حسن رسولی به همراه همسر و دخترش در بیمارستان سانی بروک عکس از روزنامه تورنتواستار |
حسن رسولی، مهندس برق، دو سال پیش همراه با همسرش پریچهر و دخترش مژگان از ایران به کانادا مهاجرت میکند. روز قبل از پروازشان، به دلیل خاکسترهای آتش فشانی، بیشتر پروازهای اروپا لغو شدند. رسولی این را به عنوان پیام و نشانهای که آنها نباید به این سفر بروند تعبیر میکند اما مژگان سعی میکند پدرش را متقاعد کند که خرافاتی نباشد. بعد از چند ماه از وردشان به کانادا رسولی به دلیل مشکل شنوایی در گوش راستش، خود را به بیمارستان سانی بروک (که از قضا محل کار من هم جزیی از این بیمارستان است) میرساند و مشخص میشود به یک جراحی نیاز دارد. جراحی به خوبی پیش میرود اما وی در اتاق عمل منانژیت باکتریایی میگیرد و مدت دو سال است که یک زندگی گیاهی را در بیمارستان سانی بروک ادامه میدهد.
بیمارستان سانی بروک سیاست خاصی دارد که طبق آن وقتی درمانی برای بیمار مفید نباشد و کمکی به بهبود وضعیت او نکند، خدمات درمانی باید متوقف شود. طبق این سیاست، بیمارستان از خانواده رسولی میخواهد که رضایتنامهای را امضا کنند که به بیمارستان اجازه میدهد وی را از دستگاه جدا کنند که نتیجتا منجر به مرگ کامل وی شود. خانواده وی از این کار امتناع میکنند. بعد از مدتی بیمارستان به آنها اطلاع میدهد که حتی بدون اجازه آنها، بیمارستان میتواند این تصمیم را عملی کند. با اصرار خانواده وی، بیمارستان قبول میکند که دستگاه ها برای مدتی جدا نشوند اما خدماتی مثل سی.پی.آر به وی داده نشود. بعد از مدتی سطح هوشیاری آقای رسولی به سطح مینیمال میرسد (کمی بیشتر از عدم هوشیاری) که کار را برای بیمارستان مشکل میکند. با این وجود در آخرین روزی که بیمارستان قصد داشته دستگاهها را جدا کند، پریچهر، همسرش که در ایران پزشک بوده، با ترفندی اعلام میکند که میخواهد اعضای بدن همسرش را اهدا کند و چون کارهای اداری این تصمیم چند روزی زمان میبرد، بیمارستان ناچار میشود جداسازی وی از دستگاهها را به تعویق بیاندازد. در این فاصله خانواده رسولی موفق میشوند وکیلی را پیدا کنند که جلوی این اقدام بیمارستان را تا به امروز گرفته است.
دیشب ایمیلی آمد از رئیس بیمارستان به همه کارکنان که فردا ازاینکه در روزنامه تورنتو استار گزارشی از این پرونده که در آن از چند پزشک بیمارستان هم اسم برده شده را خواهید دید جا نخورید! و اینکه ما به تشخیص و تخصص شما احترام میگذاریم و از شما حمایت میکنیم.
پرونده این "پایان حیات" همچنان در دادگاههای کانادا در جریان است. خانواده رسولی میگویند که بیمارشان گاهی لبخند میزند. حتی یک بار همین هفته به درخواست آنها برای خوش آمدگویی به یک ملاقات کننده انگشتش را تکان داده است. وکیلی که روی پروندههای پایان حیات کار میکند به تورنتو استار گفته است که پزشکان دخالت دادگاه و قانون در این موارد را زیر سوال رفتن تخصص و تشخیصشان میدانند. وکیل دیگری میگوید وقتی حتی قاتلان سریالی در این کشور حق برخورداری از یک دادگاه منصفانه را دارند چرا شخصی که تنها جنایتی که مرتکب شده این است که بیمار شده نباید از این حق برخوردار باشد؟
بیمارستان سانی بروک پیش از این هم به دلایل مشابهی پایش به دادگاه کشیده شده است. البته موارد گذشته شکایت بستگان بیمار بعد از مرگ بیمار بوده است اما مورد آقای رسولی ظاهرا تازگی دارد.
آنچه که واضح است هزینه سنگین نگهداری از چنین بیمارانی است که نقش اصلی در این تصمیمگیریها را بازی میکند. هزینه درمان در سیستم درمانی کانادا بر دوش دولت و درنتیجه مالیات دهندگان است. روزی 2000 دلار تخمین گزارش نویس روزنامه برای بیماری در چنین شرایط است. خانوده رسولی هم با توجه به همین قضیه برای جمعآوری کمکهای مردمی رو به اینترنت آوردهاند اما تا کنون موفق شدهاند فقط 4600 دلار از هدف 90 هزار دلاریشان را جمع کنند.
کامنتهای مردم زیر این گزارش تورنتواستار خواندنی هستند. شخصی پرسیده اگر یک کانادایی مسیحی در ایران چنین مشکلی داشته باشد، سیستم درمانی ایران اینقدر برایش هزینه میکند؟ دیگری گفته وظیفه دکترها حفظ جان بیمارهاست نه حفاظت از غرور حرفهایشان! بعضی هم به حق حیات در مسیحیت تأکید کردهاند و دیگرانی هم پاسخ دادهاند که دین و مذهب حق دخالت در چنین اموری را ندارند. خیلیها هم گفتهاند که دیگر نمیخواهند به بیمارستان سانی بروک بروند!
مثل همیشه کامل.... جریان نوشته ات رو خیلی خوب تنظیم می کنی...
پاسخحذفچند تا نکته:
1- جالب و تازه بود برام که بیمارستان ایمیل وارنینگ می ده!!
2- مطمئنا معیار نباید فقط هزینه باشه. بیاییم شرایط انسان اصلی ماجرا یعنی خود بیمار رو نگاه کنیم. شرایط این خانم بسیار دردناکه، اما واقعیت اینه که ایشون داره به چیزی چنگ می زنه که دیگه وجود نداره..... این آقا دیگه مهم نیست سطح هوشیاری اش به چقدر برسه،(معیار گلاسکوش بالاتر هم بره) چون دیگه مغزش آسیب دیده و این حقیقت که هرگز نمی تونه فعالیت شناختی حرکتی قبل رو داشته باشه روشنه.... حالا آیا خانواده اش به زنده نگهداشتنش و نگهداری از ایشون روی تخت در همین حد که چشمش رو هم باز کنه، لبخندی هم بزنه و یا حرکاتی هم با انگشتهاش و صورتش داشته باشه راضی هستند یا راحتی اون رو در نظر می گیرن و می زارن راحت شه زودتر. باز اگر به اون حرکات برسه بهترین حالته چون حداقل می تونه خودش تصمیم بگیره اما اون وقت شرایط پیچیده تر می شه چون خودش که نمی تونه این کار رو بکنه و حالا باید جامعه بیاد تصمیم بگیره که اگر مریضی به خاطر شرایط سختش درخواست تمام کردن زندگیش رو داشت آیا باید اون رو براش انجام داد یا خیر. و البته اینجا باز می شه گفت شاید خودش به همین هم راضی باشه....خیلی تلخه و شاید هیچوقت نشه قانون اخلاقی/مدنی واحدی برای این موضوع گذاشت...کاملا موردی هست..
dardnaak e azim.
پاسخحذفاین منانژیت چیه دقیقا؟ هر کی بگیره کارش تمومه؟
پاسخحذفاینکه منانژیت گرفته از الودگی بیمارستان بوده دیگه.
پاسخحذف