چندی پیش در شهر ما، وینیپگ، جنایتکاری که دوره حبسش را گذرانده بود آزاد شد و در همان هفته اول آزادیش طوری در خیابان مزاحم یک زن و شوهرجوان شد که شوهر راهی بیمارستان گردید. هربار که چنین اتفاقاتی رخ میدهد بازار بحثهای حاشیهای مثل اینکه آیا آدمهایی با چنین سوءسابقهای اصلاً باید آزاد شوند یا نه در رسانههای اینجا داغ میشود.
مجازات زندان در واقع با محرومیت از حقوق اجتماعی سعی دارد به نوعی شخص خاطی را تنبیه کند. زمانی جایی مطلبی میخواندم که مجازات زندان را از سویی دیگر نگاه کرده بود و میگفت از آنجا که آدمها نقشهای اجتماعی متفاوتی دارند زندان نه تنها آن شخص را از حقوق اجتماعیاش محروم میکند که بخشهایی از جامعه که از نقشهای آن شخص بهره میبردهاند را هم از او محروم میکند. مثلاً محکومی را در نظر بگیرید که هم نجار خوبی است و هم پدر و همسر خوبی . با زندانی شدن این نجار، جامعه از خدمات نجاری وی محروم میشود و فرزند و همسر وی از نقش پدری و همسریاش. در حالی که گناهی که این فرد مرتکب شده نه در حوزه خانوادهاش بوده و نه در حوزه زندگی حرفهایاش. پس بخشی از اعضای جامعه هم با زندان رفتن او از بعضی از حقوق محروم میشوند.(1) حالا اگر مجازات زندان را با اعدام جایگزین کنید این محرومیت چندگانه برای ابد اتفاق میافتد. اینکه در جوامعی حتی در مورد مجازات زندان به چنین ظرافتهایی فکر شود و در جامعهای همینطور فلهای 30 نفر (حتی فرض کن همه جانی بالفطره) را اعدام کنند و مردم هم اینگونه (قسمت اول، قسمت دوم) از آن دفاع کنند، آدم را از همه چیز ناامید میکند (قابل توجه خانم توحیدلو و بحث ناامیدیشان!). انگار نه انگار این مردم دارند از گرفتن جان آدمها حرف میزنند. اگر حقوق اجتماعی را جامعه به انسانها داده، حق زیستن، از هرجا که آمده باشد مطمئناً از طرف جامعه به انسان عطا نشده که جامعه مجاز به گرفتنش باشد.
--------------------
(1) سالها پیش جایی خوانده بودم (فکر کنم کتاب جامعهشناسی جنایت بود) که وقتی فردی جرمی یا جنایتی مرتکب میشود تکتک اعضای جامعه به نوعی در سوقدادن آن شخص به سمت آن جرم یا جنایت شریک جرمند. اگر اینگونه به داستان نگاه کنیم پس محروم کردن جامعه از حضور آن شخص را شاید بتوان با تنبیه دستجمعی جامعه توجیه کرد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟