- ترم پاییز تموم شد و دانشگاهها در تعطیلات دسامبر هستن. چند روزی بیشتر به کریسمس نمونده. هوا زیادی خوب شده. اگرچه هنوز کم و بیش آثار برفهای سنگینی که اومد توی شهر به چشم میخوره اما هوای 10 درجه زیر صفر برای این موقع از سال در وینیپگ یعنی هوای بهاری! زمانی توی این مملکت آبشار نیاگارا هم با اون عظمتش یخ میزده! از وقتی این پست آقای تهرانتویی رو که در مورد گرم شدن کره زمین (Global Warming) و اثراتش روی تغییرات آب و هوا در کانادا خوندم یه جورایی از کوچ به منیتوبا راضیتر شدم! آخه نوشته مناطق خوش آب و هوای کانادا مثل ونکور به تدریج هوای خوبشون رو از دست میدن (همونطور که طوفانها وبرف های یکی دو هفته پیش ونکور رو حسابی درب و داغون کرد) و "مناطق شمالی کانادا، زمستان سرد و خشن و طولانی خود را با زمستان ملایم و دلپذیر اروپا عوض خواهند کرد".
- هنوز نمیدونم وینیپگیها لحظه تحویل سال جای خاصی دور هم جمع میشن یا نه. چیزی مثل برنامهای که در تورنتو در مقابل شهرداری (میدان نتن فیلیپس) برگزار میشه و بعد از شمارش معکوس دهها هزار آدمی که اونجا جمع میشن، لحظه تحویل سال معمولاً هر کسی به نفر کناری خودش (البته از جنس مخالف) یک French kiss آبدار (یا به قول اَوین کوچولو "کریزی ماچ!!") نثار میکنه.
- توی این تعطیلات من باید باز اسبابکشی کنم! اگرچه به خاطر آمدن همسرهمخونه نیجریهایم به کانادا دوماهه که میدونم باید خونه رو تخلیه کنم، اما رفتار این جانور هم به طرز آزاردهندهای غیر قابل تحمل شده. اونقدر عصبیم کرده که متأسفانه ناخودآگاه یه حس بدی نسبت به هرچی سیاهه دارم پیدا میکنم. وقتی این خونه رو پیدا کردم، حتی ذرهای هم به خاطر رنگ پوست همخونهاش در گرفتنش تردید نکردم، اما از من به شما نصیحت، هرگز اشتباه من رو تکرار نکنین! اونقدر ماها با هم اختلاف فرهنگی داریم، که این اختلافها در هنجارها و رفتارها بدجوری آدم رو آزار میده. به هرحال دنبال خونهام. دوست داشتم اینبار داونتاون وینیپگ رو تجربه کنم که به نفعم هم بود به چندین دلیل. اما ظاهراً قسمت نیست چون جاهایی که پیدا میشه همه نزدیک دانشگاست.
- به سلامتی انتخابات در ایران هم برگزار شد و اگرچه "رایحه گند خدمت" آن همچنان بلند است! اما به نظرم مشارکت مردم در انتخابات یک پیام اساسی داشت. مردم فهمیدن قهرشون از انتخابات، بلایی چون احمدینژاد رو نصیبشون کرد. ما همه یا زمانی در انتخابات شرکت کردیم یا به چشم انتخابات دیدیم. درسته که رأیها جابجا میشن، اما مردم واقعاً میان و در انتخابات شرکت میکنند. حالا به هر دلیل. همون مردمی که وقتی توی تاکسی و اتوبوس میشینن فحش زیر و بالای همه مسولین رو میدن! این از عجایب مردم ماست و همینطور از شعبدههای جمهوری اسلامی که تخصص وافری برای به صحنه آوردن مردم داره. حالا اونهایی که از این طرف آب انتظار انقلاب دارن، اگه با چشم باز نگاه کنن، میبینن که مردم به دلایل مختلفی انقلاب بکن نیستن: بخش بزرگی از مردم اونقدر گرفتار برقراری تعادل بین دخل و خرجشون هستن که حال انقلاب کردن ندارن. عده دیگهای تجربه تلخی از انقلاب دارن و هزینههای سنگین اونوهنوز به یاد دارن. عدهای قابل توجهای هم چون مذهبی هستن، با حکومت اسلامی از ترس عقوبت اخروی مخالفت نمیکنن. اگر انتظار از یک نیروی خارجی و یا کودتای نظامی رو که هیچ آدم عاقلی آرزوشونو نداره به کنار بذاریم، آیا جز اینه که مشکل اون مملکت باید از درون حل شه؟ حالا اسمش رو هرچی دوست دارین بذارین. ریفرم، اصلاحات، انقلاب مخملی، استحاله از درون یا هرچیز دیگه!
- تعطیلات به همه اینوریها خوش بگذره!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟