خدا پدر و مادر کسانی که این فیلم های جدید و خوب سینمای ایران رو روی اینترنت میذارن بیامرزه. اگرچه قطعاً صاحبان اثر دل خوشی از این کار ندارن اما برای امثال ما که این طرف دنیا افتادیم وقتی نقدهای فیلم های خوب رو می خونیم و اما نمی تونیم اونا رو همزمان ببینیم و باید کلی صبر کنیم تا نسخه های DVD یا VHS اشون انیجا برسه واقعاً نعمتیه. این آخر هفته ای دوفیلم خوب "یه بوس کوچولو" و "کافه ترانزیت" رو از Aryanhub دانلود کردم و دیدم.
"بهمن فرمان آرا" ظاهراً با "یه بوس کوچولو" سه گانه "مرگ"ِ شو کامل کرده. "بوی کافور، عطر یاس" رو ایران دیده بودم. (در یک شرایط روحی خیلی بد که بوی کافورش هنوز توی دماغمه!). "خانه ای روی آب" رو هنوز نتونستم ببینم و این آخری هم با همون حال و هوای مرگ که ظاهراً دلمشغولی فرمان آراست توی این سالها در عین حال جوابهای دندونشکنی هم به حرف های "ابراهیم گلستان" داره میده.
"کافه ترانزیت"ِ "کامبوزیا پرتوی" از اون فیلم هاست که آدم رو به فکر کردن وادار می کنه و در عین حال به خاطر دیدن اثرات بعضی از عرف ها و آداب و رسوم مزخرفی که در هر گوشه ای از مملکتمون به یه شکلی آدم ها رو آزار میده، اعصاب آدم رو به هم می ریزه. عرف هایی که قالباً همسو با تفکرات مردسالارانه فرهنگ ماست: زنی که شوهرش میمیره باید به عقد برادر شوهرش دربیاد! "کافه ترانزیت" در فستیوال فیلم تورنتو همم به نمایش دراومد. اینجا خیلی از ایرانی ها فیلم هایی که زشتی های ایران رو نشون میده دوست ندارن. چون وقتی مثلاً با دوست های غیر ایرانی شون میرن سینما و فیلم های اینجوری رو با زیر نویس انگلیسی میبینن، یا مثلاً توی یک کانال تلویزیونی یک فیلم ایرانی اینچنینی پخش میشه، باعث خجالتشون میشه. اگرچه برای من هم جواب دادن به سوالهای این آدم ها بعد از دیدن همچین فیلم هایی در مورد ایران،چندان خوش آیند نیست، اما همیشه وقتی چنین بحث هایی با ایرانی ها میشه من با این استدلال که ایرانی های خارج از کشور که یک اقلیت تقریباً 2 میلیونی میشن صرفاً به خاطر حفظ آبروی خودشون چون خارج از ایران هستن منصفانه نیست اینجوری نظر بدن. چراکه شاید نمایش چنین اشکالاتی کم کم باعث بشه مردم خودشون شروع به نقد بعضی از اعتقادات غلط سنتی حاکم بر فرهنگشون کنن و این یک نتیجه خوبه. با ندیده گرفتن اشکالات هیچ چیزی هیچ وقت درست نمیشه.
"بهمن فرمان آرا" ظاهراً با "یه بوس کوچولو" سه گانه "مرگ"ِ شو کامل کرده. "بوی کافور، عطر یاس" رو ایران دیده بودم. (در یک شرایط روحی خیلی بد که بوی کافورش هنوز توی دماغمه!). "خانه ای روی آب" رو هنوز نتونستم ببینم و این آخری هم با همون حال و هوای مرگ که ظاهراً دلمشغولی فرمان آراست توی این سالها در عین حال جوابهای دندونشکنی هم به حرف های "ابراهیم گلستان" داره میده.
"کافه ترانزیت"ِ "کامبوزیا پرتوی" از اون فیلم هاست که آدم رو به فکر کردن وادار می کنه و در عین حال به خاطر دیدن اثرات بعضی از عرف ها و آداب و رسوم مزخرفی که در هر گوشه ای از مملکتمون به یه شکلی آدم ها رو آزار میده، اعصاب آدم رو به هم می ریزه. عرف هایی که قالباً همسو با تفکرات مردسالارانه فرهنگ ماست: زنی که شوهرش میمیره باید به عقد برادر شوهرش دربیاد! "کافه ترانزیت" در فستیوال فیلم تورنتو همم به نمایش دراومد. اینجا خیلی از ایرانی ها فیلم هایی که زشتی های ایران رو نشون میده دوست ندارن. چون وقتی مثلاً با دوست های غیر ایرانی شون میرن سینما و فیلم های اینجوری رو با زیر نویس انگلیسی میبینن، یا مثلاً توی یک کانال تلویزیونی یک فیلم ایرانی اینچنینی پخش میشه، باعث خجالتشون میشه. اگرچه برای من هم جواب دادن به سوالهای این آدم ها بعد از دیدن همچین فیلم هایی در مورد ایران،چندان خوش آیند نیست، اما همیشه وقتی چنین بحث هایی با ایرانی ها میشه من با این استدلال که ایرانی های خارج از کشور که یک اقلیت تقریباً 2 میلیونی میشن صرفاً به خاطر حفظ آبروی خودشون چون خارج از ایران هستن منصفانه نیست اینجوری نظر بدن. چراکه شاید نمایش چنین اشکالاتی کم کم باعث بشه مردم خودشون شروع به نقد بعضی از اعتقادات غلط سنتی حاکم بر فرهنگشون کنن و این یک نتیجه خوبه. با ندیده گرفتن اشکالات هیچ چیزی هیچ وقت درست نمیشه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟