کم کم دارم از این شهر، وینیپگ، به جورایی خوشم میاد. راستیتش یکی دو روز اول خیلی توی ذوقم خورد. به هرحال اصلاً با تورنتو و اون زرق و برقش قابل مقایسه نیست. صبح بعد از رسیدن سری به دانشگاه منیتوبا زدم که خیلی نظرم رو جلب کرد. خیلی بزرگ با ساختمونهای قشنگ با استایل انگلیسی و امکانات خوب. بعد از ظهر طبق عادت تورنتونشینی ساعت 8 شب بود که به قصد قدم زدن در داونتاون شهر زدم بیرون که چشمتون روز بد نبینه! پرنده در داونتاون این شهر پر نمیزد. ماشین هم به زور از خیابونها رد میشد. یک سرخپوست با لباسهای پاره و پوره و ریش بلند و خمار ِ خمار به زور خودشو تو پباده رو میکشید. راستش از خلوت بودن غیر عادی شهر و البته چیزهایی که از این طرف و اونطرف در مورد این شهر توی تورنتو شنیده بودم، ترس برم داشت و خودم رو زود به Guest House ی که موقتاً توش ساکن هستم، رسوندم. البته حرف اون راننده تاکسی هندی که صبح از فرودگاه سوار ماشینش شدم هم بیتأثیر نبود. وقتی منو به مقصدم رسوند ازش پرسیدم اینجا از نظر امنیت په جوریه که گفت اینجا داونتاونه و شبها بهتره تنها بیرون نیای و اگه اومدی و کسی صدات کرد، برنگرد و راحتو بگیر و برو!
اما توی این چهار پنج روزه کم کم محلهای دیدنی و تفریحی شهر و خیابونهای اصلی شهر رو کشف کردم و فهمیدم که نه تنها اونجوریها هم نیست، که حتی یه جورایی هم شهر دوست داشتنیه. ضمن اینکه از همون روز اول با تک تک آدمهایی که برخورد داشتم آدمهای فوقالعاده خوب، خوش برخورد و به قولی Nice بودن که از همه چیز مهمتره. بکی دو روز پیش فهمیدم وینیپک به Friendly Winnipeg معروفه که لقب برازندهایه.
تقاوتهای زیادی بین آنتاریو و منیتوبا هست. تقریباً مثل اینه که به یک کشور دیگه اومدی باشی. فروشگاههای مواد غذایی معروف مثل Food Basic, Loblaws, Nofrills وجود نداره و به جاش Safeway, Food Fair و یه چیز دیگه که اسمش یادم نیست دارن. شرکت تلفن Bell که همه آنتاریو رو زیر ید قدرتش داره، اینجا اثری از آثارش نیست! به جاش شرکت MTS (Manitoba Telephone System) مهمترین شرکت تلفنی اینجاست و گسترده ترین پوشش Wireless رو هم داره. اینجا Rogers هم قدرتی نداره و در رده دومه. اگرچه ظاهراً مردم از آنتندهی Rogers راضی ترن. برای فروش مشروبات الکلی هم به جای LCBO فروشگاههای زنجیرهای Liquor Marts رو دارن. اتوبوسهاشون هم فرق میکنه. بعضیهاش اصلاً در عقب یا وسط نداره و اونهایی هم که دارن برای باز شدنش باید گیت کوچیک قبل از پلهها رو با دست باز کرد.
من همیشه میگفتم آدم در تورنتو حس نمیکنه توی کاناداست. بیشتر مثل اینه که در پکن یا دهلی هستی و تعدادی هم کانادایی توریست رو توی مترو یا اتوبوس تصادفاً می بینی. اما اینجا مهاجرها واقعاً در اقلیتن. بیشتر جمعیتی که به چشم میان سفیدها هستن. بعد بومیها یا همون سرخپوست ها و در درجه سوم مهاجرها با ملیتهای مختلف از سیاه و آسیایی و خاورمیانهایها هستن. خلاصه اینجا حس توی خارج بودن بیشتر به آدم دست میده!
(عکس اول داون تاون وینی پگ در ظهر یک روز غیر تعطیله. ظاهراً این حداکثر شلوغیه این شهره! و عکس دوم مجلس قانونگذاری منیتوباست که ساختمون فوق العاده قشنگیه.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
دیدار با خانم نویسنده
سهشنبه این هفته، ۲۱ ماه مه ۲۰۲۴ روزی ماندگار و استثنایی در زندگی من بود. در صد و چند کیلومتری پاریس، در روستایی که کوچههایش از شدت اصالت ...
-
در اپیزود ششم گفتم که پادکست ساختن کار پر زحمت و پرهزینهایست و از آنجایی که تصمیم دارم تا جایی که ممکن است اسپانسر و تبلیغ تجاری قبول...
-
سهشنبه این هفته، ۲۱ ماه مه ۲۰۲۴ روزی ماندگار و استثنایی در زندگی من بود. در صد و چند کیلومتری پاریس، در روستایی که کوچههایش از شدت اصالت ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟