این مطلب از وبلاگ قدیمی دستنوشته ها به این صفحه منتقل شده است.
اكتبر هر سال در كانادا، امريكا و اروپا مراسم خاصي توسط مردم برگزار ميشه. اول بهتره بگم كه اصلاً اين هالوين چيه (اين اطلاعات رو از چند سايت اينترنتي پيدا كردم ):
سي و يكم اكتبر روز روحها و مردگان است. شب سي و يكم با آغاز جشن هالوين (Halloween) آنها كه سرشان براي ترسيدن درد ميكند، از خانه بيرون ميريزند و آمدن روحهاي سرگردان به زمين را جشن ميگيرند. زنان فالبين در چهارراهها ميايستند و ازدواج دختران را پيشگويي ميكنند. جشن هالوين، جشن ارواح مردگان سالهاي گذشته است. مردم با راهروي گلهاي زرد (گل مردگان) ارواح درگذشتگان را به خانههاي خود هدايت ميكنند و با ظرفهاي پر از غذا از آنها پذيرايي ميكنند. در مكزيك، با فرارسيدن روز مردگان، شيرينيهاي جمجمه شكل، فروش خوبي دارند. مردان براي كدوهاي توخالي چشم و دهان درست ميكنند و درون آنها شمع ميافروزند و اين صورتهاي وحشتناك را كنار پنجرهها ميگذارند تا با اوراد خود، ارواح خبيث را از ورود به خانه منع كنند. كدوي هالوين كه به كدوي Jack- o- lantern هم مشهور است، عنصر نمادين اين جشنها به حساب ميآيد. جك فانوسدار در داستانهاي عاميانه مسيحيت، نام روح سرگرداني بود كه از ورود به بهشت و جهنم منع شده بود. براي همين مجبور بود با فانوس خود در زمين سفر كند. جشن هالوين يا روز ارواح و مردگان به هزاران سال پيش برميگردد. اين جشن در شهرهاي امروز رنگ باخته و به صورت يك فستيوال فانتزي درآمده. اگر در قرن هشتم، هنگام جشنهاي هالوين، بر فراز تپهها آتشهاي بزرگ برميافروختند و جسد جانيان و گناهكاران را در آن ميانداختند تا آتش زبانه بكشد و روحها راه خود را از آسمانها به سوي زمين پيدا كنند، امروز جشن هالوين، جشن كودكاني است كه لباس روحها و جادوگران را ميپوشند و به خيابانها ميآيند. روحهايي كه به ندرت از شخصيتهاي سينماي آمريكا نظير جيغ، مرد عنكبوتي تا هري پاتر تجاوز ميكند. تغيير آيينها و مراسم سنتي در طول قرنها مسأله جالبي است. جشن هالوين، ابتدا جشن اقوام سلتي بود تا اين كه در قرن هشتم، پاپ گريگوري دوم براي مقابله با اقوام كافر سلتي، آن روز را روز "قديسان" معرفي كرد تا از مراسم آييني آن سوء استفاده كند. اين داستان قرنهاي بعد باز تكرار شد.
امروز ديگر هيچ كس، جشن هالوين را به آيينهاي مسيحيت مربوط نميداند. در سال 1970، در گيرودار اعتصابهاي دانشجويي، دانشجويان آمريكايي دانشگاه كاربوندال لباسهاي روح پوشيدند و با ملافههاي سفيدي كه بر سر كشيده بودند به پليسهاي ضد شورش حمله كردند. گانگسترهاي آمريكايي تا مدتها جشنهاي هالوين را از آن خود كرده بودند. آنها شب سيام اكتبر هر سال به خيابانها ميريختند و مشغول زد و خورد با پليس و غارت مغازهها ميشدند. سيام اكتبر در شهرهايي نظير ديترويت يا ميشيگان به "شب شيطان" مشهور است. در دهه 70 و 80 درگيري خياباني به جايي ميرسيد كه شهر نياز به يك بازسازي اساسي پيدا ميكرد.
روز قبل از هالوين، روشنك كه ESL به ما درس ميده، كلاس رو به هالوين اختصاص داد و مطالبي در اين زمينه آورده بود، كه با هم خونديم و در موردش صحبت كرديم كه مطالب جالبي بود. مثلاً اينكه مردم در اين روز لباسهاي ترسناك و عجيب و غريب ميپوشن و خونههاشونو هم با ماسك، سنگ قبر و اسكلت مصنوعي و اين جور چيزا تزيين ميكنن. نماد و سنبل هالوين هم يك جور كدوي خيلي بزرگه كه ما توي ايران نداريم اما از خانواده كدوي تنبل بايد باشه اما گرد. مردم توشو خالي ميكنن و شكل يك آدم روش در ميآرن و توش يك شمع روشن ميكنند و ميذارن جلوي خونشون. البته حالابعضيها هم مصنوعي و برقي شو استفاده مي كنن. بچهها هم با لباسهاي عجيب و غريب و باصطلاح (Costume) ميرن در خونههايي روكه اين كدو (pumpkin) روشن يا Jack-o-lantern روشن جلوي خونهشون گذاشتن رو ميزنن و اين شعر رو ميخونن
Trick or Treat!
Smell my feet
Give me something good to eat
Not too big, not to small Just the size of Montreal!
Smell my feet
Give me something good to eat
Not too big, not to small Just the size of Montreal!
يعني يا يه چيزي(شكولات، آبنبات و ...) بدين يا يه كاري ميكنم(مثلاًشيشهتونو ميشكنم)
پاي منو بو كنين
يه چيز خوب براي خوردن به من بدين
نه خيلي بزرگ، نه خيلي كوچيك درست اندازه مونترال (مونترال شهر خيلي بزرگيه!)
مردم هم با علاقه از قبل چيزايي رو آماده ميكنن تا به بچهها بدن. اين در واقع نمادي از رشوه دادن به ارواح خبيثه براي اينه كه آسيبي به خونشون نرسه. اونايي كه چيزي ندارن يا تموم كردن بايد چراغ فانوسشونو خاموش كنن. من كه بيشتر از خيابون امرسان ميرم تا ايستگاه مترو از يك هفته قبل آماده شدن خيلي از خونهها رو براي هالوين ميديدم. تزينات عجيب و غريب، سنگ قبر توي باغچه، اسكلت آويزون توي تراس و كلي كدوي جك-او-لنتر كه شبها خيلي قشنگ ميشه.
اين مراسم خيلي شبيه قاشقزني خودمونه. وقتي ميبينم كه اين مردم كه حداكثر فرهنگ و تاريخشون دويست سال هم نميشه، چهجوري آداب و رسومشون و حفظ ميكنن و بهش ارج ميذارن، بيشتر دلم به حال فرهنگ و تمدن و تاريخ چندهزارسالهمون ميسوزه. بعيد ميدونم الان بچههاي اون ديار چيزي از قاشقزني بدونن يا اصلاً اين مراسم رو ديده