1) یک همکلاسی دختر چینی دارم که توی تیمهورتونز دانشگاه کار میکنه. هر وقت شیفت اونه و من طبق معمول هر بعدازظهر میرم که یک قهوه دابل-دابل مدیوم بگیرم، پول مدیوم رو میگیره اما یک قهوه لارج بهم میده! همه رو برق میگیره، ما رو ...
2)من همیشه فکر میکردم "بو" مهمترین عامل برای تحریک حافظه و زنده کردن خاطرات گذشته است. حتی بیشتر از دیدن. بارها و بارها یک بوی خاص، بوی یک عطر، بوی یک گل، بوی یک ادویه خاص، بوی بخصوص داخل یک فروشگاه و ... برگردوندتم به یک لحظه خاص در صندوقچه خاطرات که در اون لحظه اصلاً به یادش نبودم و چه بسا فراموشش کرده بودم... چند روزیه که گوشی موبایلمو عوض کردم. بعد از کلی تلاش بی نتیجه برای فروش گوشی Blackberry هدیه شلوان (ریس سابقم در تورنتو) از فروشش ناامید شدم! در واقع گوشی هدیه شلوان رو هفت-هشت ماهی استفاده کردم تا اینکه صفحه LCD اش مشکل پیدا کرد و از گارانتی یکسالهاش استفاده کردم و برام یک نوشو فرستادن که نگه داشته بودم برای فروش که نشد! فقط یک 4-5 دلار خرج لیست کردن در eBay برایم گذاشت که البته با وجود انبوه گوشیهای مشابه در eBay به فروش نرفت! خلاصه... این گوشی وقتی زنگ میزنه بدجوری به یکسال و نیم پیش پرتابم میکنه و فضای اون بیسمنت، توی خیابون اسلیلز شرقی در تورنتو بدجوری شکل میگیره. با وجودی که میتونم زنگشو عوض کنم، اما از آزاری که میبینم لذت میبرم... یک مازوشیست واقعی!
3) پس از دیدن این فیلم سخنرانی احمدینژاد که حسین در وبلاگش گذاشته، دیگه شک ندارم اگه دنیا واقعاً احمدینژادی بشه دیگه با دارالمجانین فرق چندانی نخواهد داشت!
4) این طرح روی جلد نیوزویک رو رجانیوز، سایت خبری احمدینژاد! با سانسور عکس مرحومه مغفوره نیکول اسمیت منتشر کرده (قابل توجه بابای پری!).
پ.ن:
بابا این احمدی نژاد خیلی باحاله! روز ولنتاین رفت عشق آباد!
اگر داخل ایران هستین و نتونستین اون ویدیو سخنرانی احمدی نژاد روببینین، این متنشه که از وبلاگ یادداشت های یک دو پا پیدا کردم:
احمدي نژاد:
"جوانان كشور ما در رشته پزشكي به نقطه ي اوج فن آوري پزشكي رسيدند ....
يك خانم دبيري چند وقت پيش با من تماس گرفت كه آقاي فلاني، ما در مدرسه مون يك دختر بچه 13 ساله – 16 ساله كلاس سوم دبيرستان، رشته رياضي فيزيك ، اومده ميگه "خانم دبير، من تو خونمون انرژي هسته اي رو كشف كردم". اين رو يك كاريش بكن. من گفتم آقا تو مدرسه جلسه بذاريد، يه مقدار سوال كنيد ببينيد چقدر جدْيست، جلسه گذاشتن، پرسيدن، ديدن مثل اينكه جدْيست. خبر دادند. من زنگ زدم به رئيس سازمان انرژي هسته اي. گفتم آقاي عزيز، يه دختر خانم دبيرستاني يه همچين حرفي ميزنه. شما بررسي كنيد اگر صحت داره، حمايتش كنيد. دعوت كردند دانشمندان هسته اي ما كه متوسط سنشان كمتر از 25 سال است، نشستند جلسه گذاشتند، اين دختر خانم رو دعوت كردند، پرس و جو. ديدند درست ميگه! گفتند خب بيايم تو خونتون ببينيم چكار داري مي كني. اومدند در منزل ديدند اين دختربچه ي سوم دبيرستان باكمك برادر بزرگترش، رفته يه سري قطعاتي رو از بازار گرفته به هم نصب كرده، واقعا انرژي هسته اي توليد كرده. كه خوب الان برداشتن بردن اونجا و بالاخره يك دانشمند هسته اي شده ديگه . براش اسكورت گذاشتن. برو و بيا و ماشين و راننده و . اين خود باوريست. خود باوريست كه يك جوان 23 ساله ....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟