خوندن این خبر منو بدجوری یاد بدبختیهام انداخت! اکتبر 2004 با یک پذیرش و بورس تحصیلی از یک کالج خصوصی فنآوری اطلاعات در تورنتو پام به این کفرستان باز شد. شلوان، صاحب و رئیس کالج یک سریلانکایی الاصل هفت خط و البته فوقالعاده باهوش بود. پروژهای راه انداخته بود با عنوان معلمان برای آزادی که مخفف فرانسهاش میشه PPL . طبق این پروژه قرار بود در همون کالجی که من پذیریش داشتم متخصصهایی تربیت بشن که یک سیستم آموزشی آنلاین رایگان برای بچههای آفریقایی راه بندازن. دورههایی که بعد از پایانش بهشون مدرک کانادایی ارائه کنه. از طرفی تعدادی از فراغالتحصیلهای کالج درکانادا دورههایی به عنوان کارآموزی در آفریقا بگذرونند که به این ترتیب آموزشهای حضوری هم به بچهها داده میشد.
آدمهای کله گندهای پشت این طرح بودن مثل نخستوزیر سابق کانادا "جان کریتن"، کلی از لیبرالهای سنا و پارلمان. من بعد از یکی دوماهی که وارد این کالج شدم عملاً به خواست شلوان مشغول کار روی این پروژه شدم. (این کار البته قرار بود بخشی از برنامه تحصیلی حساب بشه.) بعد از چند ماه معرفیم کرد به یک وکیل کانادایی برای کارهای اقامتم. وکیله گفت اگر یک Job Offer از همین کالج بگیری تا قبل از پایان تحصیل دو سالهات اقامتت رو برات میگیرم. شلوان بدون تردید موافقت کرد. همین موقعها بود که بیل کلینتون هم به جمع حامیان این پروژه پیوست. از نظر شلوان و البته همه ما این نقطه عطف مهمی برای موفقیت این پروژه بود. اما غافل از اینکه نقطه عطف (در ریاضی: نقطه تغییر جهت انحنای یک منحنی) لزوماً رو به بالا نیست. تابستون گرم 2005 بود. زمزمههای انتخابات زودرس در کانادا مدتی بود که شنیده میشد. دولت ِ در اقلیت لیبرال پل مارتین سر کار بود. کلینتون با یک دستمزد 200 هزار دلاری پذیرفته بود که در 18 اکتبر در مراسم افتتاح رسمی این پروژه در موزه تمدن اتاوا سخنرانی کنه. اما غافل از اینکه سکان سیاست کانادا داشت از دست لیبرالها به دست محافظهکارها میافتاد و پشت پرده کلی خبر بود که ما نمیدونستیم. ظاهراً همه چیز داشت خوب پیش میرفت. کارتهای دعوت خیلی لوکس چاپ شده بودند. لیست مقامات شرکتکننده همراه با نظراتشون در مورد این پروژه روی وبسایت منتشر شده بود. حتی شلوان آمد به من گفت که یادت باشه برای مراسم باید حتماً تاکسیدو بپوشی و من غصهدار اینکه برای یک شب 80 دلار پول کرایه تاکسیدو باید بدم. تا اینکه یک هفته قبل از برگزاری مراسم از دفتر پرزیدنت کلینتون تماس گرفتند که ایشون به علت تداخل برنامهها نمیتونن در مراسم شرکت کنند. فردای همون روز خبرنگارهای تورنتواستار طبق قرار قبلی برای انجام یک مصاحبه با شلوان به کالج آمدند اما برخلاف برنامه قبلی مصاحبه به یک محاکمه و افتضاح برای شلوان بدل شد. از اون به بعد استادهای کالج از ترس خبرنگارها سر کلاسها حاضر نمیشدند. کلاسها عملاً تعطیل شد. ماها از ترس روبرو شدن با خبرنگارها از در پشتی آمد و شد میکردیم. بعد از مدتی عذر همه کارکنان خواسته شد. کالج و شخص شلوان کاملاً ورشکسته شده بود و عملاً همه چیز خراب شد...
خلاصه این شد که نه تنها هیچ وقت نتونستم اقامت کانادا رو از اون طریق بگیرم که حتی هیچ مدرک تحصیلی هم از اون کالج نصیبم نشد و ناچار کوچ کردم به وینیپگ تا تقاضای اقامت از منیتوبا بگیرم. امیدورام به زمین گرم بخوره این کلینتون با اون زن ایکبیریش که بعد از یکسال از تقاضای اقامتم حالا جواب رد بهم دادن به خاطر کمبود 6 امتیاز. سوپروایزرم یک نامه بلندبالا برام نوشته که این آدم متخصصه، یکسال برای من کار کرده و منیتوبا به تخصصش نیاز داره و از حرفا. بردم برای تجدید نظر میگن هرامتیازی که تو بعد از ارسال تقاضات به دست آوردی محسوب نخواهد شد! باید دوباره تقاضا بدی. البته بعد از اینکه 6 ماه از این نامه گذشت. بعد هم دوباره یکسال صبر کنی تا بررسی بشه. خلاصه گفته باشم آی اهالی وبلاگستان اگه الان یک Job Offer برای من دست و پا نکنین، چند ماه دیگه باید کمپین راه بندازین که !Save Mahmoud حالا خود دانید!
پ.ن1: همون موقعها هم از این جریانها کلی پست نوشتم: روزهای پرماجرا و بالاخره کلینتون به کانادا آمد اما... و امان از دست این ژورنالیست ها! و CCBC is almost shut down!.
پ.ن2: توی این پوستر من هم دست دارم!
پ.ن3: فایل این عکس از بیل و هیلاری در وب به اسم "بیل کلینتون مورد تجاوز قرار گرفت" ذخیره شده بود! میگن دنیا دار مکافات ها!
سلام محمود جان
پاسخحذفاین متنو تازه خوندم
اما ناخواسته یاد کتاب شطرنجت و فتوای امام افتادم
از اولم بدشانس بودی عزیزم :))
محسن