آنقدیمترها که امکانات نبود و هنوز وبلاگ اختراع نشده بود، آنهایی که از بچگی توهم این را دارند که باید حتما هرچه در ذهنشان میگذرد را بنویسند وگرنه کار خلایق لنگ میشود، چارهای نداشتند جز اینکه نوشتههای خود را به روزنامهها بدهند تا برایشان چاپ کنند! از غنائم سفر ایرانم جدای آن دفتر مشق و نقاشی کلاس اول دبستانم، دو نوشتهای است که در دوران ماضی (ماضی به معنی خیلی قدیمها!) در دو روزنامه در مشهد چاپ شده بودند.
اولی مال زمانی است که کلاس اول دبیرستان بودم و به خیال خام خودم کشف بزرگی کرده بودم. در آخر کتابهای درسی آن زمان معمولا چند برگ سفیدی بود که من با چند ضرب و جمع و چند تخمین ساده حساب کرده بودم که با این برگههای سفید که به گمان من حاصل سهلانگاری مسئولین بود چه کارها که نمیشود کرد. مثلا پنجاه هزار کتاب عربی سال اول میشود چاپ کرد! سال 1366 بود و دوران سخت جنگ و صرفهجویی بحث داغ روز. چیزکی نوشتم و در پاکت گذاشتم و فرستادم برای روزنامه خراسان. یکی دو هفته بعد(12 آذر 1366) پسرعمهام که آنزمان دانشجو بود زنگ زد که آفرین مقالهات چاپ شده است! بعدترها فهمیدم که موقع صحافی، بسته به تعداد صفحههای کتاب گاهی ناچار از گذاشتن این برگههای سفید میشوند!
چند سال بعد مقاله دیگری که البته برای زمان خودش بسیار آبرومند هم بود را برای هفته نامه توس فرستادم. توس آنزمان تنها نشریه منتقد و اصلاح طلبی بود که در مشهد منتشر میشد و دفترش مرتبا مورد حمله انصار حزب الله قرار میگرفت. بعدها هم که روزنامههای جامعه و نشاط توقیف شدند جای آنها را گرفت و تا مدتی در تهران به صورت روزنامه منتشر شد تا آن هم در محاق توقیف قرار گرفت. باری، در فروردین 1377، این مقاله که نتیجه چند ماه تحقیق جدی روی ابعاد اجتماعی خودکشی بود را توس چاپ کرد. یادم است که چند نسخه از آن شماره را خریده بودم و همچون سند افتخاری به دوست و آشنا و فامیل میدادم.
- خودکشی، پیامد اجتماع بیمار - متن کامل به فرمت پی.دی.اف
مقاله جالبی بود، اگرچه با بیست سال تاخیر خوانده شد... دست شما درد نکناد
پاسخحذف