در این ولایت وینیپگ که ما ساکن آن هستیم، اهالی محترم و محترمه مشهد به وفور یافت میشوند. آنقدر که شنیده میشود، آستان قدس قصد دارد در اینجا شعبهای بزند. البته از آنجا که کفتر هم در این شهر مثل دیگر شهرهای کانادا فراوان وجود دارد، به نظر پروژهای عملی میآید. در باب وفور مشهدی جماعت در وینیپگ همین بس که بیشتر از یک چهارم وبلاگ نویسهای ایرانی در وینیپگ(البته آنهایی که تاکنون توسط UMISA کشف شدهاند) مشهدی هستند (یکی از اناث که همانا ماهیخانم باشند و دو تا از ذکور: دُچارخان و خود این حقیر).
مدتی است که بعضیها هم بدجور گیر دادهاند که تو چرا مشهدی حرف نمیزنی و هر چه ما قسم و آیه میآوریم که ما زمانی که مشهد بودیم هم همینگونه تکلم میکردیم که الان میکنیم، افاقه نمیکند که هیچ شرط و شروط گذاشتهاند برای ما. ما هم هرچند میدانیم سر ِ کار هستیم و حتی اگر به زبان مردم توس زمان فردوسی علیهالرحمه هم تکلم کنیم، باز ره به جایی نخواهیم برد، اما برای انبساط خاطر ملوکانه هم که شده، هر از گاهی در اینترنت به دنبال یک واژه نامأنوس مشهدی میگردیم تا واگویه کرده و بخندیم و بخندانیم.
جالبی کلمات خاص لهجه مشهدی این است که به قول خط قرمز "مشهدیها هیچکدام معمولا نمیدانند که این کلمات را فقط آنها بهکار میبرند". مثلاً دوران دانشجویی در تهران، این مرتضی بود که یک بار پرسید تو چرا اینقدر از اصلاح "از آخر" (به جار آخر سر) استفاده میکنی. یا "پاتروم" به معنای "سرپیچ لامپ" رو من تا همین چند روز پیش نمیدونستم که مشهدیه! بعضی اصلاحات مشهدی برای غیر مشهدیها میتونه توهین آمیز هم باشه. همون دوران دانشجویی یکی از بچههای هم خوابگاهی میگفت زمانی باباش با یک مشهدی به خاط اینکه بهش گفته "توله" دعواش شده. (مشهدیهای به جای "هُل نده" میگن "توله نده"). یا وقتی به پری گفتم در مشهد به "مادر ناتنی" یا "خواهر ناتنی" میگن "مادراندر" و "خواهراندر" گفت اینکه مثل فحش خواهر مادر میمونه! (بماند که تا قبل از این من فکر میکردم این اصطلاح هم یک اصطلاح فارسی همگانی است!)
توی کامنتهای پست وبلاگ خط قرمز که بهش اشاره کردم، اصلاحات جالب دیگهای هم میشه پیدا کرد. از جمله قضیه "چهل و هشتم" بامزست. مشهدیها به 28 صفر میگن چهل و هشتم. چون چهل و هشت روز از عاشورا میگذره!!! یا تفاوت گیج کننده این دو تا اصطلاح:"به چه درد میخوره" و "چه به درد میخوره" که دقیقاً معنیهای متضاد هم دارن. یا "خط در چفت" ، یا "چی همه" یا "مغز مداد فشاری!"، "سرکن". یادمه برادرم رضا یکبار وقتی از پسر باجناقش که تهرانی هستن پرسیده بود "مشقهاتو کردی؟" با دهان باز و چشمان حیران اون بچه مواجه شده بود! مشهدیها به جای فعل "شدن" از "رفتن" استفاده میکنند مثل: "حالت خوب رفت؟ ناراحت رفتی؟ خوشحال رفتی؟ داغون رفت..."
این پست هم محض خاطر حس نوستالژیک مشهدیانه و در آخر هم بد نیست اگر تصنیف "عشق پیری" عماد خراسانی رو با لهجه مشهدی و با صدای شجریان از اینجا بشنوید: "پيري و معركه گيري كه مِگَن كار مويه" (لینک از سوشیانت هزارم)