گاهی فکر می کنم غیر ممکنه شاعرانی مثل حافظ و سعدی و خیام بدون تجربه مستی به این زیبایی و دقت بتونند این حس و حال رو توصیف کنند. یک کتاب خیلی قدیمی (شاید مال 50 سال پیش) داشتم به اسم "شعله های جاوید" که یکی از مهمترین چیزهایی که اینجا گاهی که حس و حالی بهم دست میده، خیلی دلتنگش میشم. مجموعه ای بود از بهترین آثار نوول نویسان ایران از آغاز تا دهه سی. گمونم در بخش مربوط به "محمد نوری" بود که در نوشته ای به زیبایی خارق العاده ای حس و حال یک آدم مست رو توصیف می کنه. که: آدمی که مسته روی ابرها راه میره. اگه تلو تلو می خوره برای اینه که از زمان تماس کف پاش با زمین غافل میشه. اگه می خنده به خاطر اینه که به نهایت شادی رسیده و واقعاً می خواد این شادی رو با همه تقسیم کنه اما هیچ کس (از آدم های به ظاهر هشیار) زیر بار نمی ره ...
این همه کتاب توی اینترنت هست اما این کی رو نتونستم پیداکنم. بانشونی هایی هم که به پریسا (برادرزاده ام) دادم نتونست صفحه شو از اون کتاب قطور با برگ های کاهی کهنه پیدا کنه و اشتباهی فتوکپی صفحه های دیگه ای رو برام فرستاد. (راستی کسی آدرسی، لینکی از این کتاب نداره؟)
اگر از معتادان به الکل بگذریم (که اعتیاد به هرچیزی غیر قابل توجیهه)، به نظر من دو دسته از آدم ها می نوشند. گروهی برای سرخوشی، برای اینکه شادی شون رو دوام و غنای بیشتری بدن و عده ای برای اینکه فراموش کنن. برای اینکه ساعتی یا دقیقه ای از هر چه در عالم هست فارغ و رها بشن و این دومی اونقدر می تونه قشنگ باشه که وصف ناشدنیه. و از این روست که هرکه بیشتر می خوره می خواد بیشتر فراموش کنه پس روا نیست که بیشتر ملامت بشه.
به قول خواجه شیراز : بنده پیر خراباتم که لطفش دائمست ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
یادش به خیر دبیر ادبیاتی داشتیم در دوره راهنمایی که به هر غزلی توی کتاب فارسی می رسید با تأکید می گفت منظور از معشوق خداست و شراب و می و جام و بوسه و زلف یار و زنخدان و دیگر سمبل های اروتیک ادبیات فارسی رو همه رو یه جوری به خدا و پیغمبر و چهارده معصوم و نماز و دعا می چسبوند که خدای نکرده نسل آینده انقلاب از راه به در نشن. غافل از اینکه در بعضی ساعت ها که یک معلم پخمه و بی حال سر کلاس بود مجله های "پلی بوی" ی بود که بین همین بچه ها دست به دست می شد.
حالا شعرهای حافظ و سعدی به کنار، وقتی رباعیات خیام که نیهیلیسم ازش فوران میکنه رو با خدا پیغمبر تفسیر می کنن چقدر تنش توی قبر می لرزه خدا می دونه!
امشب می جام یـک منی خواهم کرد خود را به دو جام می غنی خواهم کرد
اول سه طلاق عقل و دین خواهم کرد پس دختر رز را به زنـی خواهم کرد
پس از آنجا که بر هر نعمتی شکری واجب:
از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش به درآید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟