنس خود مردم به نظر می‌آمدند و نمی‌شد حس نفرت و یا ناخشنودی نسبت به حضور این مأموران در مردم احساس کرد.

اما سیگار برگ! کوبا یعنی سیگار برگ و سیگار برگ یعنی کوبا. به یک کارخانه سیگار رفتیم. بهترین سیگارهای برگ دنیا به صورت کاملاٌ دست‌ساز در کوبا ساخته می‌شوند. یک سیگار برگ از چندین لایه برگ تنباکوی متفاوت تشکیل شده که هربرگ نقش متفاوتی دارد. یکی تولید دود، یکی عطر و دیگری طعم و ... سیگارهای برگ کوبایی با مارک‌هایی مثل "مونت کریستو" و یا "رومئو و ژولیت" به بازار می‌آیند. وجه این نامگذاری به زمان‌های گذشته بر‌می‌گردد که یک نفر یک رمان معروف را برای سیگارپیچان می‌خوانده و نام آن رمان روی محصول سیگار آن گروه گذاشته می‌شده است. موقع بازدید از این کارگاه سیگار سازی اجازه آوردن دوربین به کسی داده نمی‌شد چون کوبایی‌ها معتقدند ممکن است اسرار سیگارسازیشان برملا شود. خیابان‌های کوبا پر از سیگارهای تفلبی است که رهگذران و فروشندگان سعی دارند به قیمتی خیلی کمتر سیگاری که ظاهرا هیچ تفاوتی با سیگار اصلی ندارد را به شما قالب کنند. پس حواستان جمع باشد!

دسترسی به اینترنت در کوبا سخت و گران است. سه و نیم پزو برای نیم ساعت اینترنتی که از آنچه هفت سال پیش من از اینترنت دایال آپ ایران به یاد دارم هم کندتر است. فیسبوک و بی.بی.سی فارسی را بدون فیلتر توانستم باز کنم. هرچند ممکن است اینترنت هتل‌ها بدون محدودیت باشد. همانطور که شبکه‌های سی.ان.ان، فاکس نیوز و بی.بی.سی را نیز از تلویزیون اتاقم می‌توانستم تماشا کنم. وقتی با یک فروشنده که آثار هنری چوبی‌اش را می‌فروخت و انگلیسی را خیلی خوب حرف می‌زد صحبت کردم فهمیدم این کانال‌ها برای مردم کوبا مجاز نیست و ۱۰۰۰ دلار جریمه تماشای این کانال‌هاست.

وقتی از همین فروشنده در مورد تغییرات جدید در کوبا بعد کناره‌گیری فیدل و زمامداری برادرش رائول پرسیدم. می‌گفت مشکل ایدئولوژی است و چندان به تغییرات متکی به تغییر اشخاص امیدوار نبود. از اعتقاد مردم به سوسیالیسم پرسیدم. جوابش این بود که سوسیالیسم تنها چیزی است که به ما از بچگی گفته می‌شود و این مردم انتخاب دیگری ندارند. می‌گفت اینکه من الان اجازه دارم در این بازار غرفه داشته باشم البته نتیجه همین تغییرات جدید است هرچند ما مجبوریم مالیات خیلی سنگینی بابت این درآمد بپردازیم.

وقتی در خیابان‌های هاوانا قدیم می‌زنید تقریبا هر ۵ دقیقه یک‌بار یک کوبایی می‌آید تا با شما سر صحبت را باز کند و اگر مثل من مشتاق حرف زدن با این مردم باشید، خوشحال باب گفتگو را باز می‌کنید اما خیلی زود متوجه می‌شوید که این افراد یا از شما تقاضای پول نقد می‌کنند و یا می‌خواهند که برایشان غذا، گوشت، شیرو یا صابون بخرید. یا با شیوه‌های دیگری می‌خواهند شما را سرکیسه کنند. مثلاّ یکی‌شان، زوج فرانسویی که با من همسفر بودند را دعوت به یک موهیتو (نوشیدنی الکلی که خیلی در کوبا معمول است) در یک بار می‌کنند و در آخر آنها را مجبور می‌کنند دو برابر ارزش آن نوشیدنی بابتش بپردازند و بالکل همه داستان را حاشا می‌کنند. این دعوت برای من هم پیش آمد که چون از این داستان باخبر بودم مؤدبانه تشکر کردم! همینطور کوبایی‌هایی را خواهید دید که با لباس‌های محلی و یا ظاهری عجیب و غریب شما را دعوت می‌کنند که از آن‌ها عکس بگیرید و بعد شما مجبور خواهید بود بابت این کار به آنها یک پزو بدهید. این مرد (عکس زیر) که خود را شبیه یک نظامی در آورده بود همین بلا را سر من آورد. با این شرایط بعد از یکی دو ساعت اولی که در شهر می‌چرخید به شدت عصبی و خسته خواهید شد و هرگونه پیشنهاد گفتکو با افراد محلی را رد می‌کنید. همسفران فرانسوی من تفسیر جالبی داشتند از این شرایط: اینکه احتمالا حکومت کمونیستی کوبا که علاقه‌ای ندارد توریست‌ها با مردم حرف بزنند، از این وضعیت باید استقبال کند و چه بسا در بوجود آوردن و یا تداومش نقش داشته باشد.

اگر به کوبا می‌روید، با خود به مقدار کافی صابون و شامپو ببرید و اصلا امیدی به صابون و شامپوی هتل نداشته باشید! وقتی از هتل خارج می‌شوید و احتمال می‌دهید که احتیاج به دستشویی پیدا کنید بهتر است با خود دستمال توالت داشته باشید، چراکه در دستشویی‌های عمومی دستمال توالت جیره‌بندی است! چهار تکه دستمال توالت به شما می‌دهند که تازه باید سکه‌ای هم در سبد جلوی مسئول دستشویی هم بیاندازید!

طبیعت کوبا بسیار زیبا و دیدنی است. پوشش گیاهی‌اش با هرجای دیگری که من تا به حال دیده بودم متفاوت است و اگر طبیعت را دوست دارید از سفر به کوبا لذت خواهید برد. اما آخرین توصیه اگر قصد سفر به کوبا دارید: تنهایی سفر کردن به کوبا و یا تنها ماندن در کوبا عذابی الیم است. یا تنها نروید و اگر هم مجبور شدید و یا با خودتان و همه دنیا سر لج افتادید که تنهایی بروید، آنجا هر غلطی دلتان خواست بکنید در غیر اینصورت بهتر است که اصلا نروید که خسرالدنیا والآخره خواهید شد!

توضیحی درباره مستند فرزندانقلاب

--> همانطور که بارها توضیح‌ داده‌ام این مستند محصول بی‌بی‌سی فارسی است و نقش من همانطور که در تیتراژ فیلم آمده محقق و یکی...