شنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۵

غم نان

مدتی پیش از طریق وبلاگ‌ها فهمیدم فلکه "زد"، یکی از زیباترین میدان‌های مشهد به بهانه اینکه از نمادهای حکومت ستمشاهی‌ است بنا به تصمیم شورای شهرتندرو مشهد تخریب شد. چندی پیش که با برادرم و خانمش تلفنی صحبت می‌کردم با عصبانیت چند و چون این قضیه را می‌پرسیدم که چرا و برای چی و آیا هیچ کس اعتراض نکرد؟ جواب شنیدم که زیاد جوش نزن! یعنی خیلی محترمانه به من فهماندند که دلت خوش است ها! مردم آنقدر خودشان بدبختی دارند که دیگر کسی دلش برای این چیزها نمی سوزد. گاهی فکر می کنم، ماهایی که اینطرف گود نشسته‌ایم، بی خبریم از آنچه بر سر مردم می‌رود. (فقط شاید بیشتر از مردم داخل بدانیم آنجا چه خبراست.) این چیزها لوکس‌تر از آن است که دیگر مساله مردم ما باشد. گزارش‌های تجمع‌های اعتراضی زنان را می‌خواندم. زنان صلح نوشته بود:

...دركنار جمعی امضا كننده به خیابان معلم رفتیم....سر خیابان زندگی مردم عادی در جریان بود. زنان خانه‌دار با كوپن‌های خود به تعاونی نبش خیابان معلم رفته بودند و سرخرده بر می‌گشتند. یكی به دیگری گفت هیچ جنس كوپنی ندارد. اما گوجه فرنگی آورده ارزان تر از همه جاست...روبروی دادگاه انقلاب دوستان را یافتیم. ...

هیچ فکر کردیم واقعاً شعارهای این حرکت‌ها با تمام به حق بودنشان، چند درصد از خواست‌های همان زنان خانه‌داری است که دنبال جنس‌های کوپنی هستند؟ هیچ فکر می‌کنیم چرا اعتراض و اعتصاب معلمان به این سرعت به شهرستان‌های دور و نزدیک سرایت کرد اما اجتماعات حقوق زنان نهایتاً از 300 نفر بیشتر نمی‌شود؟

اینگونه است که احمدی‌نزادی از راه می‌رسد و با وعده آوردن پول نفت بر سر سفره‌های مردم می‌شود ریس‌جمهور! متأسفانه درد مردم ما هنوز درد نان است...

هیچ کلبه ای از دور پیدا نیست سالارمن ، دل خوش نکن به این آوازهای اساطیری دمل بسته روی حنجره ات ، هیچ کلبه ای از دور پیدا نیست مبارز...بیهوده دست بر دستم منه ...که سزای قوم خفته مرگ است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما چیست؟

توضیحی درباره مستند فرزندانقلاب

--> همانطور که بارها توضیح‌ داده‌ام این مستند محصول بی‌بی‌سی فارسی است و نقش من همانطور که در تیتراژ فیلم آمده محقق و یکی...