دوشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۵

باز ماه رمضون

امیدوارم باز با نوشتن این دوخط توی این وبلاگ، مورد بازخواست دوست عزیز و عصبانی تورنتویی قرار نگیرم که تو رو چه به ماه رمضون! ماه رمضون رو دوست دارم. امیدوارم این حق رو داشته باشم! در دین من، چه روزه بگیری چه نگیری، چه معتقد باشی چه نباشی، و هرچه باشی، حق داری ماه رمضون رو دوست داشته باشی.

این سومین باریه که اینجا از این حس می نویسم. ماه رمضون یک حس نوستالوژی عجیب و غریبی برای من داره. یاد سحرهای ساکت وآرومش یه جور و افطارهاش با ربنای شجریان یه جور. سفره ای که توی حیاط آب پاشی شده پهن می شد. صدای قل قل سماور نفتی، پارچ شربت آبلیمو و شله زردهایی که گاهی افتخار خطاطی و طراحی دارچینی روش به من می‌‌رسید... همه این خاطره‌های قشنگ بر می‌گرده به سال‌های دور بچگی. حیاط اون خونه قدیمی و خونواده‌ای که اون موقع هنوز یک خونواده کامل بود و همه چیز سرجای خودش بود. نبود ِ همه این‌ها اینجا خیلی بیشتر حس می‌شه. امسال برای من جای چیزهای بیشتری خالیه. ماه رمضون امسال خیلی خالیه...

شنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۵

لینک

ستون طنز ابراهیم نبوی درآخرین شماره روزآنلاین چندفسمت خیلی جالب داشت که حیف بود لینک ندم. چون میدونم روزآنلاین در ایران فیلتره قسمت هایی شو اینجا نقل می کنم:

مسلمانان حمله کردند
مشکل مسلمین با معذرتخواهی پاپ حل نمی شود. حتما یک خین و خین ریزی راه خواهد افتاد. در نیجریه که مسلمانانش اصلا اهل شوخی نیستند و یک دفعه اگر عصبانی بشوند، خواهر و مادر غیرمسلمانان را تبدیل به یک موجود واحد می کنند، مسلمانان به 11 کلیسا حمله کردند. در جریان این حمله هفت نفر زخمی شدند و صدها مسیحی از خانه شان فراری شدند. مسلمانان به خانه یک اسقف هم حمله کردند. خدا بخیر بگذراند. از طرفی اعلام شد که ایران دارای بزرگترین جمعیت یهودیان در خاورمیانه است. من فکر می کنم اگر مشکلات اسرائیل ادامه پیدا کند، یهودیان می توانند براساس همان پیشنهادی که من مدتها قبل دادم به ایران مهاجرت کنند. و فکر نمی کنم هیچ مشکلی هم پیدا کنند. چون ایران با یهودیان که مخالف نیست، با اسرائیل مخالف است. پیشنهاد می کنم جمهوری اسلامی با کمونیست های سابق و یهودیان یک جبهه واحد تشکیل بدهد و علیه آمریکا و اسلام آمریکایی مبارزه کند. پیشنهاد خوبی است، در مورد آن فکر کنید. ضمنا بنا به اطلاعات واصله شوراي فرهنگي کشور تصويب کرد که به دليل اهانت پاپ به اسلام نام موسيقي پاپ به موسيقي گل محمدي تغيير مي يابد.

انوشه
انوشه انصاری هم که به عنوان اولین زن فضاگرد فعلا در آسمان دارد می گردد، اعلام کرد که «زمین از اینجا زیبا، آرام و صلح آمیز بود.» آگاهان تذکر دادند همیشه از دور همینطور است، مشکل وقتی شروع می شود که نزدیک می شوید، از قدیم هم گفته اند دوری و دوستی. از سوی دیگر وب سایت های خبری نوشته اند که انوشه انصاری همراه خودش یک جلد قرآن هم به آسمان برده است. دلیل این کار خیلی روشن نیست، چون قرآن خودش از آسمان آمده است، برای چی دوباره آن را به آسمان برده؟ اما بشنوید از لاله صدیق قهرمان اتومبیلرانی کشورمان که دیروز اعلام شد که دیگر حق مسابقه دادن ندارد. پس نتیجه می گیریم که اگر لاله صدیق هم رفته بود آلمان و در مسابقات اتومبیلرانی آلمان قهرمان شده بود، الآن نه تنها روزی 725 بار عکس و تفصیلاتش را در ایران منتشر می کردند، بلکه از او دعوت می کردند به ایران بیاید و در مسابقات اتومبیلرانی کشور شرکت کند. آگاهان پیش بینی می کنند که اگر انوشه انصاری از ایران می خواست به فضا برود، مسایا زیر را باید رعایت می کرد: اول: نباید همراه با مرد نامحرم برود، بلکه باید در جریان سفر برادر یا شوهرش همراه او باشد.دوم: در طول سفر باید حجاب اسلامی را رعایت کند، حتی در شرایط بی وزنی.سوم: در صورتی که همراه با مرد غریبه باشد در سفینه را باز بگذارد که کسی شک نکند.چهارم: اصلا چه لزومی دارد که وقتی خانمی مثل فاطی رجبی در ایران هست، انوشه انصاری به سفر فضائی برود؟ ایشان می تواند پول سفر را بدهد و فاطی خانم نیابتا به سفر بروند.
(کاریکاتور علت عدم رویت هلال ماه از نیک آهنگ کوثر)

فسیل سه میلیون ساله
یک فسیل سه میلیون ساله انسان کشف شد. سازمان جهانی فسیل شناسان بدون مرز از آیت الله جنتی دعوت کرد که برای شناسایی این فسیل به محل کشف برود. این سازمان امیدوار است که آیت الله جنتی در دوران جوانی اش با این فسیل ملاقات هایی داشته و بتواند اطلاعاتی را در مورد او بدهد. دولت ایران از کلیه مجامع بین المللی درخواست کرده است که این فسیل را برای عضویت در شورای نگهبان به مدت چهار سال به جمهوری اسلامی قرض بدهند.

جمعه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۵

فوتو-کپی رایت

سال79 در کنفرانس آمار ایران که اونسال در دانشگاه صنعتی اصفهان برگزار می شد، حمید، یکی از بچه‌هایی که داشت روی پایان نامه فوق لیسانسش کار می‌کرد، با عجله اومد دنبال من که بیا که دکتر "پیتر هال" رو پیدا کردم و به من نیم ساعت وقت داده که سوال‌هامو ازش بپرسم. حمید که فکر می کنم الان باید در آلمان در حال گرفتن PhD اش باشه، اون موقع روی موضوعی کار می‌کرد که اصلی ترین مبنعش یکی از کتاب‌های همین پروفسور پیترهال بود که استاد دانشگاه ملی استرالیاست و ظاهراً الان به عنوان استاد مدعو در دانشگاه کالیفرتیا (Davis) * تدریس می‌کنه. قرار شد من نقش مترجم رو بازی کنم چون از نظر حمید، من انگلیسیم بهتر بود. پرسیدم حالا چی می‌خوای ازش بپرسی که یک نسخه از همون کتاب اما فتوکپی ِ صحافی شده رو نشون داد و گفت از متن این کتاب سوال دارم. بهش گفتم این کارو نکن احتمالاً ناراحت میشه ببینه اینجا به این راحتی از کتابش فتوکپی میشه. اون هم از طرف دانشگاه و صحافی شده با جلد زرکوب! قرار شد همون صفحاتی که سوال داره رو کپی کنه و بیاره. موعد قرار شد و ایشون کتاب به دست حاضر شدند. ظاهراً توی شلوغی کنفرانس دستگاه فتوکپی توی دانشگاه پیدا نکرده بود. چاره ای نبود و با سلام و صلوات رفتیم. حمید که از اون اصفهانی‌های اصیل بود، وقتی خواست منو به دکتر هال معرفی کنه دقیقاً جمله " این دوست منست!" رو به انگلیسی اما با لهجه اصفهانی برگردوند: " دیس ایز مای فرندس!!" بعد از یک خوش و بش کوتاه وقتی حمید کتاب رو گذاشت جلوی صاحبش، قیافه دکتر هال دیدنی بود. در حالی که چشماش از حدقه زده بود بیرون گفت: “This is a photocopy of my book!!” من در نقش مترجم شروع به جمع و جور کردن ماجرا کردم که ما واقعاً متأسفیم، چون ما به نسخه‌های اصلی کتاب‌ها دسترسی نداریم دانشگا‌ها کپی تهیه می‌کنن و در اختیار دانشجوها می‌ذارن. پیتر هال هم خوشبختانه ما رو ضایع نکرد و گفت من همین که میبینم شما می‌تونین از کتاب من هرچند فتوکپی‌اش استفاده کنین خوشحالم.


-----------------
هفته سوم از ترم گذشت و من تا امروز هیچ کدوم از 4 کتابی که استادا برای این ترم تعیین کردن رو نخریده بودم. اینجا با پول چهار- پنج تا کتاب درسی دانشگاهی (که اکثراً همراه با یک سی‌دی میان) تقریباً میشه یک لپ‌تاپ نو خرید! و دقیقاً به خاطر همین مقایسه دردناک به هیچ وجه دلم نمیامد پول به کتاب بدم. اما امروز یکی‌شو ناچار شدم بخرم چون حتی کتابخونه هم یک نسخه بیشتر نداشت و اونو هم یکی برده بود. دارم به این نتیجه می رسم که بی‌قانونی یه جورایی هم خوبه ها! یاد ایران به خیر! دانشگاه از یک کتاب کپی می‌گرفت و با قیمت 300-400 تومن به ما می‌فروخت تازه ما می‌گفتیم چه خبره!
_________________________________________________
* Davis رو اول به فارسی نوشته بودم دیدم خیلی زشته، ممکنه سوء تفاهم بشه، انگلیسیش کردم!

پ.ن:
1)ای دوستان عزیزی که قراره برای من یک سری کتاب از ایران بفرستین. اگه این مطلب رو خوندین لطفاً یه کم سریعتر! نوش دارو بعد از مرگ سهراب نشه!
2) این هم آهنگ شاد! شرمنده، از این شادتر به گروه خونی من نمی خوره!

دوشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۵

شاهد از غیب رسید!

توی دوران بچگی بارها از بزرگترهای فامیل داستان اون دو تا راهبه بلژیکی رو که خودشون رو از جوونی وقف بیمارستان جذامی‌های مشهد کرده بودن شنیدم. اینکه دیدن اونها سوار بر دوچرخه‌هاشون توی خیابون‌های مشهد ِ چهل پنجاه سال پیش برای مردم عادی شده بوده. ظاهراً تا سال‌های اول انقلاب هم زنده بودن و تا آخر عمرشون هم به بیمارای جذامی خدمت می‌کردن. اون موقع‌ها با قدرت تحلیل یک بچه 9-10 ساله به نظرم این کار اونا از خودگذشتگی فوق‌العاده‌ای رو می‌طلبید که هضمش برام خیلی سخت بود.

به نظر من به گلوله بستن راهبه 68 ساله ایتالیایی در یک بیمارستان کودکان در سومالی درواکنش به اظهارات پاپ، راهبه‌ای که 35 سال از عمرشو وقف خدمت به مردم عمدتاً مسلمون سومالی و کنیا کرده بود، چیزی به جز مهر تأییدی بر سخنان پاپ نمی‌تونه باشه. پاپ به نقل از یک متن قرون وسطایی گفته بود اسلام با جهاد و شمشیر دینشو تبلیغ می‌کنه. اگرچه گفتن این حرف از زبون پاپ یک اشتباه بزرگ بود، اما شاید ما ایرانی‌های با خوندن تاریخ و اینکه چی شد که ایرانی‌ها مسلمون شدن در مورد درست و غلط بودن این نقل قول پاپ خوب می‌تونیم قضاوت کنیم! اگرچه مسیحیت هم سابقه درخشانی در این زمینه نداره. کلاً ادیان تحمل همدیگه رو ندارن. تاریخ هنوز جنگهای صلیبی رو فراموش نکرده...

-----------------------------------------

مدت زیادی بود که وبلاگ رو به روز نکرده بودم. دلیلش تنبلی نبود و گرفتاری‌ها هم اگرچه زیاده اما در حد یک یک پست جدید گذاشتن فرصت می‌ده. نوشتن به قول این کفار mood خودشو می‌طلبه که دو هفته‌ای اصلاً وجود نداشت. به شدت درگیر جور کردن شهریه 4200 دلاری دانشگاه بودم. برنامه‌ریزی‌هام بدجوری به هم خورده بود. اینکه پذیرشم برای دوره Pre-Master شد به جای Master یعنی اینکه روی بودجه‌های تحقیقاتی در اختیار استادها نمی‌تونستم تا یکسال حساب کنم. دلم خوش بود که اینجا (در منی‌توبا) دانشجوها می‌تونن راحت کار کنن که فهمیدم برای اجازه کار خارج از دانشگاه هم بر خلاف انتظارم باید بعد از 6 ماه اقدام کنم. رفتم برای قسط بندی شهریه اقدام کنم که گفتن اول باید داخل دانشگاه کار پیدا کنی یا بتونی وام بگیری تا بقیه شهریه تو قسطی کنیم! خلاصه بدجوری همه درها به نظر بسته میومد. تا اونجا که حنی داشتم به انصراف فکر می‌کردم. که خدارو شکر یه مبلغی پول جور شد، یه کار کوچولوی Marking (تصحیح ورقه) در گروه هم بهم دادن( که اگرچه پولش اصلاً قابل توجه نیست اما دلیلی برای قسطبندی می‌تونه باشه. یاد تصحیح برگه‌های امتحانی ایران به خیر که روی حساب دوستی و رودرواسی [رودربایستی؟]، استادها می‌کردن تو پاچمون! اینجا اقلاً بابت هر درس 300 دلار میدن!). تقاضای وامی هم دادم که حداکثر مبلغش 2500 دلار بود اما گفتن معمولاً برای خیلی کمتر از این تأیید می‌کنن. امروز در کمال ناباوری تقاضای وامم برای کل مبلغ با دوره بازپرداخت 25 ماهه تأیید شد و وقتی برای قسطبندی بقیه شهریه به قسمت مربوط رفتم مسولش چیزی حدود یک ربع منو گذاشت به امون خدا و رفت با همکار یا رئیسش در مورد من به صحبت کردن. من حرفاشونو نمیشنیدم وقتی برگشت منتظر بودم بگه متأسفم. که گفت به نظر میاد شهریه‌ات اشتباه محاسبه شده و باید حدود 1000 دلار کمتر باشه که در اینصورت مبلغ قسطهات هم کمتر میشه! کم مونده بود از خوشحالی بپرم و ماچش کنم! (که البته خوب شد اینکارو نکردم، چون مرد بود و بعد واسم حرف درمیاوردن!) البته گفت شاید! یابد بررسی شه! خلاصه این شد که این وبلاگ امروز آپ شد وگرنه حالاحالاها خاک می‌خورد! (خداوند تبارک و تعالی هیچ کافری رو در یک مملکت غریب و در شهری غریب‌تر گرفتار چندهزاردلار نکنه در حالی که تا پایان وقت اضافه هم چند روزی بیشتر نمونده باشه)

شنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۵

!Finally

بالاخره بعد از یک ماه سریش شدن و پیگیری، تونستم پذیرش دانشگاه رو بگیرم. بعله! ظاهراً در وینی‌پگ موندگارم فعلاً. بعد از چند هفته اعصاب خوردکن در پیگیری درخواست پذیرش و اعتراض و تجدیدنظر و ... برای دوره Pre-Master آمار دانشگاه منیتوبا پذیرش گرفتم. اگرچه هنوز نامه پذیرش به دستم نرسیده و شفاهاً خبرش رو بهم دادن. اما اینطور که گفتن کارهای اداری شو سریع انجام میدن که به شروع ترم که امسال 7 سپتامبره برسم. اگرچه گرفتن این خبر خوشحال کننده بود، اما قسمت سوزناک و گریه ناک پرداخت شهریه‌ی هنوز نمی‌دونم چندهزاردلاری مونده!

از شانس بد پرونده من دست یک دکتر زبون نفهم چینی افتاده بود که تا جایی که تونست گیر داد. از تفاوت یک حرفی در نوشتن نام خانوادگیم به انگلیسی (در مقاله ای که توی رزومه‌ام اشاره کرده بودم که مربوط به زمان ایران بودنم میشد) گرفته تا اینکه چرا مقاله یک ماه بعد از اینکه تو از ایران خارج شدی ارسال شده؟ پس این آدمی که اسمش توی این مقاله‌‌ست تو نیستی! تا اونجا که از یکی از نویسنده‌های اصلی مقاله خواستم براش ایمیل تأییدیه بفرسته. از گوگل اسمم رو هم Search کرده بود و به وبسایت و وبلاگم هم رسیده بود! خدا روشکر فارسی بلد نیست که اینا رو بخونه! به معدلم هم گیر داده بودن که پایینه. من هم توی نامه تقاضای تجدید نظرم خواستم معدلم رو بدون درس‌های نامربوطی که توی ایران مجبور به پاس کردنش هستیم دوباره حساب کنن تا ببینن چقدر فرق می‌کنه! آخه یکی نیست بگه معارف اسلامی و اخلاق اسلامی و وصیت نامه سیاسی الهی چه ربطی به Biostatistics داره! فکر می‌کنم نظر مثبت مدیرگروه کانادایی توی این قضیه خیلی موثر یود. خلاصه همه این چانه زنی‌ها از بالا و فشار از پایین یا برعکس! کمک کرد تا بالاخره به این دانشگاه نفوذ کنم.

فردا اسباب کشی هم دارم. بالاخره در آخرین لحظات یه جای مناسب برای اجاره پیدا کردم. قراره با یک پسر نیجریه‌ای هم‌خونه بشم. دانشجوی PhD کشاورزیه. توی این دو سالی که کانادا بودم با آدم‌هایی از چهار گوشه دنیا همخونه بودم. از هندی و پاکستانی گرفته تا شیلیایی و چینی و حالا نیجریه‌ای!
------------------------------------
پ.ن:
  • عکس‌های بیشتر از دانشگاه منی‌توبا رو می‌تونین اینجا ببینین. معماری ساختمون‌های این دانشگاه خیلی متنوع و قشنگه.
  • موسیقی جدید متن وبلاگ، قسمت کوتاهی از یکی ازکارهای Mercan dede آهنگساز ترک به نام شبنم عشقه. در مورد این آهنگساز و کارهاش و همینطور دانلود این کارش به طور کامل و با کیفیت خوب وبلاگ نقطه سر خط رو بخونین.

جمعه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۵

لجن پراکنی

رضا هلالی مداح پاپ‌خوان اهل بیت عصمت و طهارت، در اعتراض به پخش فیلم تریاک کشی‌اش همراه با یک از مابهتران -که گفته همسرش بوده- در شهرهای ایران (و اینترنت طبیعتاً) گفته فیلم رو برادر همسرش با گوشی موبایلش گرفته و وقتی گوشی رو برای تعمیر برده بوده تعمیرکار شیطون که دشمن الله و آل الله بوده فیلم رو پخش کرده و این شده که شده! هلالی در نامه شونصد صفحه‌ایش به شدت به این لجن‌پراکنی‌ها اعتراض کرده اما توضیح نداده دقیقاً منظورش از لجن چیه! فیلم خودش و اون خانمه لجنن یا تریاکی که میکشه جنسش خوب نبوده و لجنه! از همه جالب تر اینه که هیچ کس روی تریاک کشی ایشون بحثی نداره و ظاهراً مسأله فقط اون خانمه است. خوب تریاکه دیگه! مگه چیه؟! خیلی گنده ترهاش هم میکشن!

در راستای محکومیت این لجن پراکنی، این فیلم لجن تریاک کشی این لجن رو اینجا ببینین!

توضیحی درباره مستند فرزندانقلاب

--> همانطور که بارها توضیح‌ داده‌ام این مستند محصول بی‌بی‌سی فارسی است و نقش من همانطور که در تیتراژ فیلم آمده محقق و یکی...