یکشنبه، خرداد ۰۶، ۱۴۰۳

دیدار با خانم نویسنده

سه‌شنبه این هفته، ۲۱ ماه مه ۲۰۲۴ روزی ماندگار و استثنایی در زندگی من بود. در صد و چند کیلومتری پاریس، در روستایی که کوچه‌هایش از شدت اصالت و قدمت حس غیرواقعی قدم‌ زدن در شهرک‌های سینمایی را تداعی می‌کرد، من و مریم مهمان خانه زیبا و گرم خانم مهشید امیرشاهی بودیم.




وقتی تاریخ انقلاب ۵۷ را به دقت مرور می‌کنید، حتما به مقاله‌ مهمی می‌رسید که نویسنده‌اش یکه و تنها فریاد برآورد و در یادداشتی به روزنامه آیندگان نوشت: «کسی نیست که از بختیار حمایت کند؟» برای درک شجاعتی که برای نوشتن چنین یادداشتی در هفدهم بهمن ۱۳۵۷ لازم بوده است، باید شرایط انقلابی آن روزها را به درستی درک کرد: تصور کنید پنج روز است که ایرفرانس بر زمین نشسته و کاروان تبعیدیان انقلابی را به ایران برگردانده است. دو روز است که روح‌الله خمینی دولت انقلابی‌اش را معرفی کرده. مهدی بازرگان از پشتوانه خمینی و میلیون‌ها نفر انقلابی خشمگین برخوردار است. و در این شور انقلاب و پیروزی، مهشید امیرشاهی، نویسنده ۴۱ ساله می‌نویسد: «روحانیون صلاح نیست که خود را به سیاست آلوده کنند» و در مقابل آنهایی که موافقند اما «اعتقاد داشتند که زمان نوشتن آن مطالب هنوز نرسیده است» با جسارت می‌گوید «من برای زدن حرف حق زمان قائل نبودم». و در نهایت می‌پرسد که «یک نفر، حتی یک نفر در این ملک نیست که صدا و قلمش را صریحا و مستقیما در دفاع از شاپور بختیار به کار برد؟» پرسیدن این سوالِ مگو دل شیر می‌خواست در ۱۷ بهمن ۱۳۵۷. مهشید امیرشاهی در زمان‌های دیگری هم نشان داده است که برای زدن حرف حق، زمان قائل نیست. او جزو نویسندگانی بود که در اعتراض به حکم اعدام سلمان رشدی به دفاع از او برخاست و یکی از اعضای بنیان‌گذار کمیته فرانسوی دفاع از سلمان رشدی بود. بعد از اتفاقات اخیر در اسرائیل و فلسطین هم در دو مقاله به نسل‌کشی اسرائیل در غزه اعتراض کرده است.

رمان «در حضر» خانم مهشید امیرشاهی را اولین بار حدود ۱۰ سال پیش کشف کردم و به بهانه اتفاقات این چند سال دوباره و سه‌باره آن را خوانده‌ام. «در حضر» با دقتی وسواس‌گونه اتفاقات ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ تا چندی پس از ۱۳ آبان ۱۳۵۸را در فرم یک رمان ثبت کرده است. چندماهی قبل از خیزش زن، زندگی، آزادی موفق شدم با ایمیل درخواستم برای اجازه اجرای رمان «در حضر» در قالب یک نمایش صوتی و همراه با استفاده از صداهای آرشیوی را با ایشان در میان بگذارم. در پاسخ خواسته بودند که با ایشان تلفنی صحبت کنم. نیم ساعتی صحبت کردیم. مشخص بود به وبسایتم سرزده و با دقت برخی از کارهایم را مرور کرده بودند. در همان صحبت نیم ساعته با شرط اینکه این کار با سرمایه‌گذاری هیچ دولتی، سازمانی، رسانه‌ای یا شخص خاصی انجام نشود، سخاوتمندانه اجازه اقتباس از رمان بی نظیر «در حضر» را به من دادند. اتفاقات تلخ و شیرین ۱۴۰۱ اگرچه اهمیت آشنایی نسل جدید با این اثر را در ذهن من ضروری‌تر ‌کرد، اما سرعت اتفاقات در آن روزها و دنبال کردن ساعت به ساعت اخبار که آدمی را عملا فلج می‌کرد و از طرفی گذاشتن تمام تمرکز و انرژی‌ام روی ثبت روزانه مسمومیت‌های مدارس، مرا از برنامه‌ریزی و کار روی این پروژه بازداشت. تا همین پنج شش ماه پیش که با گروهی از دوستان هنرمند دنیای نمایش در ونکوور و تورنتو برنامه‌ریزی جدی روی این پروژه را شروع کردیم. در این مدت هم چندباری تلفنی با خانم امیرشاهی گفتگو کرده بودم. مریم پیشنهاد داد که «تو باید خانم امیرشاهی را از نزدیک ببینی، تلفنی نمی‌شود!». جسارت درخواست دیدار حضوری را نداشتم. تا اینکه در یکی از صحبت‌های تلفنی وقتی گفتند کاش اینقدر دور نبودید و می‌شد حضوری صحبت کنیم، دل به دربا زدم و گفتم «اتفاقا اگر اجازه بدهید خدمت برسیم، قصد سفر داریم!» و این شد که ایشان با روی باز میزبان ما شدند.


وارد خانه که شدیم و از کتابخانه‌ی مملو از کتاب که گذشتیم وارد اتاق نشیمن شدیم. اما تا فهمیدیم آشپزخانه مقر اصلی گفت و گوی خانه است راهی آشپزخانه شدیم. میز گرد چوبی آشپزخانه از قبل با سلیقه خاصی با انواع غذاهای ایرانی برای سه نفر چیده‌ شده بود تا جور ساعت‌ها گفتگوی این سه نفر را بکشد. سه -چهار ساعت گفتگو با خانم امیرشاهی به سرعت برق و باد گذشت. یک ساعتی هم پشت دوربین من نشستند و نه تنها به درخواست من پیشگفتار «در حضر» را خواندند که سخاوتمندانه بخش‌هایی از کتابی منتشر نشده‌ را هم برای ما خواندند و اجازه دادند تا گفتگوهایی درباره رمان‌های «در حضر» و چهارپاره «مادران و دختران» را هم ضبط کنم.

بسیار خوشحال و مفتخرم که اعلام کنم مراحل ضبط و تولید پروژه نمایشی-مستند «در حضر» با همکاری Bygone Media، Blackout Art Society و Nowadays Theatre به زودی در تورنتو و ونکوور شروع خواهد شد. زمان انتشار این مجموعه که هنرمندان بنامی در آن نقش‌آفرینی خواهند داشت نوامبر ۲۰۲۵ خواهد بود. منتظر خبرهای بیشتر باشید.

دیدار با خانم نویسنده

سه‌شنبه این هفته، ۲۱ ماه مه ۲۰۲۴ روزی ماندگار و استثنایی در زندگی من بود. در صد و چند کیلومتری پاریس، در روستایی که کوچه‌هایش از شدت اصالت ...