پنجشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۶

مردان ایستاده می میرند

از وبلاگ IranPrison:

چند ماه پيش بود كه دختر چه گوارا به دعوت نيروهاي اصول گراي دانشجويي به ايران آمد تا در همايشي به عنوان "چه مثل چمران" شركت كند. آن روز روز مفتضحي براي ميزبانان دختر مبارز كوبايي شد. در حالي كه مجريان برنامه تمام تلاش خود را معطوف به ايماني بودن چه گوارا كرده بودند وسعي داشتند صليبي بر گردن او بياندازند و اگر مي شد متمايل به فقه شيعه اثني عشري معرفي اش كنند دختر مبارز پاي ميكروفن رفت و از خداي پدرش با عنوان مردم و فيدل و آرمان هاي كمونيسم نام برد و اعلام كرد پدرش به هيچ ماوراء الطبيعه اي ايمان نداشته است. اين افتضاح باعث شد دختر قهرمان كوبايي در ماشيني با شيشه هاي دودي رهسپار سفارت كوبا شود و چه ديگر مثل چمران نباشد و اگر مي شد به خاطر اين كفر گويي اش به اوين مي بردنش. بخت يار دختر چه گوارا بود و توانست جان سالم به در برد. همان روزها دانشجويان انجمن هاي اسلامي از مداراي قوه قضاييه با مجريان برنامه اظهار شگفتي كردند و اعلام داشتند اگر اين اتفاق در برنامه نيروهاي دگر انديش پيش مي آمد قطعا دستگاه قضايي برخوردي شديد با آنها مي كرد ولي اينك كه اصول گرايان اين افتضاح را به بار آورده اند سكوت فضا را گرفته است.

الان 13 روز[20 روز] است كه دانشجويان و فعالين چپ در زندان اند. اخبار حاكي از شكنجه آنان است . مي گويند تعدادي از آنها از جمله سعيد در اختيار اطلاعات سپاه قرار گرفته اند. شدت شكنجه ها به حدي بوده است كه بارها اين افراد را به بهداري زندان منتقل كرده اند.

هرچند بر آرمان سعيد و رفقايش نيستم و اصولا با روش مبارزاتي شان مخالفم و فكر مي كنم اين جامعه بيمار نياز به درمان هاي ريشه اي تر از مبارزه سياسي دارد اما معتقدم زندان و شكنجه مخلوق جانيان تاريخ است كه هر صدايي را خفه مي كنند تا صداي خود را رساتر بشنوند.

چه چه مثل چمران باشد و چه نباشد ، چه چه ماركسيست باشد چه كاتوليك ، چه چه به آرمان هاي اسلام ايمان داشته باشد چه نداشته باشد ايستاده مي ميرد! شكنجه لازم نيست جلاد . مردان ايستاده مي ميرند و جلوي تابوي خوف ناك تو خم نخواهند شد.من مطمئنم

ادامه مطلب


پ.ن: این هم خواندنی است: وقتی چه گوارا به بسیج تودهنی می زند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما چیست؟

دیدار با خانم نویسنده

سه‌شنبه این هفته، ۲۱ ماه مه ۲۰۲۴ روزی ماندگار و استثنایی در زندگی من بود. در صد و چند کیلومتری پاریس، در روستایی که کوچه‌هایش از شدت اصالت ...