شنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۵

جامه نو!

سر و وضع وبلاگم نیاز به یک سری اصلاحات اساسی داشت. شده بود مثل این خونه های کلنگی که دیگه با تعمیرات درست بشو نیستن! باید کوبوندشون و جاش نه یه برج که دوباره یک خونه باصفا توش ساخت. قالب قبلی چند اشکال عمده داشت. اول اینکه چون به تدریج توش تغییرات غیر اصولی داده بودم، خیلی کند بالا میومد. ظاهرش هم خیلی تکراری شده بود. با وجودی که آبی رنگ محبوب منه نمی دونم چرا سبز بود!
یک مطرب هم این بقل مقل ها گذاشتم واستون بزنه و بخونه. قراره هر چند وقت یکبار هم یه چیز جدید بخونه. سعی می کنم تا جایی که بتونم حجم فایل ها رو کم کنم تا خوندنش از داخل ایران هم خیلی باعث زحمت نباشه.
خلاصه "جامه ایست نو ز بزاز کهنه"! (با عرض معذرت از آقای مولوی بلخی)

دیشب فیلم Brokeback Mountain رو دیدم. همونطور که انتظار داشتم به عنوان یک فیلم، کار خیلی قشنگی بود، اگرچه موضوعش و صحنه هایی که آدم می بینه، قابل درک نبود! این فیلم منو یاد 6-7 سال پیش انداخت. زمانی که یکی از هم اتاقی های خوابگاه دانشگاه، تلفن خوابگاه رو به دختری که با چت باهاش آشنا شده بود، داد و اون زنگ زد. وقتی بعد از تلفنش برگشت توی اتاق، بر خلاف انتظار ما زیاد سرحال نبود. گفت: "به نظر دختر نمیآد! یه جوری حرف میزد." خلاصه با کلی تردید و دودلی با وجودی که تقریبا مطمئن شده بود طرف دختر نیست، از روی کنجکاوی باهاش قرار گذاشت. می گفت می خوام به این بهانه اینها رو بهتر بشناسم. اما قرار اول به قرار دوم هم نکشید. می گفت توی خیابون طوری راه میرفت که من از خجالت مردم! ولی توی همین یکبار دیدار فهمیده بود که هفته ای یکبار توی تهران دور هم جمع میشن و یه جورایی تشکیلات نسبتاً منظمی برای خودشون راه انداختن. (اون دوست همکلاسی و هم اتاق خوابگاه الان عضو هیأت علمی یکی از دانشگاه هاست).

اینجا توی مدارس تورنتو درس هایی تحت عنوان Homosexual lifestyle (روش زندگی همجنسگراها) و Anti-homophobia Education (آموزش پاد-همجنس هراسی اگه بشه اینجوری ترجمه اش کرد) وجود داره و سعی می کنن بچه ها طوری بار بیان که بپذیرن بعضی از آدمها به جای تمایل به جنس مخالف، به جنس موافقشون تمایل دارن و این هیچ چیز بد، غیر اخلاقی و ترسناکی نیست.

این فیلم (Brokeback Mountain) هم سعی داره در قالب یک داستان درام، مشکلات دو کابوی همجنس گرا در امریکای 40 سال پیش رو نشون بده که با ترس و وحشت از عقوبتی که عرف جامعه برای آشکارشدن تمایلاتشون خواهد داشت، مجبورن پنهانی روابط عاشقانشون رو ادامه بدن. داستان در تکزاس اتفاق میافته و 90 درصد فیلم به لهجه وحشتناک همولایتی های پرزیدنت بوش بود و اگر نرم افزار Mplayer که تازگی کشفش کردم و اجازه میده زیرنویس فیلم رو که جداگانه از سایت هایی مثل این دانلود کردین رو با فیلم سینک کنید، نبود، فهمیدن دیالوگ های فیلم خیلی سخت بود.

صحبت از لهجه شد، اگه لهجه دارین و مثلاً چهار جور "ک" دارین که یه جورش نه نوشته میشه و نه خونده میشه! این آگهی واقعی در یکی از روزنامه های ایران رو ببنین.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما چیست؟

توضیحی درباره مستند فرزندانقلاب

--> همانطور که بارها توضیح‌ داده‌ام این مستند محصول بی‌بی‌سی فارسی است و نقش من همانطور که در تیتراژ فیلم آمده محقق و یکی...