چند روزی به شدت گرفتار یک امتحان نفس بر بودم. هنوز هم گیجی بعد از امتحان 4-5 ساعته تموم نشده. دو هفته دیگه معلوم میشه چه گلی کاشتم! یک بخش امتحان نوشتن انشایی بود که اگر می خواستم به فارسی بنویسم اون هم در 40 دقیقه و حداقل 250 کلمه برای گرفتن نمره کامل، فقط 20 دقیقه زمان می برد که فکرمو جمع کنم که چی باید نوشت! موضوع این بود:
در قرن گذشته وقتی اولین انسان قدم بر ماه گذاشت گفت: "این گام بزرگی برای نوع بشریت است". اما به نظر می رسد بیشتر انسان هایی که در زمان حاضر زندگی می کنند، معتقدند این موضوع تأثیر چندانی بر زندگی شان نداشته است. با این نظر موافقید یا مخالف؟
جفنگیاتی سر هم کردم از ربط سفر آرمسترانگ به ماه و پروژه جنگ ستارگان و کشف اتم و استفاده نظامی از اتم و سوءاستفاده از پیشرفت های فن آوری.(فقط از احمدی نژاد یاد نکرم!). خلاصه شعری سرودم آن سرش ناپیدا که البته تا 250 کلمه کلی فاصله داشت!
ایران که بودم در موقعیت هایی که به ترتیب الفبا صدا می زدند، دلم خوش بود فامیلم با ع شروع می شه و تا نوبتم بشه کلی طول می کشه. این انگلیسی زبون های بیسواد که فرق ع و الف رو نمی فهمن! در نتیجه بعد از امتحان کتبی تا مصاحبه چند دقیقه ای بیشتر وقت نداشتم. نشستن پشت یک میز رودرروی مصاحبه کننده، ضبط گفتگوها از همون لحظه اول و قرار دادن یک تایمر، استرس یک بازجویی رو برای آدم تداعی می کنه با این تفاوت که بازجو یک دختر سفیدپوست بلونده که بی انصاف نسبت به نمونه سوالاتی که قبلا دیده بودم و از یکی دو نفر قبل از خودم پرسیدم، سوالات سخت تر و غافلگیر کننده تری پرسید. مثلاً نظرم رو خواست در مورد مقایسه تولیدات دست ساز و ماشینی، روابط بین کمپانی و مشتری، اینکه چطور مشتری ها می تونن روی کمپانی ها تأثیر بذارن.
یک ایرانی که غیر از اینبار قبلاً آیلتس آکادمیک رو یک بار توی ایران امتحان داده بود و یک بار هم کانادا، می گفت نمره ایرانم بیشتر شد. می گفت اینجا موقع تصحیح سخت تر می گیرن. یک روس هم میشناختم که اینجا کلاس می رفت اما برای امتحان بلیط گرفت رفت روسیه!
در مجموع بیشتر شرکت کننده ها چه ایرانی و چه غیر ایرانی و خصوصاً اونهایی که دفعه دوم یا سومشون بود از سختی این امتحان گله می کردن. خلاصه دعا کنین حداقل نمره ای رو که لازم دارم بیارم وگرنه 275 دلار دیگه باید به سفارت فخیمه بریتانیا تقدیم کنم.
امتحان آیلتس در هامبرکالج در اتوبیکو در غرب تورنتو برگزار میشه که کالج بزرگ و مجهزیه. روز قبل از امتحان که برای پیدا کردن آدرس و محل امتحان رفتم به این کالج، در جایی مثل یک بار یا کلاب دانشجویی موسیقی تندی با صدای بلند پخش می شد و دختر و پسرهای دانشجو با دستی بطری آبجوشونو نگه داشته بودن و دست دیگه حلقه بر کمر یار زده، به رقص و پایکوبی مشغول بودن. این صحنه منو به یاد قسمتی از کتاب "آشوب یادها" ی سعیدی سیرجانی که به پیشنهاد "بابای پری" تازه شروعش کردم، انداخت. اونجایی که یک پارتی رو در یک خوابگاه دانشجویی شرح می ده و میگه: "هیاهوی مستان و شور و نشاط جوانان از خواندن منصرفم می کند، سری از پنجره بیرون می کشم و نگاهی به حیاط خانه می اندازم. می بینم حق با نویسنده تایم است. آلمانی ها دلبستگی عجیبی به لخت شدن دارند. با مفهوم دقیق کلمه سپوختن به رأی العین آشنا می شوم..."
البته من نه در اینجا (که به هر حال محیط های آموزشیش در عین آزادی برای خودش قوانینی داره) که سال گذشته در کنار سواحل سنترآیلند تورنتو با مفهوم این واژه به رأی العین آشنا شدم!
در مورد این کتاب بعداً بیشتر می نویسم. وقتی تمومش کنم.
در قرن گذشته وقتی اولین انسان قدم بر ماه گذاشت گفت: "این گام بزرگی برای نوع بشریت است". اما به نظر می رسد بیشتر انسان هایی که در زمان حاضر زندگی می کنند، معتقدند این موضوع تأثیر چندانی بر زندگی شان نداشته است. با این نظر موافقید یا مخالف؟
جفنگیاتی سر هم کردم از ربط سفر آرمسترانگ به ماه و پروژه جنگ ستارگان و کشف اتم و استفاده نظامی از اتم و سوءاستفاده از پیشرفت های فن آوری.(فقط از احمدی نژاد یاد نکرم!). خلاصه شعری سرودم آن سرش ناپیدا که البته تا 250 کلمه کلی فاصله داشت!
ایران که بودم در موقعیت هایی که به ترتیب الفبا صدا می زدند، دلم خوش بود فامیلم با ع شروع می شه و تا نوبتم بشه کلی طول می کشه. این انگلیسی زبون های بیسواد که فرق ع و الف رو نمی فهمن! در نتیجه بعد از امتحان کتبی تا مصاحبه چند دقیقه ای بیشتر وقت نداشتم. نشستن پشت یک میز رودرروی مصاحبه کننده، ضبط گفتگوها از همون لحظه اول و قرار دادن یک تایمر، استرس یک بازجویی رو برای آدم تداعی می کنه با این تفاوت که بازجو یک دختر سفیدپوست بلونده که بی انصاف نسبت به نمونه سوالاتی که قبلا دیده بودم و از یکی دو نفر قبل از خودم پرسیدم، سوالات سخت تر و غافلگیر کننده تری پرسید. مثلاً نظرم رو خواست در مورد مقایسه تولیدات دست ساز و ماشینی، روابط بین کمپانی و مشتری، اینکه چطور مشتری ها می تونن روی کمپانی ها تأثیر بذارن.
یک ایرانی که غیر از اینبار قبلاً آیلتس آکادمیک رو یک بار توی ایران امتحان داده بود و یک بار هم کانادا، می گفت نمره ایرانم بیشتر شد. می گفت اینجا موقع تصحیح سخت تر می گیرن. یک روس هم میشناختم که اینجا کلاس می رفت اما برای امتحان بلیط گرفت رفت روسیه!
در مجموع بیشتر شرکت کننده ها چه ایرانی و چه غیر ایرانی و خصوصاً اونهایی که دفعه دوم یا سومشون بود از سختی این امتحان گله می کردن. خلاصه دعا کنین حداقل نمره ای رو که لازم دارم بیارم وگرنه 275 دلار دیگه باید به سفارت فخیمه بریتانیا تقدیم کنم.
امتحان آیلتس در هامبرکالج در اتوبیکو در غرب تورنتو برگزار میشه که کالج بزرگ و مجهزیه. روز قبل از امتحان که برای پیدا کردن آدرس و محل امتحان رفتم به این کالج، در جایی مثل یک بار یا کلاب دانشجویی موسیقی تندی با صدای بلند پخش می شد و دختر و پسرهای دانشجو با دستی بطری آبجوشونو نگه داشته بودن و دست دیگه حلقه بر کمر یار زده، به رقص و پایکوبی مشغول بودن. این صحنه منو به یاد قسمتی از کتاب "آشوب یادها" ی سعیدی سیرجانی که به پیشنهاد "بابای پری" تازه شروعش کردم، انداخت. اونجایی که یک پارتی رو در یک خوابگاه دانشجویی شرح می ده و میگه: "هیاهوی مستان و شور و نشاط جوانان از خواندن منصرفم می کند، سری از پنجره بیرون می کشم و نگاهی به حیاط خانه می اندازم. می بینم حق با نویسنده تایم است. آلمانی ها دلبستگی عجیبی به لخت شدن دارند. با مفهوم دقیق کلمه سپوختن به رأی العین آشنا می شوم..."
البته من نه در اینجا (که به هر حال محیط های آموزشیش در عین آزادی برای خودش قوانینی داره) که سال گذشته در کنار سواحل سنترآیلند تورنتو با مفهوم این واژه به رأی العین آشنا شدم!
در مورد این کتاب بعداً بیشتر می نویسم. وقتی تمومش کنم.
-------------------------------------------------
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟