تبریک سال نو دستنوشتهها امسال کمی دیر شد. امیدوارم سالی که نکوست از بهارش پیدا نباشد! شب سال نوی بسیار مزخرفی داشتم. صبح تا ظهر سر کلاس و بعداز ظهر تا آخر شب درگیر نمره دادن برگههایی که باید صبح فردا تحویل داده میشد. اگر پری توی دانشگاه یادآوریم نمیکرد، به کل از سال تحویل هم غافل میشدم. فکر میکردم چهارشنبه تحویل ساله. بعد از اینکه فهمیدم حتی ساعت تحویل سال رو هم فراموش کردم، تا چند ساعتی حس غریب خیلی بدی داشتم. اینجا هیچ نشان و اثری از عید نیست. یک روز معمولی که باید رفت سر کار و کلاس. این چندخط رو هم الان در سرویس دانشگاه در راه رفتن به سر کار مینویسم به این امید که بتونم بعد از ظهر یا شب پستش کنم.
اینجا گاهی هوا خیلی خوب میشه و میرسه به بالای صفر و بارون قشنگی میزنه و برفها رو آب میکنه. اما بعد از چند ساعتی بارون به برف تبدیل میشه و دما به 15 – 20 درجه زیر صفر میرسه و تموم اون بارونها و برفهای آب شده، یخ میزنه و کل شهر میشه مثل یک زمین بزرگ اسکیت. اونقدر که اگه مواظب راه رفتنت نباشی، در چشم بههم زدنی لنگهات میره هوا و خصوصاً اگر چون من در ماه گذشته تجربه چنان زمین خوردنی داشته باشی که خودت صدای شکسته شدن کاسه ک**ت [Beep] را شنیده باشی، از ترس مجبوری مثل مورچه راه بری. اما در عین حال همون چند ساعت هوای بهاری همچون دم مسیحایی است. توی همون چند ساعت، سر و کله سنجابهای شیطون که روی درختها بالا و پایین میپرند پیدا میشه. راستی کسی میدونه سنجابها توی هوای 40 درجه زیر صفر کجا میرن؟ (یادتونه توی ایران یه سریالی پخش میشد که توش مرتب میپرسید "پشهها روزها کجا میرن؟")...
باری به سبک پیام نوروزی جورج بوش که گفته: "لورا و من بهترین آرزوهای خود را برای سالی پر از سلامتی و خوشحالی تقدیم می کنیم." من هم میگم:
دستنوشتهها و من سال بسیار قشنگی، سرشار از موفقیت، سلامتی، صلح و آزادی برای همه ایرانیها و غیر ایرانیهایی که نوروز رو جشن میگیرند به خصوص خوانندههای این وبلاگ آروز میکنم.
و اینکه:
حال همهی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی میگذرم
که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و
نه اين دلِ ناماندگارِ بیدرمان!
...
حال همهی ما خوب است
اما تو باور نکن!
اینجا گاهی هوا خیلی خوب میشه و میرسه به بالای صفر و بارون قشنگی میزنه و برفها رو آب میکنه. اما بعد از چند ساعتی بارون به برف تبدیل میشه و دما به 15 – 20 درجه زیر صفر میرسه و تموم اون بارونها و برفهای آب شده، یخ میزنه و کل شهر میشه مثل یک زمین بزرگ اسکیت. اونقدر که اگه مواظب راه رفتنت نباشی، در چشم بههم زدنی لنگهات میره هوا و خصوصاً اگر چون من در ماه گذشته تجربه چنان زمین خوردنی داشته باشی که خودت صدای شکسته شدن کاسه ک**ت [Beep] را شنیده باشی، از ترس مجبوری مثل مورچه راه بری. اما در عین حال همون چند ساعت هوای بهاری همچون دم مسیحایی است. توی همون چند ساعت، سر و کله سنجابهای شیطون که روی درختها بالا و پایین میپرند پیدا میشه. راستی کسی میدونه سنجابها توی هوای 40 درجه زیر صفر کجا میرن؟ (یادتونه توی ایران یه سریالی پخش میشد که توش مرتب میپرسید "پشهها روزها کجا میرن؟")...
باری به سبک پیام نوروزی جورج بوش که گفته: "لورا و من بهترین آرزوهای خود را برای سالی پر از سلامتی و خوشحالی تقدیم می کنیم." من هم میگم:
دستنوشتهها و من سال بسیار قشنگی، سرشار از موفقیت، سلامتی، صلح و آزادی برای همه ایرانیها و غیر ایرانیهایی که نوروز رو جشن میگیرند به خصوص خوانندههای این وبلاگ آروز میکنم.
و اینکه:
حال همهی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی میگذرم
که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و
نه اين دلِ ناماندگارِ بیدرمان!
...
حال همهی ما خوب است
اما تو باور نکن!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟