بالاخره خداوند یه حال اساسی به اهالی محترم وینیپگ و حومه داد که هالوینشون بدون برف نباشه! از دیروز تا حالا ده-پونزده سانتی متر برف اومده. اگه نیم نگاهی به وضعیت هوای اینجا در گوشه سمت چپ وبلاگ بکنین، میبینین که الان یعنی در این لحظه که این مطلب پست میشه هوا 4 درجه زیر صفره که مثل 10 درجه زیر صفر احساس میشه(به خاطر اثر باد).
امشب، شب هالوینه و من از اینکه می بینم، مردم، (حالا فرق نمیکنه با چه ملیتی) به آداب و رسومشون پابندن و زنده نگه میدارنشون لذت می برم. اینجا استادی دارم (جان بروستر) که جزو تاپترین پروفسورهای گروهه و توی تخصص خودش (DOE) شهرت خیلی بالایی داره. روش تدریسش منحصر به فرده. سر کلاسهاش همیشه از امکانات مدرن مثل جدیدترین نرمافزارهای تخصصی که با لپتاپ Macintosh شخصیش که به اورهد کلاس وصل میکنه، تا سادهترین روشها که باعث فعالیت تکتک دانشجوها سر کلاس میشه استفاده میکنه. مثلاً ساختن دو نوع هلیکوپتر کاغذی توسط دانشجوها و آزمایشش و ثبت مدت زمان سقوطش و آنالیز دادههاش همونجا سر کلاس و از اینجا شروع میکنه تا وارد ساختار تئوریک قضیه بشه. امروز کار جالبی کرد. با خودش یک کیسه پر از بستههای شکولات M&M آورده بود و گفت این هم کندی(Candy) ِ هالوین! از بچهها خواست هرکسی یک بسته برداره و تعداد و نسبت رنگهای شکولاتهاشو توی فرمهایی که قبلاً بین بچهها تقسیم کرده بود ثبت کنه تا در جلسههای بعدی به عنوان دادههایی برای بحث ازش استفاده کنه. مرتب هم تأکید میکرد لطفاً اول بشمرینشون بعد بخورین!
امروز بین دانشجوها و کارمندهای دانشگاه، خیلیها به اصطلاح کاستیوم (costume) پوشیده بودن. (من از استادها کسی رو ندیدم، اگرچه اصلاً بعید هم نیست). در همچین روزی دیدن قیافههای عجیب و غریب و بعضاً ترسناک کاملاً قابل پیشبینیه. امروز با دو تا از همکلاسیها به محضی که از جلسه امتحان خارج شدیم، در حالی که سخت مشغول صحبت در مورد امتحان بودیم، ناگهان به یه نفر که پالتوی مشکی بلندی پوشیده بود با کلاه لبه دار مشکی و صورتش رو هم کاملاً باندپیچی کرده بود و فقط جای دهنش باز بود و عینک آفتابی هم به چشم زده بود رودررو شدیم که هر سه نفرمون بدجوری جا خوردیم!
!Happy Halloween
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟