مدتهاست که دنبال فیلمهای عراقی هستم که جنگ ایران و عراق را به تصویر کشیده باشند. امشب هم به دنبال همچین چیزهایی میگشتم که با این فیلم مستند برخورد کردم. صحنههای از روزهای اول جنگ اما از دریچه دوربین یک عراقی. بدون شک دیدن صحنههای از اشغال قصرشیرین و خرمشهر، جنازه سربازان ایرانی و صحنههای اسیر شدن جوانان ایرانی صحنههای خوشآیندی برای هیچ کدام از ما نمیتواند باشد. وقتی آتش گلولههای عراقی را میدیدم، تصور اینکه هرکدام از این گلولهها احتمالاً سینه یک جوان ایرانی را دریده، حالم را بد میکرد. از طرفی به خودم نهیب زدم چرا وقتی فیلمهای مشابه را از این طرف بارها و بارها دیدهام به این فکر نکردهام که جوان عراقی هم سینهاش پولادین نیست. شکی نیست که تفاوت دفاع و تجاوز را خوب میفهمم اما دلم میخواهد برای چندمین بار در این وبلاگ فریاد بزنم که:
تفنگ سنگین است برادر، گلوله بد است، صدای تو خوب است...
تفنگ سنگین است برادر، گلوله بد است، صدای تو خوب است...
این هم آنونسی از یک فیلم جنگی عراقی است: +
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟