همیشه بی معنی ترین شکل حکومت در ذهنت این باشد که یک نفر نه
به خاطر لیاقت، که به خاطر اینکه خون پادشاه یا ملکه قبلی در رگهایش جریان
دارد شخص اول حکومت باشد، و بعد ناگهان خودت را رودررو با کسی ببینی که خیلی از
پدر و مادرهای ما هنوز به او "ولیعهد" میگویند و بیشتر آدم های نسل ما
او را "رضا پهلوی" صدا میزنند. این حسی غریب بود که دیروز بدجوری
بر همه وجودم سنگینی میکرد. از طریق دو نفر از دوستان از حضور رضا پهلوی در
تورنتو باخبر و برای یک جلسه گفتگو در روز بعد با وی دعوت شدم. دودل بودم برای
رفتن یا نرفتن و به این دلایل تصمیم گرفتم که بروم:
- نفس گفتگو به خودی خود یک قدم مثبت است.
- فکر کردم اگر مثلا هاشمی (که میدانیم اتفاقاتی مثل رستوران میکونوس و اتوبوس نویسندگان به ارمنستان در زمان حکومت او رخ داد) به تورنتو سفر میکرد، اینقدر نگران دیدار و گفتگو با وی نبودم. حتی اگر رد صلاحیت نمیشد و من هم دستم به صندوق رأیی میرسید، چه بسا که به او رأی هم می دادم. دیدار با فرزند شاهی که دیکتاتور بوده مسلما به این بدی نمی تواند باشد!
- و آخر اینکه برای ادامه تحقیقی که روی زندگی قطبزاده مدتهاست به آن مشغولم احتیاج به آشنایی و ارتباط با افرادی در رژیم گذشته دارم.
جلسه در هتل شرایتون و توسط "شورای ملی ایران"،
شورایی که ماه گذشته در پاریس اعلام موجودیت کرد و رضا پهلوی را به عنوان سخنگوی
خود برگزید، برگزار میشد. اما قبل از این جلسهی نیمهعمومی به پنج-شش نفری این
فرصت داده شده بود که در یک فضای غیررسمی با ایشان به گفتگو و پرسش و پاسخ بنشینند.
به نظرم خود رضا پهلوی و یا اطرافیانش به این نتیجه رسیدهاند که دیدارهای
تکراری با عاشقان سینهچاک نظام پادشاهی که سراسر آه و افسوس از دوران طلایی گذشته
و قربان صدقه رفتن برای شاهزاده است، به جایی نمیرسند و باید نسل جوانتر و آنهایی
که در فضای مجازی صدایی دارند وارد گود شوند. این به نظرم خیلی هم خوب است اما...
امایش بماند تا پایینتر بگویم.
رضا پهلوی، در گفتمان سیاسیاش همواره گفته و میگوید
که شکل نظام سیاسی ایران ِ آزاد و دموکراتیک را مردم انتخاب خواهند کرد، و آن چیزی
که الان مهم است، فراهم آوردن شرایطی برای یک انتخابات آزاد است که مردم
بتوانند بین نظامهای پادشاهی
مشروطه و یا جمهوری یکی را انتخاب کنند. این نوع موضعگیری را من میتوانم از یک
فعال و روشنفکر دانشگاهی بپذیرم اما نه از کسی که او را در ردای سیاستمداری میبینم
که برای بدست آوردن قدرت سیاسی تلاش میکند. من نمیتوانم درک کنم که چگونه یک نفر
بسته به خواست مردم هم توانایی شاه شدن داشته باشد هم رئیسجمهوری.
روزنامه مهم تورنتو، تورنتواستار در همان روز،
تیتر زده بود: "رضا پهلوی، شاهِ در انتظار ایران، در تورنتو"(١). گفتم
اینکه شما موضع خود را در قبال شکل حکومت روشن نمیکنید برای شما هزینه دارد. یک نمونه از هزینهاش این میشود که خبرنگار
تورنتواستار با وجودی که در متن مصاحبه از شما نقل کرده که شما خود را "شاه
در انتظار" نمیبینید اما خلاف آن را برای تیتر مطلبش انتخاب کرده.
به نظرم از این تیتر باخبر نبود و کمی عصبانی
شد. نمیدانم بابت سوال من بود یا کاری که تورنتواستار کرده بود. گفتم به نظر من همان
حس عدم اعتمادی که خبرنگار تورنتواستار را وادار میکند چنین تیتری انتخاب کند، در
پس ِ ذهن بیشتر ایرانیان هم هست. اینکه هدف شما بر خلاف آن چیزی که میگویید احیای
نظام مشروطه سلطنتی است. اگر موقعیتش پیش نیاید آن وقت شاید برای ریاست جمهوری
تلاش کنید. پاسخ داد که به چه زبانی باید بگویم که اینطور نیست؟ چقدر باید تکرار
کنم؟ و پیشنهاد داد فیلم Life of Brian (٢)
را ببینم.
دیدار نیمه عمومی با حدود ٣٠٠-٢٥٠ نفر شرکتکننده
به قرائت منشور ملی ایران، چند سخنرانی و در نهایت سخنرانی خود رضا پهلوی و پرسش و
پاسخ با حضار گذشت.
حرفهایش خوب بود. پاسخش به انتقاد شاهدوستانی
که مثلا چرا از آشتی ملی حرف میزنید عالی بود. شخصی پرسید من چگونه میتوانم با
پاسداری که مرا شکنجه داده آشتی کنم. پاسخ داد این چرخه انتقام درجایی باید متوقف
شود. از ایده Truth and Reconciliation گفت
و از روشهای ماندلا در آفریقای جنوبی مثال زد.
حس غریب
دیدن این همه سلطنتطلب در یک جا تجربه عجیبی بود. وقتی خانمی پشت میکروفن بعد از
تمجید و ثنای شاهزاده گفت که از حس برتر برخوردار است که آینده را خواب میبیند و
در خواب دیده است که شاهزاده و شهبانو به ایران باز میگردند، به وضوح چشمان نگران
شاهزاده را میدیدم که عکسالعمل ما شش هفت نفری که در ردیف جلو نشانده بودنمان را
واکاوی میکرد. از ما به وضوح انتظار سوال داشتند. فرصت و مجالش نبود که به
شاهزاده بگویم این یکی دیگراز هزینههای این "استراتژی ابهام" (٣) و یا "سکوت" شماست که چنین هوادارانی
دورتان را گرفتهاند که به قول انگلیسی زبانها حس Embrrass شدن از نوع حمایتهایشان را میتوان در چهرهتان
دید. تعبیر "سکوت" را یکی از همراهان جمهوریخواه ایشان مطرح کرد. به
نظرم تا زمانی که رضا پهلوی موضعاش را در قبال اینکه در آینده سیاسی ایران خود را
در ردای یک شاه میبیند یا یک رئیس جمهور روشن نکند، نمیتواند اقبال بیشتری از طبقه جوان ِ روشنفکر و دانشگاهی انتظار داشته باشد.
پینوشتها:
٢. این فیلم کمدی محصول ١٩٧٩ است. یعنی همان سالی که شاه
ایران را ترک کرد.
٣. تعبیر از دوستی است که در جلسه بود.
لینک ویدیوی نشست کنگره ملی ایران در تورنتو +
Arash,
پاسخحذفVery well put.As a person who belongs to the older generation that has worked and lived under the late Shah's dictatorship and is very suspicious of royal promises,I think that Reza Pahlavi will be taken more seriously and even embraced by non monarchists if he does the following,:
1-Admit to the excesses and undemocratic practices of his father's regime in the most clear terms and not by simply saying that mistakes were made.
2-A man who truly cares about democracy and the welfare of his countrymen will not fear renouncing his claim to an overthrown throne.
The above is the "Shafafiat"that people like me seek.
Siamak Zand.
(Journalist)
To Siamak Zand:
پاسخحذفI do agree with you that saying the above points would make Reza Pahlavi's position more clear. However, I think we should see him as politician and being too clear would cause him lose a part of his supporters. I believe that we should see what his point of view about Iran and its future is.
Mohammad
همیشه این سوال برام مطرحه که رضا پهلوی الان چه تابعیتی داره بجز تابعیت ایرانی؟
پاسخحذفبا عقل جور در نمیاد که تابعیت آمریکایی نگرفته باشه و از طرف هم اگه گرفته باشه هم برای آینده سیاسی اش خطرناکه.
کلا من موندم آخه دفتر حفظ منافع ایران هم که به این پاسپورت جدید بده نیست و اینم عمرا بگیره پس این چطور مسافرت میره؟؟؟
منطقش اتفاقا کاملا صحیح است. او نمی تواند یک تنه تصمیم نهایی برای شکل حکومرا بگیرد حتی اگر آن شکل دلخواه شما باشد. اگر امروز انشراف دهد عملا این تصمیم را یک تنه گرفته است. برعکس نظر شما، که دست تان برای آشتی کردن همیشه فقط برای همان پاسدارها براحتی جلو آمده و بس، آن سلطنت طلب ها هم با همه ایرادهایشان آدم هساتند و شهروند این کشور و حق دارند یک بار هم که شده در یک رفراندوم واقعی برای تعیین سرنوشت کشورشان شرکت کنند. اینها همه بهانه است عزیزم. با خوت صادق باشی مب بینی که اصل مساله همانی است که اول گفتی. امثال تو و من ته دلمان بطور طبیعی برای رفسنجانی ها قلنج می رود. در طول عمرمان مغزشویی شده ایم. نه آن اندازه که این ها می خواستند تا به آرمان هایشان مومن باشیم و لی آن اندازه که نا خودآگاه هم که شده از دشمنانشان کینه داشته باشیم حالا می خواهد یک گروه بیچاره سلطنت طلب باشد یا اسراییل » و «صهیونیسم» یا حتی در مواقعی کل «فرهنگ غرب!
پاسخحذف
پاسخحذفمنطقش اتفاقا کاملا صحیح است. او نمی تواند یک تنه تصمیم نهایی را برای شکل حکومت بگیرد حتی اگر آن شکل دلخواه شما باشد. اگر امروز انصراف دهد عملا این تصمیم را یک تنه گرفته است. برعکس نظر شما، که دست تان برای آشتی کردن همیشه فقط برای همان پاسدارها براحتی جلو آمده و بس، آن سلطنت طلب ها هم با همه ایرادهایشان آدم هستند و شهروند این کشور و حق دارند یک بار هم که شده در یک رفراندوم واقعی برای تعیین سرنوشت کشورشان شرکت کنند.
اینها همه بهانه است عزیزم. با خودم و خودت صادق باشی می بینی که اصل مساله همانی است که اول گفتی. امثال تو و من ته دلمان بطور طبیعی برای رفسنجانی ها قلنج می رود. در طول عمرمان مغزشویی شده ایم. نه آن اندازه که رفسنجانی ها می خواستند تا به آرمان هایشان مومن باشیم ولی آن اندازه چرا که نا خودآگاه هم که شده از دشمنانشان کینه داشته باشیم حالا می خواهد یک گروه بیچاره سلطنت طلب باشد یا اسراییل و «صهیونیسم» یا حتی در مواقعی کل «فرهنگ غرب» یک بار حداقل نسل ما با خودمان رو راست باشیم.
محمود خیلی وقته اینجا کم می نویسی.سرت به چی گرمه؟
پاسخحذف