همینطور بیخود و بی جهت این دویستمین پست این وبلاگه (البته به جز پستهای دستنوشتههای قدیمی) و به همین بیخود و بیجهتی امروز (یا تقریباً دیروز چون الان باز فردا شده و من هنوز نخوابیدم) دهمین سالگرد دوم خرداد بود و بی هیچ ربطی به این دو حُسن یا شر ِ تصادف، من تا چند ساعت دیگه برای یک هفتهای عازم تورنتوام. تورنتونشینان محترم فرش قرمز بیافکنید که داریم میآییم. از تازه کردن دیدار فامیل و دوستان و آشنایان و اولین ملاقات با یک موجود دوست داشتنی کاناداییالاصل ِ ایرانیتبار (که منتظر بود من شرم از تورنتو کم بشه تا ظهور کنه!) که بگذریم، دلم برای اون نیمکت چوبی خاص کنار دریاچه آنتاریو خیلی تنگ شده. همونجایی که در بدترین روزهام، رمانی از قفسه کتابهای فارسی کتابخانه عمومی نورنتو میگرفتم و تا غروب با همون کتاب و همون نیمکت و گاهی گوش سپردن به نغمههای توی ام.پی.تری پلیر و نوشیدن جرعهای از قهوه تلخ توی لیوان کاغذی، دل خوش میکردم که امروز هم گذشت...
حالا که همه مطالب این پست به هم بیربط شد، این عکس بیربط تر رو هم ببینید. مراسم جشن فارغالتحصیلی دانشجویان بومی (سرخپوست) در دانشگاه منیتوبا. این مراسم به Powwow شناخته میشه که در هجدهمین دوره این مراسم پنجم ماه مه 100 دانشجوی بومی فارغالتحصیل شدن. متأسفانه به کلی از این برنامه فراموش کرده بودم و نتوستم برم ببینم. بعد از گذشت حدود 10 ماه هنوز نشده هیچ برنامه سرخپوستی رو از نزدیک ببینم. این تابستون رو دیگه نباید از دست داد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟