سال 78 یا 79، زمانی که در خوابگاه کوی دانشگاه شهیدبهشتی زندگی میکردم. یکی از بچهها که هماتاق بودیم، یک دوست دختر اینترنتی پیدا کرده بود و بچههای اتاق رو مرتباً از داستان آپدیت میکرد. تا ایتکه یک شب در اتاق را زدند و گفتند که فلانی تلفن دارد. اولین بار بود که منتظر تلفنش بود. مثل فنر از جا پرید. رفت و با لب و لوچه آویزون برگشت. وقتی پرسیدیم چی شد؟ فقط گفت صداش یک جوری بود. با هم قرار گذاشته بودند. وقتی روز موعود از اولین و آخرین dateاش با اون شخص برگشت گفت که طرف یک پسر گی بوده که خودش رو دختر معرفی کرده. از آنجا که هیچکدام آن کسی نبودند که انتظارش رو داشتند رابطه در همین مقطع متوقف شد اما از اینجا بود که فهمیدم همجنسگراها در تهران کلوپهای زیرزمینی دارند دورههای هفتگی و یه جور تشکیلات مخفی.
با اولین دختری که در وینیپگ آشنا شدم یک دختر لزبین اهل نیس فرانسه بود. آگوست 2006 وقتی تازه از تورنتو به وینیپگ آمده بودم، در محلی که اقامت داشتم دختر تقریباً 20-22 سالهای کار میکرد که از یکی از مسافرها همون روزهای اول شنیدم که لزبینه. وقتی روز دوم که سر صحبت رو باهاش باز کردم و آلبوم عکسهایش رو برام آورد و دوست دخترش رو بهم معرفی کرد دیگه جای شکی باقی نمونده موند. در طول دو هفتهای که در اون محل اقامت داشتم باهم خیلی صمیمی شدیم. هنوز هم دورادور در تماسیم. دختر فوقالعادهای بود. از دانشجوهایی بود که چند ماه قبلش در شورشهای دانشجویی فرانسه برعلیه تغییر قانون کار نقش داشت. کلی مطالعه کرده بود. میشد باهاش از کامو و کافکا گرفته تا امپرسیونیسم و وضعیت سیاسی دنیا و جنگ عراق حرف زد و کلی نظر پخته ازش گرفت. همون موقعها ازش اینجا یک عکس و یک داستان مفصل هم گذاشته بودم.
توی همون خوابگاهی که بالاتر ازش یاد کردم، دوست عزیز دیگهای داشتم که همیشه از بحث باهاش لذت میبردم. کلی کتاب خونده و باسواد بود. توی یک دوره هم فعالیت سیاسی داشت. از طریق اینترنت همچنان باهاش درتماس بودم . تا اینکه کمتر از یک سال پیش بهم گفت میخواد اعترافی بکنه و گفت از بچگی گی بوده. شوکه شده بودم. نه از اینکه گی بودن عجیب باشه، از اینکه ما با هم دوستانی نزدیک بودیم و من هیچ وقت به این مسأله پی نبرده بودم. تلاش کردم کمکش کنم برای خروج از ایران. تابستون گذشته در سفر تورنتو با آرشام پارسی قراری گذاشتم تا در این مورد ازش راهنمایی بگیرم. آرشام رو هم جوون جالبی دیدم، هرچند توی همون یک ساعتی که با هم گپ زدیم، در بعضی چیزها اختلاف نظرهای جدی باهاش پیدا کردم اما به به نظرم انسان خیلی محترمی آمد.
همه اینها رو گفتم تا بگم آدمهایی که ازشون به عنوان دگرباش اسم برده میشه، انسانهایی هستند مثل ما بدون هیچ فرقی. تمایل جنسی انسانها از نظر من نه یک نقص، نه یک بیماری که صرفاً یک مسأله شخصیه که جزو حقوق و آزادیهای فردی آدمها باید دیده بشه. اگر کسی مثلاً توی قرمهسبزی به جای نمک، شکر بریزه و با اشتها بخوره، با وجودی که برای من و شما غیرعادی میآد اما اینو صرفاً به حساب تفاوت ذائقه اون آدم میذاریم و نه یک نقص و بیماری، پس چرا نباید به تفاوت ذائقه جنسی انسانها احترام گذاشت؟
پ.ن: دگرباش معادل فارسی نسبتاً جدیدی برای واژه Queer است. کوئیر به شخصی گفته میشود که گی، لزبین، دوجنسگرا و یا ترنسجندر باشد. معادل ترنسجندر در فارسی نمیدونم چیه اما به افرادی اتلاق میشه که علائم بیولوژیکی یک جنس رو دارند اما تمایلات جنس مخالف مثل تمایل پوشیدن لباس پسرانه توسط یک دختر.
پ.ن1: این داستان نازلی (سیبیل طلا) رو به شدت عصبانی کرده. مطلبش رو اینجا بخونین.
پ.ن2: لطفاْ توضيحات بيشتری در مورد اين پست رو در پست بعدی هم بخونين.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟