پنجشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۶

نون و ماستمان را می خوریم!

بابای پری توی وبلاگش نوشته:

بشین نون و ماستتو بخور

ما رفته ایم خانه محسن اینها.

میپرسد راستی این قطعنامه سوم علیه ایران تصویب شد؟

می گوئیم هنوز نه اما اگر این محمود دستنوشته ها با آن کمیته دفاع از فلان و بهمانش بتواند چهره بزک کرده جامعه ایران را بزداید حتما تصویب خواهد شد.

و این چنین بود که جملگی محمود را لعنت کردیم.

بابا جان پری کوچولو، خیالت تخت. ما نشسته‌ایم و نون و ماستمان را می‌خوریم. این جامعه ایرانی خارج از کشور، بی‌حال تر از این حرفهاست که بشود انتظاری بیشتر از قر کمر و رقص بابا کرم ازش داشت. دانشجو جماعتش هم خیلی هنر کنه، سینه‌های یک دختر کانادایی رو توی آسانسور دانشگاه می‌بوسه و بعدش در دادگاه می‌گه اگه نمی‌خواست که سینه‌هاشو بیرون نمی‌انداخت. بعدش هم بقیه جماعت ذکور (بخوان همان مغزهای فرار کرده) غیرتی شده و از هموطن گرامی دفاع می‌کنند که دمش گرم! خورد که خورد! نوش جانش.

به جامعه ایرانی خارج نشین امید زیادی نداشتم، اما توی این چندماهه کم و بیش توی مسیری بودم که خیلی از شنیده‌ها رو به چشم دیدم و به کل قطع امید کردم از این جماعت و پشت دستم داغ که در هیچ حرکت گروهی توی صف اول قرار نگیرم. ایرانی‌ها به نظرم نابالغ ترین ملیت حداقل در این مملکت هفتاد و دو ملتی که من میبینم هستند. مشکلاتمون هم ژنتیکیه! نه ربطی به حکومت و سیاست داره نه به نبودن آزادی و سرکوب و سانسور. باور کن همه مشکلات موجود در روابط اجتماعی ایرانی‌های داخل رو در جامعه ایرانی‌های مهاجری که سال‌های سال است در یک فضای آزاد و باز زندگی می‌کنند با درجات بالاتری میشه دید.

سی ساله در این وینی‌پگ یخ زده با این همه ایرانی، هنوز یک انجمن ایرانی شکل نگرفته. شنیده بودیم که هرچند سال یک بار جلساتی تشکیل شده و ختم شده به دعوا و عقلای قوم هم عطایش را با لقایش بخشیده بودند. انجمن دانشجویان ایرانی به زور قدیمی‌ترها رو دور هم جمع کرد تا دوباره حرکتی رو شروع کنه. وبسایتش رو هم برای اطلاع رسانی و بحث در اختیار این حرکت گذاشت. جانورانی در این وبسایت ظاهر شدند که باعث شدند آنچنان چند دستگی بین این دو تانصفی ایرانی این شهر به وجود بیاید که گویی همه به خون هم تشنه شده‌اند. "ایکس" نامی آنچنان موفقیت آمیز همه رو به جون هم انداخت که نظیر نداشت. این آدم خودشو دهخدا می‌دونه که به نام "دخو" در صوراسرافیل به صورت ناشناس می‌نوشت (ببینید). و میگه چون "جنبش دانشجویی ایران در چه شرایطی و با چه فشارهایی در حال حاضر در ایران فریاد سر می دهد" پس ایشون هم حق داره به صورت ناشناس در کانادای آزاد هر لیچاری رو بار هرکسی که می‌خواد بکنه و وقتی به ناچار جلوی کامنت گذاری بی در و پیکر اونجا رو گرفتیم، فریاد آزادی بیان از دست رفت و سانسور آمد سرداده. از این جانور بیشتر خواهم نوشت (دو نقطه دی!).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظر شما چیست؟

توضیحی درباره مستند فرزندانقلاب

--> همانطور که بارها توضیح‌ داده‌ام این مستند محصول بی‌بی‌سی فارسی است و نقش من همانطور که در تیتراژ فیلم آمده محقق و یکی...