پنجشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۶

و اما تورنتو...

قوانین جدید امنیتی ضد تروریستی در پروازها در این سفر دامان ما رو هم گرفت. خیر سرم خواستم سبک سفر کنم. باری نداشتم که تحویل بدم. یک کوله‌پشتی و یک ساک دستی کوچک. با وجودی که خیلی دقت کرده بودم که چیز غیر مجازی همراهم نباشه، شیشه ادوکلن عزیزم رو جلوی چشمم به سطل آشغال حواله دادند و گفتند: "متأسفیم! 120 میلی‌لیتری است. بزرگ‌تر از حد مجاز است." وقتی گفتم آخه نامسلمون کافر اجنبی بی‌حجاب! این که نصفه است میشه 60 میلی‌لیتر! گفت: "متأسفم ما اندازه نمی‌گیریم روش نوشته 120 میلی‌لیتر!" فرصت هم نبود که برگردم و ساکم رو به قسمت بار تحویل بدم. طبق تجربه کسب شده در راه برگشت، قالب پنیر لیقوان ابتیاع شده از سوپر ارزان را در ساک دستی تحویل بار دادم تا مبادا با سی-چهار جهت منفجر کردن سی.ان. تاور اشتباه گرفته شود. آی حالی میده صبحانه پنیر لیقوان با نون بربری خاش‌خاشی اون هم توی وینی‌پگ!

نازلی خانم ِسیبیل‌طلا و کتی خانم ِسایه رو هم دیدم و یک ساعتی گپی زدیم. همونطور که انتظار داشتم (به قول مرحوم مدرس!) نازلی عین وبلاگشه و وبلاگش عین نازلی! این خصوصیت توی وبلاگ‌نویس‌ها کمتر پیدا می‌شه. از وبلاگ سایه هیچ ذهنیت قبلی نداشتم. هرچند وقتی کتی پرسید:"تو منو می‌خونی؟" به کمک نازلی حرف رو چرخوندم که زبان و ادبیات وبلاگ‌نویس‌ها هم خاص خودشونه و ضایع نکردم که چند باری بیشتر سایه رو نخونده بودم! اما از نظر ایشون که از قرار از زمان تورنتو به قول خودش من رو می‌خونده دستنوشته‌ها یه جورایی حامی جمهوری اسلامی به نظر میاد و توش انتقاد نداره اصلاً! به نظرم هم نازلی و هم کتی من رو با یکی دیگه اشتباه گرفته بودن، آخه نازلی هم تعجب کرد که من قبلاً تورنتو بودم! احتمالاً بعد از رفتن من به هم گفتن این که اون نبود! ما با کی قرار گذاشته بودیم؟

یک وبلاگ نویس دیگه رو هم دیدم که بماند... در مجموع سفر پربرکتی بود. صد دلاری هم کاسبی کردم که کلی چسبید. روزهای آخری که سال پیش تورنتو بودم، تی.دی بانک به هرکسی که حسابش در بانک دیگه‌ای رو می‌بست و در بانک اون‌ها حساب باز می‌کرد یک آی.پاد میداد. من به محض سوئیچ کردن، رفتم وینی‌پگ و هیچ وقت اون آی.پاد به دستم نرسید. امسال رفتم سراغشون که آی.پاد ما چی شد! روز بعدش تلفن زدند که "ما چک کردیم و حق با شماست. اما از سال پیش هیچ آی.پادی نمونده. شما یک آی.پاد تا 100 یا 110 دلار بخرید و رسیدش رو برای ما فکس کنید ما هم پولش رو میذاریم به حسابتون." من هم که حتماً همین کار رو خواهم کرد و اصلاً خیال ندارم بعد از گرفتن پول، آی.پاد رو پس بدم!

پنجشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۶

200

همینطور بی‌خود و بی جهت این دویستمین پست این وبلاگه (البته به جز پست‌های دستنوشته‌های قدیمی) و به همین بی‌خود و بی‌جهتی امروز (یا تقریباً دیروز چون الان باز فردا شده و من هنوز نخوابیدم) دهمین سالگرد دوم خرداد بود و بی هیچ ربطی به این دو حُسن یا شر ِ تصادف، من تا چند ساعت دیگه برای یک هفته‌ای عازم تورنتوام. تورنتونشینان محترم فرش قرمز بیافکنید که داریم می‌آییم. از تازه کردن دیدار فامیل و دوستان و آشنایان و اولین ملاقات با یک موجود دوست داشتنی کانادایی‌الاصل ِ ایرانی‌تبار (که منتظر بود من شرم از تورنتو کم بشه تا ظهور کنه!) که بگذریم، دلم برای اون نیمکت چوبی خاص کنار دریاچه آنتاریو خیلی تنگ شده. همون‌جایی که در بدترین روزهام، رمانی از قفسه کتاب‌های فارسی کتابخانه عمومی نورنتو می‌گرفتم و تا غروب با همون کتاب و همون نیمکت و گاهی گوش سپردن به نغمه‌های توی ام‌.پی.تری پلیر و نوشیدن جرعه‌ای از قهوه تلخ توی لیوان کاغذی، دل خوش می‌کردم که امروز هم گذشت...


حالا که همه مطالب این پست به هم بی‌ربط شد، این عکس بی‌ربط تر رو هم ببینید. مراسم جشن فارغ‌التحصیلی دانشجویان بومی (سرخپوست) در دانشگاه منی‌توبا. این مراسم به Powwow شناخته می‌شه که در هجدهمین دوره این مراسم پنجم ماه مه 100 دانشجوی بومی فارغ‌التحصیل شدن. متأسفانه به کلی از این برنامه فراموش کرده بودم و نتوستم برم ببینم. بعد از گذشت حدود 10 ماه هنوز نشده هیچ برنامه سرخپوستی رو از نزدیک ببینم. این تابستون رو دیگه نباید از دست داد.

دوشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۶

First initial feeling

چندی پیش این تصویر در سایت بالاترین لینک شده بود که بحث‌های جالبی رو از طرف کاربران بالاترین به دنبال داشت. دو مربعی که در این تصویر با حروف A و B نشون داده شدن، کاملاً همرنگ هستن و در واقع سایه استوانه و رنگ متضاد حروف باعث بوجود آمدن این خطای فاحش دید انسانی میشه. کاربران مختلف در بالاترین، راه‌هایی برای اثبات همرنگ بودن این دو مربع پیشنهاد داده بودن از جمله این تصویر و این تصویر رو می‌تونین ببینین. اینجا هم توضیحی برای این قضیه وجود داره.
چیزی که برای من توی این قضیه جالب توجه بود، کامنتی بود که یکی از کاربران گذاشته بود که: " وقتي مغز ما ميتونه تو يه مسئله ساده و يه چيزي شهودي مثل رنگ 2 تا مربع اينقدر متناقض عمل کنه واي به حال مسائل پيچيده تر"
واقعاً عقل و منطق انسانی که به این راحتی می‌تونه گمراه بشه و اشتباه بکنه، چقدر قابل اطمینان ِ؟ ما آدم‌ها بعضی‌ چیزها رو با حسمون می‌بینیم و درکشون می‌کنیم که هیچ جواب قانع‌کننده عقلی براشون نداریم. همیشه با عقل نباید دنبال جواب سوال‌ها گشت. بعضی جواب‌ها در وجود خود آدمیه. باید چشم دل باز کرد.

پای استدلالیون چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود

?Do you always trust your first initial feeling

دوشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۶

یازده دقیقه

زیرا كه من آغاز و پایانم
مكرم و محقورم
روسپی و مقدسم
معقود و باكره ام
مادر و دخترم
بازوی مادرم هستم
عقیم هستم و فرزندانم بسیارند
متاهلم و در خانه مانده
زنی كه بارور شده و هرگز نزاده
تسلی درد زایمانم
زوجه وشویم
و این مرد من است كه مرا آفریده
من مادر پدرم هستم
من خواهر شویم هستم
و او پسر مطرود من است
همیشه مرا تكریم كنید
كه من پست و با شكوهم.



سرود ایسیس، قرن سوم یا چهارم قبل از میلاد، مكشوفه در نگ حمادی



با وجود استقبال عجیب و غریبی که در ایران و خیلی از کشورها از آثار پائولو کوئیلو می‌شد، چند کتابی که سال‌ها پیش ازش خوندم چندان جذبم نکرد. اما کتاب جدیدش"یازده دقیقه" به نظرم، خیلی متفاوت‌تر از بقیه کارهاشه. فایل PDF این کتاب که در ایران غیر قابل انتشاره رو از اینجا می‌تونین داونلود کنید. (این ترجمه رو از وبلاگی که مترجم ناشناسی این کتاب رو اونجا منتشر کرده برداشتم و من فقط کمی مرتبش کردم و فایل پی.دی.اف اش رو ساختم)

جمعه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۶

وقتی منوچ جون و کوندو جون با هم کل‌کل می‌کنند

منوچ جون و کوندو جون در اجلاس شرم الشیخ با هم کل کل کردن! این مکالمات بیشتر به جوک شبیه. خلاصه خبر رو از بی‌بی‌سی ببینین:

منوچهر متکی، مهمانی شام در شرم الشیخ را به صورت ناگهانی و در اعتراض به اينکه خانمی که در مجلس ويلون می نواخت، لباسی "بيش از حد باز" پوشيده بود، ترک کرد.

منوچهر متکی بر سر ميز شام روبروی کاندوليزا رايس، وزيرخارجه آمريکا نشسته بود و سخنگوی وزارت خارجه آمريکا در مورد خروج ناگهانی آقای متکی از مجلس به خبرنگاران گفته است: "نمی دانم او از کدام زن ترسيد؟ زنی که لباس سرخ پوشيده بود [نوازنده ويلون] يا وزيرخارجه [آمريکا]؟"

در این مهمانی کلماتی کنايه آميز ميان وزيران خارجه ايران و آمريکا رد و بدل شده بود. خبرگزاری آسوشيتدپرس به نقل از مقامات شرکت کننده در مهمانی ناهار مکالمات رد و بدل شده را اين گونه گزارش کرده است:

منوچهر متکی وارد مجلس می شود و به عربی می گويد: "السلام عليکم"، کاندوليزا رايس به انگليسی سلام می دهد و به آقای متکی می گويد: "انگليسی شما از عربی من بهتر است".

احمد ابوالغيط، وزيرخارجه مصر وارد می شود و به منوچهر متکی می گويد: "می خواهيم مجلس را گرم کنيم"، آقای متکی در پاسخ به انگليسی می گويد: "در روسيه، مردم زمستانها بستنی می خورند چون بستنی از هوا گرمتر است"، کاندوليزا رايس هم در واکنش به اين جمله می گويد: "همين طور است".

متکی میهمانی شام با رایس را ترک کرد - بی‌بی‌سی فارسی

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۶

روز جهانی مطبوعات

مصاحبه مسعود بهنود با ماشاءالله شمس‌الواعظین سردبیر روزنامه‌های توقیف شده دوران اصلاحات، جامعه، توس نشاط و عصر آزادگان از تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی به مناسبت سوم ماه مه، روز جهانی مطبوعات:


سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۶

Dulce Pontes

از حدود يک سال پيش که اين موسيقی فعلی رو روی دستنوشته ها گذاشتم کلی آدم با کامنت و ايميل يا حضورا در مورد این آهنگ و خواننده اش پرسیدن. اگر اشتباه نکنم اولين نفر نازلی بود تا اين اواخر که يکی از استادهای ايرانی دانشگاه منی توبا و چند وبلاگ نويس ديگه. به منظور پيشگيری از فرستادن پاسخ های تکراری برای ديگرانی که احتمالا در آينده همين سوال ها رو خواهند پرسيد فکر کردم اين پست رو اينجا بذارم و بعد از ابن همه رو به اينجا بفرستم!

اين ترانه يک ترانه پرتغالی است که بر اساس يک شعر محلی ساخته شده و خواننده اش Dulce Pontes (دالسه یا دالکه یا ؟ پونتس) متولد ۱۹۶۹ در مونتیجو شهر کوچکی در نزدیکی لیسبون است. پونتس که آهنگ ساز، ترانه سرا هم هست، به عنوان یک هنرمند موسیقی جهانی شناخته می شود که هم پاپ می خواند، هم محلی و هم کلاسیک.
ترانه متن وبلاگ که متاسفانه هنوز نتوانسته ام ترجمه انگلیسی آن را پیدا کنم به اسم Tirioni است و از آلبوم O Primeiro Canto است که در سال ۱۹۹۹ منتشر شده است.
دانلود: فایل کامل با کیفیت ۱۲۸ کیلو بایت و حجم ۴/۴ مگا بایت
در وبسایت رسمی این هنرمند اطلاعات کاملی به دو زبان انگلیسی و پرتغالی همراه با نمونه های کارهای وی (صوتی و تصویری) می توانید پیدا کنید. خصوصا از تماشای کنسرت سال ۱۹۹۹ اش فراموش نکنید.

این هم یک ویدئوی زیبا از آهنگ Canção do Mar




دیدار با خانم نویسنده

سه‌شنبه این هفته، ۲۱ ماه مه ۲۰۲۴ روزی ماندگار و استثنایی در زندگی من بود. در صد و چند کیلومتری پاریس، در روستایی که کوچه‌هایش از شدت اصالت ...