- بالاخره فیلم "بنام پدر" رو دیدم. سوژه زیبایی که اگرچه آخرش بدجوری به شعاردادن گل وگشادی میرسه که از حاتمیکیا بعید بود، اما به هرحال سوژهای جسارتآمیز بود. دختر دانشجویی که همواره با پدرش که از سرداران سابق جنگ بوده بر سر جنگ اختلاف عقیده داشته، نهایتاً سالها بعد از پایان جنگ قربانی همون جنگی میشه که بهش اعتقاد نداشته. پای دخترک روی مینی میره که پدر به خاطر میاره خودش زمانی در جای مشخصی کاشته بوده. تحول دو فیلمساز با مرور فیلمهاشون از اول انقلاب تا حالا که کم کم داره به تحولی 180 درجهای بدل میشه برای من همیشه جالب بوده. یکی مخملبافی که با "توبه نصوح" در سال 61، کارگردانی انقلابی و در خط روزنامه کیهان بود تا جایی که به "نوبت عاشقی" و "نون و گلدون" میرسه و بعد هم ترک دیار میکنه. و دیگری حاتمیکیا که با "هویت" در سال 65 به جنگ به عنوان آرمانی مقدس نگاه میکنه تا "بنامپدر" که به نظر من به جز پایان فیلم که به نظر یا سفارشیه یا نتیجه خودسانسوری، یک فیلم کاملاً ضدجنگه. (فیلم رو میتونین از اینجا دانلود کنین.)
- یه شاسکولی اومده توی "گوگل ویدیو" یه فایل ویدیویی به زبان فارسی که شهر تبریز رو معرفی میکنه آپلود کرده و یه توضیح هم به انگلیسی براش گذاشته که شهر تبریز در جمهوری آذربایجان است. یه شاسکول دیگهای هم در ایسنا اومده یه خبر زده که "گوگل شهر تبريز را متعلق به جمهوري آذربايجان خواند!!"، بعد هم معاون شاسکول وزارت ارتباطات و فنآوری رگ غیرت ایرانیتش زده بالا که "حركت گوگل از مصاديق دخالت در امور كشورهاست"!!! من موندم یعنی توی دم و دستگاه عریض و طویل ایسنا و وزارت فنآوری!! یه آدم کمی تا قسمتی باسواد پیدا نمیشه که به این حضرات بفهمونه که هرکسی میتونه این کار رو انجام بده و این ربطی به گوگل نداره! شما هم همونجا یک ویدیو آپلود کنین که بگه جمهوری آذربایجان متعلق به جمهوری اسلامی ایرانه. اگه گوگل اعتراض کرد؟ این حضرات جاهایی که باید حساسیت نشون بدن به خواب مرگ میرن و بعد گاهی چنین عکسالعملهای احمقانه از خودشون نشون میدن.
- این همخونه نیجریهای من(همون دانشجوی پی.اچ.دی)بیشتر وقتهایی که تنهایی داره فیلمی یا شویی تلویزیونی یا مسابقه فوتبالی نگاه میکنه(و یا حتی وقتی هیچ چیزی هم نگاه نمیکنه!) احساسات خودشو با فریاد، پا برزمین کوبیدن و قهقهه خنده بروز میده که من اگرچه وقتی ساعت بعد از 2 و 3 صبح باشه زمین و زمان رو فحش میدم که از خواب پروندتم، اما انصافاً حسرت میخورم به این همه بیخیالی و بیملاحظه بودنش. چرا ما یاد نگرفتیم که فریاد بزنیم؟ خوشحالی و احساسمون رو با تمام وجود تخلیه کنیم؟ چرا آدمهایی مثل من این همه ملاحظه همه چیز رو میکنیم جز ملاحظه خودمون رو؟ مرده شور این همه آداب و پرنسیپی که هیچ وقت نمیذاره ما خودمون باشیم رو ببره!
پ.ن:
امروز متوجه نکته جالبی راجع به این جنجال گوگلی تبریز که داره بالاتر هم می گیره شدم. ظاهراً کسی که این فایل رو آپلود کرده یه استاد ایرانی مهندسی نرم افزار در دانشگاه کلگری کاناداست به اسم دکتر وحید گروسی. لینک سایتش رو توی همون گوگل ویدیو گذاشته و عکسی هم در باکو تزیین کننده صفحه اصلی وبسایتشه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟