مملکت گل و بلبلی داریم ها! احمد باطبی توی زندان سکته مغزی میکنه، همسرش اول ربوده میشه و نیروهای امنیتی میگن کار ما نیست بعدش تلفن میزنه میگه من بازداشتم. شهرام جزایری توی روز روشن از زندان فرار میکنه! در حالی که قوه قضاییه میگه از کشور نمیتونه خارج بشه در دبی دیده میشه و میگن راهی هلنده! از اون طرف مهلت دو ماهه شورای امنیت به ایران دوروزه که تموم شده. محسن رضایی میاد توی اخبار شبکه دو به مردم برای جنگ آمادگی میده و میگه خطر رویارویی ایران و آمریکا جدیه و حتی یه جورایی زمانش رو هم پیشبینی میکنه و سر درستیش با مجری برنامه شرط هم میبنده! دو روز بعدش رهبر مملکت میگه کسانی که میخوان شرایط فوقالعاده در کشور رو القا کنن، دشمنن! از اونور در کشور امام زمان، توی آزمون ضمن خدمت فرهنگیان از خصلتهای مشترک خروس و پیامبر اسلام سوال میدن. آب هم از آب تکون نمیخوره. تصور کنین اگه زمان خاتمی چنین اتفاقی افتاده بود چه وااسلامایی سر میدادن! وسط این هی و ویر رئیس جمهور نابغمون هم میره گیلان و میگه برخلاف نظر بعضیها من معتقدم زنان گیلانی خیلی هم عفیفن! این وسط از همه فاجعهتر اینه که اگه جنگ بشه و حسین درخشان برگرده و بجنگه و شهید بشه چه کار کنیم! بلاگستان بدون حودر، بیپدرخوانده میشه. هیهات!
**********
دیروز برای اولین بار توی این ولایت مراقب امتحان بودم! ترم پیش گروه ازم خواسته بود که توی امتحانها کمک کنم که به بهانه اینکه خودم امتحان دارم و نمیرسم از زیرش در رفتم. اما این دفعه نشد! اگرچه بد هم نبود. برخلاف ایران که آدم رو واسه اینجور کارها استثمار میکردن، پول نسبتاً خوبی هم بابتش میدن. در طول مدت امتحان، خاطرات زیادی از مراقبتهای امتحان و کارهای دیگهای که توی این زمینه، در فاصله چهار-چنج سالی که کار آموزشی در ایران میکردم، برام زنده شد. یادش به خیر… توی ایران این اواخر میگفتن بیشتر مواظب دخترهای چادری باشین. کلی موارد تقلب از صحبت با موبایل، تا داشتن کتاب و جزوه زیر چادرها گرفته بودن. خوشبختانه اینجا اونقدر در مصرف پارچه برای لباس خساست به خرج میدن که لباسها اونجاهایی که باید بپوشونه رو هم نمیپوشونه چه به برسه که بخوان کتاب و جزوه رو زیرش پنهون کنن!
خیلی هم یاد آقای رمضانپور(یا رمضانزاده؟) آبدارچی خوب دانشکده کردم که وسط امتحان برامون چایی میآورد. اینجا اصلاً شغلی به نام آبدارچی معنی نداره! اگه قبل از امتحان با خودت قهوه یا هرچی میخوای رو آوردی که هیچ، وگرنه از آقای رمضانپورشون خبری نیست! قدر چاییهای مفت سرکار توی ایران رو ندونستیم که حالا باید واسه یه لیوان قهوه به پول ایران هزار تومن به قول همشهریان گرامی بسلفیم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟