"شبهای نایروبی" عنوان وبلاگ "سو"، دختر کنیایی است که در خیابانهای نایروبی تن فروشی میکند و در وبلاگش از خودش و کارش با خوانندگانش صحبت میکند. "سو" که وبلاگش کاندیدای بهترین وبلاگ انگلیسی در مسابقه وبلاگنویسی دویچه وله امسال شده است خودش را اینگونه معرفی میکند:
اسم من "سو" است. من در خیابان "کوینانگ" نایروبی کار میکنم. اینها افکار، مشاهدات و تجربیات من از جهان تنفروشی هستند. حرفهایی مستقیم، حقایقی سخت و حکایتهایی واقعی هستند که ارزشش را دارند و نه از آن نوع حرفها برای جلب همدردی.
شبهای نایروبی تا اینجا بالاترین رأی در بین وبلاگهای انگلیسی را آورده است. آخرین پست این وبلاگ را که خواندم آنرا فوقالعاده جالب و دارای یک نگاه عمیق یافتم. ترجمه آخرین پست این وبلاگ را بخوانید:
اپیزود 20: نرخ من
مردها هنگام پول دادن برای سکس با یک تنفروش، مثل خرید یک کالا رفتار می کنند. اما ایدهآل من این است که آنطور که برای یک کار هنری پول میپردازند باید برای این سرویس هم پول بدهند. نه لزوماً مانند کارهای "دالی" یا "واینو براش" اما در حدی که یک نقاشی ِ آبستراکت ِ یک هنرمند ِ گمنام، حس خریدار را جلب میکند. در آنصورت من بر همان اساسی که یک هنرمند بزرگ بهای بالایی روی آثار خود میگذارد، نرخ خودم را تعیین میکردم؛ نه به خاطر زیباییشناسی اثر بلکه به خاطر تأثیر غیرقابل توضیحی که اثر روی روح خریدار دارد. آما ایدهال، فقط خیالی است که من رویای آنرا دارم، چرا که من در واقعیتی بسیار متفاوت زندگی میکنم.
قیمت کالا تابعی است از عوامل متعدد اما نکته در هزینه تولید است. شخصی در یکی از کامنتهای اینجا استدلال آورده بود که کالا در کار من یک رخداد طبیعی است و من نباید روی آن قیمت بگذارم که البته سادهانگاری است. این فرض، هزینههای جبران لطمات روحی ناشی از تنفروشی را ندیده میگیرد. همینطور هزینههای بدیهی نگهداری و بستهبندی هم وجود دارند؛ خرید لباس، درست کردن مو، حق ویزیت متخصص زنان، و از این قبیل و هزینهای که نباید فراموش کرد، هزینه انتقال کالا از کارخانه به مصرفکننده. شاید به این امید که هچون کوکاکولا به نظر نیایم باید این را بیان کنم که، من بدنم را نمیفروشم، شادمانی میفروشم.
وقتی من از SJ (سن جوز؟) به خیابان رفتم، یک نرخ استاندارد برای خودم در نظر گرفتم: 1500 شلینگ برای هر جلسه. به نظر میآمد که این نرخ دلخواهی که من محاسبه کرده بودم، به اندازهای بود که کفاف هزینههایم را بدهد و برای آنچه در مقابل ارائه میدادم هم نرخ منصفانهای باشد. هرچند خیلی زود این نرخ را ول کردم. خیلی محدود کننده بود. مردانی بودند که می خواستند کمی کمتر بدهند و من میانداختمشان بیرون و دیگرانی که میخواستند بیشتر بدهند اما با نرخ خودم به تور میافتادند.
همچنان خام و بی تجربه، نرخم را بر اساس مدل ماشین مردها تعیین کردم. اما همانطور که قبلن هم اشاره کرده بودم، نوع ماشینی که یک مرد میراند؛ نشانگر خیلی ضعیفی است برای مبلغی که به یک دختر پرداخت میکند. آنهایی که ماشینهای براقشان را از طریق شغل رسمی یا بیزینس موفقشان خریدهاند، یک کمی خودخواه هستند و انگار دارند بر دنیا حکومت میکنند و فکر میکنند چیزی برای اثبات ندارند (؟) و در واقع دارند به من لطف هم میکنند. پولی که آنها پرداخت میکنند معادل چیزی است که برای چبران یک "زحمت" آنهم به صورت افتخاری پرداخت میشود. اما هستند مردانی که ماشینهای گرانقیمت دارند و به نظر میرسد خیلی راحت پول در میآورند. شاید از طریق معاملات، فساد مالی یا راههای خلاف دیگر. اینها سخاوتمندانه و خیلی بیشتر از آنچه من طلب میکنم میپردازند.
آنهایی که تویوتا، نیسان و فولوکس واگنهای مدل پایینتر و بی.ام.و های دست دوم دارند (این آخرین گروه خیلی جالبند) کاملا غیر قابل پیشبینی هستند. بعضیهایشان کم درآمدند و نمیتوانند به اندازه که دوست دارند بپردازند. بعضیهایشان یک ترس دائمی دارند از اینکه توسط دولت و بقیه مورد آزار و استثمار قرار میگیرند و بنابراین سخت پول میدهند. گروه بی.ام.و دارهای دست دوم، از ثروت خود مطمئن نیستند و یا به بیان درستتر شک دارند که آیا مردم آنها را به عنوان پولدار به حساب میآوردند یا نه. آنها نسبتاً بیشتر و با زرق و برق پول میدهند فقط برای اینکه ثابت کنند وضعشان خوب است.
این روزها من برای مشتریهایم به شکل دیگری نرخ تعیین میکنم. این بهترین استراتژی است. من از چند نشانگر ساده استفاده میکنم تا بدانم از هر کسی چقدر بگیرم. به عنوان نمونه، مردانی که به محض اینکه توی ماشینشان مینشینم میپرسند نرخ من چقدر است، آمادگی برای پرداخت زیاد ندارند، پس از آنها کمتر میگیرم. آنهایی که خیلی حرف میزنند، مطمئناً اهل چانه زدن هستند پس کمی بیشتر نرخ میدهم تا جا برای چانه زدن داشته باشم. مشتری که میپرسد من کی پولم را میخواهم، قبل یا بعد، نشانهای است که میتوانم بیشتر نرخ تعیین کنم. اینکه چرا مردی با من میخوابد هم عامل مهم دیگری است. آنهایی که به دلایل معنوی با من میخوابند در مقایسه با آنهایی که می خواهند فقط لذت فیزیکی ببرند، هیچ مشکلی با اینکه کمی بیشتر پول بدهند ندارند. زمانی من فکر میکردم که مردان قدردخترانی را که نرخ بالاتری دارند بیشتر میدانند چراکه چیزهای با کلاس قیمت بالاتری دارند، اما بعدها فهمیدم بیشتر مردها به یک تنفروش به همان اندازهای بها میدهند که آنها فکر میکنند هست: دختری پست بدون هرگونه محدودیت اجتماعی و اخلاقی.
بیشترین مبلغی که تا به حال گرفتهام 150 دلار (باضافه مزایا) برای یک جلسه بوده، آنهم نه خیلی وقت پیش و توسط مردی که تمام راه را از کامپالا پرواز کرده بود تا شب را با من در یک هتل 200 دلاری در نایروبی بگذراند. درست برعکس "سیلوستر". داستانش را در پست بعدیم در همین هفته خواهم گفت.
_______________________________________
وبلاگ دستنوشتهها کاندیدای بهترین وبلاگ فارسی مسابقه وبلاگنویسی دویچه وله امسال شده است. اگر خواننده دستنوشتهها هستید و یا دوست دارید که به دستنوشتهها رأی دهید طبق توضیحات این پست میتوانید از دستنوشتهها حمایت کنید.
خیلی قشنگه. اگه زحمت ترجمه بقیه پستاشو هم بکنید ممنون میشیم.
پاسخحذفبسیار زیبا بود... سپاس
پاسخحذفخیلی خوشم اومد.. عالی بود. ممنون! خسته نباشید
پاسخحذفسلام
پاسخحذفبرای من هم مثل دیگر مخاطبان خیلی جالب بود و البته از ترجمه زیباتون ممنون
ممنون.
پاسخحذفخیلی خوب بود مرسی. باز هم ترجمه کن ازش :)
پاسخحذفنمی دونم نظرم رو در مورد محتوا بگم یا زحمت دوستمون واسه ترجمه.در هر صورت هر دو زحمت می کشند:)
پاسخحذففوق العاده بودو بسیار واقعی...
پاسخحذفممنون
پاسخحذف