فکر می کنم تابستون 73 یا 74 بود. در سالن جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران، اکران فیلم روسری آبی با حضور رخشان بنی اعتماد بود و همزمان در سالن دانشکده فنی سخنرانی دکتر سروش. شنتیا، همکلاسی اون موقع و دوست عزیزی که میدونم اینجا رو هم میخونه، اون موقعها کاری به کار سیاست و این جور چیزها نداشت و سرش توی هنر و سینما و موسیقی بود. قرار بود بره برنامه اکران فیلم و من هم که طبیعتاً سخنرانی برام اولویت داشت. از بد حادثه ظرفیت سالن فیلم پر شده بود و شنیتا به پیشنهاد من به دانشکده فنی آمد. میدونستم که چند هفته قبلش سخنرانی سروش در دانشگاه اصفهان رو انصارحزب الله به هم زده بودن و حسابی درگیری شده بود و خود دکتر سروش رو هم کتک زده بودن. از این جهت یه آمادگی مختصری بهش دادم که ممکنه جلسه متشنج بشه که همین هم شد! چون راههای ورود به سن رو مسدود کرده بودن، سروش تقریباً به روی سن پرتاب شد، آنچنانکه عینکش به گوشههای افتاد و شکست! اما هنوز فرصت شروع پیدا نکرده، جوون لاغراندام ریشویی با پیراهن سفید روی شلوار و چفیه روی سن رفت و صندلی رو که روی هوا بلند کرده بود رو به روی سر دکتر سروش فرود آورد که گمونم پایه صندلی روی شونه سروش شکست. سریعاً سروش رو از صحنه خارج کردن. در این حین درهای خروجی سالن هم بسته شده بود و صدای جیغ و شیون دخترها محشرکبرایی ساخته بود. این دوست عزیز من که اصلاً توی این باغها نبود و به نیت دیدن فیلم آمده بود، هاج و واج شاهد این قضایا بود…
این اولین باری بود که مسعود دهنمکی، اون جوون لاغر اندام ریشو، رو از نزدیک دیدم. بعد از فتح سن، با گروهش یا گروهکش! روی سن در حالی که روی دوش یکی از نوچههاش سوار شده بود، به حسین حسین گفتن و بعد خواندن آهنگ "کجایید ای شهیدان خدایی" اما نه با ریتم و آهنگ معمول، که به آهنگی که بعد از یه جورایی سرود خاص انصارحزب الله مخصوص اجرا بعد از فتحهای اینچنینی شد مشغول شدند.
حالا این آقای یاغی فیلمساز شده و هنرپیشههایی چون شریفینیا و عبدی رو به کار گرفته و اخراجیها رو ساخته. فیلمی که من ندیدم، اما ظاهراً صدای اعتراض نسل جدیدی که مثل اون موقع خود دهنمکی فکر میکردند رو بلند کرده. شکی نیست که فیلمسازی بسیار پسندیدهتر و متمدنانهتر از کتککاری است! خصوصاً اگر آدم متحول هم شده باشه. اما از قرار فقط شیوههای کار تغییر کرده. بعد از اینکه جشنواره فیلم فجر جایزهای که دهنمکی انتظارش رو داشت رو بهش نداد و موجب قهر ایشان از جشنواره شد، با استفاده از قدرت دوستان با نفوذ خود، قضیه را به مجلس کشونده و تا اونجا رفته که بعضی از آقایان نماینده خواستار تغییر شیوه داوری جشنواره و حتی انتخاب فیلمهای برتر توسط مجلس شدهاند! از اینروست که به نظر من دهنمکی هنوز رهبر گروه فشاره ، فقط شیوه فشار تغییر کرده! فشار از پایین شده فشار از بالا! (به قول فیلم مکس، خجالت بکش! خانم اینجا رو میخونه! زشته!)
دنیای بامزهایست. تندروها، متفکر میشن، متفکرها رفرمیست میشن، رفرمیستها، برانداز میشن و دوباره روز از نو! استاد عزیزی داشتم در مشهد (که البته الان اون هم در کاناداست و مشغول تدریس)، خرداد 76 به من میگفت اینهایی که الان اصلاحطلب و دموکرات شدن و تو از اونهاحمایت میکنی، همونهایی هستن که زمان انقلاب فرهنگی، وقتی من دانشجو بودم، ماها رو جلوی دانشگاه کتک میزدن و حالا خودشون دارن کتک میخورن. اما مگه به گوش من جوون جاهل میرفت؟ میگفتم نه آقای دکتر! خاتمی یه چیز دیگهاست! هی….! (هرچند اگر باز هم انتخاباتی باشه و من بخوام توش شرکت کنم به هم همین اصلاح طلبهای بیهسته رأی میدم!)
در همین رابطه:گلهمندي احمدرضا گرشاسبي نسبت به منتقدان داوريهاي جشنوارهي فيلم فجر
پ.ن: شنتیای عزیز با ایمیل تاریخ دقیق اون روز رو برام فرستاده:
... ممنون که تو وبلاگت يادی از ما کردی هرچند اونقدر دير به دير برات ايميل می دم که حق داری اسم مارو هم شنيتا بنويسی. يکی طلب ما.
يادش به خير چه روزهای خوبی بود که پابه پای هم برنامه های هنری و بی هنری با هم بوديم(ضمنا تاريخ اون روز سخنرانی هم ۱۹ مهر ۱۳۷۴ بود). راستش الان که به اون روزها فکر می کنم حدس می زنم به اين خاطر هاج و واج بودم که مقايسه می کردم چطور ميشه يه عده تو اين سالن به خاطر افکار پوج و چرنديات اين طور خودشونو جر می دن و تو سالن بغلی يه عده به خاطر ديدن يه فيلم در ستايش عشق از سروکول هم بالا می رن؟؟؟؟؟
... بقیه اش خصوصیه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟