چهارشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۶

شازده کوچولو

به نظرم این خیلی مایه شرمندگیه که آدم ادعای کتابخون بودن داشته باشه اما در سن سی و اندی سالگی، تمام تصورش از شاهکار "آنتوان دو سنت اگزو پری" فقط همون کارتون جعلی و آبکی مسافر کوچولو برنامه کودک باشه. شازده کوچولو تا به حال 16 بار به فارسی ترجمه شده. ظاهراً اولین بار توسط محمد قاضی در سال 1333. شاملو ترجمه‌ای از این کتاب منتشر کرد که سه بار توسط خودش مورد تجدیدنظر قرار گرفت و متأسفانه مقدمه کتاب که به نظر من بخشی از جوهره اصلی اثر هست رو از چاپ دوم حذف کرد. خیلی‌ها شازده کوچولو (یا امیر کوچولوی) شاملو را نه یک ترجمه که تالیف می‌دونند. تألیفی که به اصل اثر وفادار نیست. شاملو سال‌ها پیش ترجمه خودش رو با صدای گرمش به صورت یک نوار کاست اجرا کرد که در اون هنرپیشه‌های معروفی چون عزت الله مقبلی به جای شخصیت‌های داستان صحبت می‌کنند. این اجرا از طریق سایت رسمی خود شاملو با فرمت Real ارئه شده که البته قابل دانلود نیست. اگر شما هم مثل من عادت دارید که کتاب‌های خوب رو روی ام.پی.تری پلیر، آی‌پاد یا موبایلتون گوش کنین، این فایل‌ها رو که به MP3‌ های کم حجم تبدیل شده رو دانلود کنین.

این کار رو تقدیم می‌کنم به عزیزی که پنج ماه پیش با خوندن بی‌وقفه کل این کتاب برای کسی که از تب می‌سوخت، اونو بدجوری "اهلی" کرد... تولدت مبارک!

-------------------------------------------------------------------------------------

شهريار کوچولو گفت: -پی آدم‌ها می‌گردم. نگفتی اهلی کردن يعنی چه؟

روباه گفت: -يک چيزی است که پاک فراموش شده. معنيش ايجاد علاقه کردن است.

-ايجاد علاقه کردن؟

روباه گفت: -معلوم است. تو الان واسه من يک پسر بچه‌ای مثل صد هزار پسر بچه‌ی ديگر. نه من هيچ احتياجی به تو دارم نه تو هيچ احتياجی به من. من هم واسه تو يک روباهم مثل صد هزار روباه ديگر. اما اگر منو اهلی کردی هر دوتامان به هم احتياج پيدا می‌کنيم. تو واسه من ميان همه‌ی عالم موجود يگانه‌ای می‌شوی من واسه تو.

-------------------------------------------------------------------------------------

در همین مورد:

یکشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۶

مشهد قدیم

از ایران تقویمی برام فرستادن که عکس‌های جالبی از مشهد قدیم داره. توی اینترنت خیلی گشتم اما از مشهد قدیم عکسی پیدا نکردم، فقط ظاهراً چند ماه پیش نمایشگاه عکسی از مشهد قدیم توسط شهرداری مشهد برگزار شده. فکر کردم شاید بد نباشه اگرعکس‌ها رو اسکن کنم و اینجا بذارم. عکس‌ها و توضیحاتش از تقویم 1386 "هنری خراسان" و چاپ مشهده.

1328 هجری شمسی
عکاسان اول کوچه ثبت اسناد، پشت بانک ملی مرکزی

1336 هجری شمسی
بعد از میدان شاه به طرف دروازه قوچان، چاقو تیزکنی کنار خیابان.

جوی آب پایین خیابان، 1315 هجری شمسی
این عکس زمانی برداشته‌ شده که هنوز اطراف نهر نادری خاکی بوده و انبوه سنگ‌هایی که در کنار نهر ریخته شده نمودار آن است که تصمیم گرفته‌اند دیوارهای خاکی نهر را لاشه‌چینی سنگی نمایند. این کار انجام شد و نوعاً پل‌های چوبی را برچیدند و به جای آن سنگ گرانیت به طول 4 متر از کوهسنگی حمل و به جای پل نصب نمودند.

جوی آب بالاخیابان، 1315 هجری شمسی
عکس متعلق به بالاخیابان می‌باشد، سردرب مدرسه نواب در قسمت راست عکس مشاهده می‌شود، عکس در بهار زمانی گرفته شده که منع حجاب (کشف حجاب) بوده است. وسیله حمل و نقل آن زمان (درشکه) و نهر نادری و دیواره‌های بتونی اطراف آن در وسط تصویر مشاهده می‌شود.

پ.ن: چند عکس دیگر اینجا و اینجا

جمعه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۶

هزینه اصلاحات!

دوستی داشتم که هربار کسی موهاشو کوتاه می‌کرد و از نظر اون خوب کوتاه نشده بود، می پرسید "موهاتو کی زده؟" و فرقی نداشت که کی زده باشه چون اون جواب می‌داد: "همونه! رد پاش روی شونه‌هات مونده!" (یعنی- گلاب به روتون- روی سرت ریده!) حالا حکایت منه. هفت-هشت ماهی بود که تنبلی و صدالبته یک حس قوی صرفه‌جویی اقتصادی باعث شده بود که ردپای خودم مرتب روی شونه‌هام باشه. تا اینکه دیگه تناسب بلندی موهای پشت و جلو و دوطرف سرم بدجوری به هم ریخته بود و سلمونی لازم شده بودم. امروز جایی که معمولاً می رفتم وقت‌هاشو از قبل داده بود و جوابم کرد. دومین آرایشگاه هم همینطور. سومین جا رو بعد از دیدن لیست قیمت‌هاش که پشت شیشه بود خودم از داخل شدن منصرف شدم: اصلاح موی سر برای آقایان 14.5 دلار و بالاتر و برای خانم‌ها 19 دلار و بالاتر. محل چهارم رو هرچه بالا و پایین کردم، لیست قیمت نداشت. با وجودی که اعلام نکردن قیمت در این مملکت چیزغیرعادییه، دل به دریا زدم و گفتم دیگه از 14.5 دلاریه که بالاتر نیست. خانم خوش برخورد چهل و اندی ساله با چشم و ابروی مشکی جلو آمد و گفت باید 10-15 دقیقه‌ای منتظر باشم. گفتم اشکالی نداره. وقتی اسمم رو گفتم تا توی دفترش وارد کنه، به فارسی پرسید ایرانی هستین؟ خوش و بشی کردیم و گفتم دوری می‌زنم و بر‌می‌گردم. از نوشتن اسمم توی دفتر منصرف شد! اگر ایرانی نبود و یا حداقل بروز نمی‌داد و به فارسی صحبت نمی‌کردیم، حتماً قبلش نرخ‌هاشون رو می‌پرسیدم، یعنی عادی‌ترین کاری که اینجا همه می‌کنند. (فکر می‌کنم این از خاصیت‌های زبان فارسیه که آمیخته به شرم و حیا و خجالت‌های بی‌خودیه.) نوبتم که شد نشستم و تمام بیست دقیقه‌ای که اونجا بودم رو از همه جا با این هموطن که همشهری هم درآمدیم گفتیم و شنیدیم. کلی تیکه‌ها و ضرب‌المثل‌ها و جوک‌های مشهدی گفتیم و خندیدم. اما بی‌معرفت مسترکارت بی‌زبونم رو 19.08 دلار چارج کرد و من رو نقره‌داغ. توی مشهد وقتی فروشنده‌ای یا راننده تاکسی‌ای یک نرخ نجومی به آدم می‌گه، مرسومه که خیلی‌ها می‌گن داداش ما زوار نیستیم! یعنی نرخ‌ها رو می‌دونیم. اشتباه گرفتی... وینی‌پگ هم که جای زیارتی نداره آخه! ... گمونم تا شش-هفت ماهی باز ردپای خودم روی شونه‌هام خواهد بود.

جمعه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۶

! S.O.B

این عکس رو امروز از روی تابلوی اعلانات ساختمونی که توش زندگی میکنم گرفتم. توضیح بیشتری هم که لازم نداره!

جمعه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۶

عاقبت به خیری

فرزاد حسنی، بی مزه‌ترین و لوس‌ترین مجری تلویزیون ایران، بالاخره عاقبت به خیر شد.ظاهراً حسنی با حمله به سردار رادان، رئیس پلیس تهران در مورد مبارزه با بدحجابی در برنامه‌ زنده‌اش کوله‌پشتی، ممنوع‌التصویر شده. فرزاد حسنی که در پاچه‌خواری آقایان و اداهای مذهبی درآوردن‌هاش، به قول ناصر خالدیان مجری فوق لوده‌ای بود، مثل همه کسانی که توی اون مملکت با زندان و بازداشت و اخراج و ... محبوب و قهرمان می‌شن، اونقدر مهم شده که بی‌بی‌سی در موردش مطلب منتشر می‌کنه. به امید اینکه همه مجریان پاچه‌خوار صدا و سیما همچون فرزاد حسنی عاقبت به خیر شده و نام نیکی از خود به جا بگذارند!

ظاهراً وزیر کشور یا یک بابای دیگه به زیر ابرو برداشتن فرزاد حسنی هم گیر دادن. قابل توجه بعضی‌ها که گیر دادن بذار ابرو‌هاتو مرتب کنم! خواهرزاده محترمشون هم گیر دادن که تو چرا unibrow هستی و می‌خواد وسط ابرو‌هامو بتراشه که دو ابرو بشم!

دوشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۶

پرهون + ک

آهای اهالی وبلاگستان! به وبلاگ پرهونک سر بزنید. توی این وبلاگ، پریسا، برادرزاده گل من که کلاس دوم ریاضیه و بدجوری توی کار نجوم و ستاره شناسی و اسطرلاب و ساخت تلسکوپ و عکس‌برداری های نجومی از مسیر حرکت ستارگان و اخترکان و سیاره‌کان و غیره‌کان است، قراره از خودش و همه چیزهایی که بهشون علاقمنده حرف یزنه و چیزی بنویسه. امیدوارم طوری چیزی بنویسه که عموی عزیزتر ازجانش هم نوشته‌هاشو بفهمه. چرا که گمون کنم توی این چند سالی که ایران نبودم کلهم زبون تین‌ایجرهای ایرانی اونقدرعوض شده که بعضی وقت‌ها از اصطلاح‌ها و حرفاشون چیزی سر در نمیارم!

پ.ن: نه! امیدوار شدم. معلومه هنوز این وبلاگ خواننده داره. عمداً لینک رو اشتباه داده بودم ببینم اصلاً کسی میاد اینجا یا اگه میاد اونقدر دقیق هست! بد هم نشد! چهارتا کامنت هم گرفتیم! وبلاگ اون نیم وجبی، دو روزه هوارتا کامنت گرفته. چی میشه 4 تاش هم به ما برسه؟

جمعه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۶

همبستگی با دانشجویان دربند

این روزها ایران، سرزمین اعدام‌ها شده است. اگر زمانی مخالفین سیاسی در بین قاچاقچیان مواد مخدر، بی‌صدا و گمنام اعدام می‌شدند و سنگسارها آرام و بی‌صدا انجام می‌شد و بعد هم تکذیب، حالا در عصر مهرورزی، سخنگوی قوه قضاییه اجرای حکم سنگسار را رسماً اعلام می‌کند، قاضی مرتضوی در مراسم اعدام حاضر شده و رجز می‌خواند و تأیید حکم اعدام دو فعال سیاسی و روزامه‌نگار کرد (اگرچه جدایی طلب) رسماً اعلام می‌شود. باید از مردم زهرچشم گرفت. حتماً خطری احساس شده که مهرورزی را به درجه اعلای آن رسانده‌اند.

تعدادی از وبللاگ‌نویس‌ها با ابتکار زیبایی در 14 مرداد(5 آگوست) به نشانه اعلام همبستگی با دانشجویان زندانی نام وبلاگ‌هایشان را به "۱۴ مرداد، روز همبستگی وبلاگ نویس هاي ايراني با دانشجویان دربند" تغییر می‌دهند. شما هم به این حرکت بپیوندید. شرح کامل ماجرا را در وبلاگ این حرکت بخوانید.

عکس از رویترز: دختربچه‌ای در مراسم تماشای اعدام در ایران

چهارشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۶

وینی‌پگر یکساله!

درست یک سال پیش، یعنی اول آگوست 2006 از تورنتو به وینی‌پگ کوچیدم. یک سالی که خیلی سریع‌تر از اون چیزی که انتظار داشتم گذشت. به وینی‌پگ هم خیلی عادت کردم. اونقدر که وقتی هفته پیش هوا به 33 درجه رسید، (که البته با رطوبت هوا مثل 41 درجه حس می‌شد)، احساس کردم چقدر دلم برای سرمای 42 درجه زیر صفر ژانویه و فوریه تنگ شده! اون سرما به نظرم قابل تحمل‌تر از این گرما میاد. از این مهاجرت در مهاجرت صددرصد راضیم و به نظرم درست‌ترین کاری بود که می‌شد انجام داد. کاش زودتر ميامدم... اگرچه بعضی چیزها داره خیلی خوب پیش میره، اما این به این معنی نیست که همه چیز روبراهه. مثلاً دقیقاً از همین امروز ویزای دانشجویی من منقضی شده و هنوز تجدیدش نکردم و این به این معنیه که از امروز اقامت من در این کشور غیرقانونیه! آهای وبلااگنویس‌ها آماده باشین که یک کمپین برای جلوگیری از دیپورت راه بندازین! (هرچند کانادا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند!)

مدت بس مدیدی چیزی در این وبلاگ پست نشده بود. نمی‌دونم چرا اصلاً در حال و هوای نوشتن نبودم. اگرچه این ننوشتن برآمد خیلی جالبی داشت. اینکه آدم بفهمه دوست و آشناهایی که مدت‌های طولانی است ازشون بی‌خبری و نه تلفنی و نه ایمیلی نه حتی یک آف‌لاین ناقابل، وبلاگتو می‌خونن و وقتی یک ماه چیزی ننویسی همون‌ها سر و کله‌شون پیدا می‌شه که نگران و جویای حال و احوالتن، حس قشنگی به آدم میده. آدم مشتری‌های دائمیش رو هم می‌شناسه. به هرحال سعی می‌کنم از این خمودگی وبلاگی دربیام.

این هم همین جوری ( یا یه جورایی) از آقای حافظ علیه‌الرحمه:

اگر شراب خوری جرعه​ای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک
چه دوزخی چه بهشتی چه آدمی چه پری
به مذهب همه کفر طریقت است امساک

دیدار با خانم نویسنده

سه‌شنبه این هفته، ۲۱ ماه مه ۲۰۲۴ روزی ماندگار و استثنایی در زندگی من بود. در صد و چند کیلومتری پاریس، در روستایی که کوچه‌هایش از شدت اصالت ...