نهمین سالی است که در روز جهانی زن، پوستر کانادایی این روز را در اینجا میگذارم. این هم پوستر امسال که تم اقتصادی دارد: زنان قوی، جهان قوی: بهبود فرصتهای اقتصادی برای همه.
چهار سال پیش شروع کردم به ترجمه کتاب «مردی در آینه» ی کرول جروم. اما بعد از انتشار چند پست، ادامه انتشار ترجمهها را منوط کردم به پیدا کردن کرول و گرفتن اجازهی او. دروغ چرا؟ کمی عذاب وجدان به خاطر رعایت حقوق مؤلف بود ، اما بیشتر ترس از پیگیری حقوقی! چندماهی طول کشید تا شماره تلفنش را پیدا کردم. راضی نشد. چند ماه بعد دیدمش. باز هم راضی نشد مگر اینکه به جای وبلاگ ترجمه فارسی را چاپ کنیم و بفروشیم که شدنی نبود. بار دوم که دیدمش قبول کرد که اجازه دهد برگزیدهای از کتابش را در وبلاگ منتشر کنم اما خیلی زود نظرش تغییر کرد و خواست که یادداشتش را در وبلاگ منتشر کنم. امروز متوجه شدم اخیراً ترجمهای از این کتاب توسط شخصی به نام «پ . ایراندوست» روی فضای مجازی منتشر شده است. این ترجمه در خیلی از قسمتها مشابه و گاهی عینا مثل ترجمه همان چند بخش اولی است که از من منتشر شده بود اما بعضی جاها هم سبک ترجمه متفاوت میشود. مترجم حتی معتقد است که «مرد در آینه» ترجمه دقیقتری است برای عنوان اصلی که به نظر منطقی هم میآید. اگرچه همه عکسهای وبلاگ (همراه با لوگوی دستنوشتهها) را دارد اما متاسفانه پاورقیهایی که من به متن اضافه کرده بودم در این متن نیست. به زودی باید با کرول قرار مصاحبه بگذارم. خبر منتشر شدن ترجمه فارسی کتابش را میگذارم تا بعد از مصاحبه بهش بگویم چون مطمئنم خوشحالش نخواهد کرد!
خیلیها روی این وبلاگ سراغ متن کامل این کتاب را از من میگیرند. این ترجمه را میتوانید از اینجا دانلود کنید.
هفت سال است که هرسال در روز جهانی زن، پوستر کانادایی این روز را در این وبلاگ میگذارم تا بهانهای باشد که حقوق زنان حتی در کشورهای پیشرفتهای مثل کانادا در معرض خطر و تجاوز مردان قرار دارد. عنوان امسال این پوستر «زنان قوی، کانادای قوی» است و روی کارآفرینی برای زنان تأکید دارد.
امسال دوستی در فیسبوک خود جملهای به مناسبت ۸ مارس نوشته بود که به نظرم هرآنچه لازم است در خود دارد:
روز زن روز تبریک گفتن و هدیه دادن و قدردانی نیست. روز بزرگداشت "مقام" زن نیست. روز بالا بردن آگاهی در مورد مظاهر گوناگون تبعیض و تلاش برای از بین بردن اونه. دقت کنیم که در مورد زن چیز خاص و ویژه ای برای بزرگ داشتن وجود نداره. تبریک گفتن به زنها و قدردانی از اونها در این روز بی معنیه و با قداست بخشی به جایگاه کنونی و فرودست زن در جامعه نقض غرض هم هست.
به سابقه روابط ایران و آمریکا که نگاه کنید میبینید که بحث "تحریم" سابقهای سی و سه ساله در روابط پر پیچ خم ایران و آمریکا داشته است. جالب اینجاست که در دهه اول انقلاب در ادبیات جمهوری اسلامی از اصطلاح "محاصره اقتصادی" استفاده میشد و در سالهای اخیر واژه "تحریم" است که به گوش میرسد. در حالیکه مراجعه به متنهای انگلیسی آن زمان نشان میدهد که در ادبیات سیاسی انگلیسی چه سی سال پیش و چه الان همیشه صحبت از Sanction بوده است.
بعد از اشغال سفارت آمریکا در تهران برای اولینبار توسط دولت کارتر لایحهای به گنگره برای تحریم اقتصادی ایران تقدیم شد. به نظر میآید صادق قطبزاده جزو اولین سیاستمدارهای جمهوری اسلامی بوده که با گشودن باب مذاکره مخفی با آمریکا با این تحریمها سر به مقابله برداشت. طبق خاطرات همیلتون جوردن، رئیس کارکنان کاخ سفید در دوره کارتر، در 12 ژانویه 1980، برای اولین بار ایران از طریق پاناماییها با آمریکا تماس برقرار میکند. "مارسل سلیمن" که از دیدار با قطبزاده در تهران به پاناما باز میگشت در دیداری با جوردن در فلوریدا به او اطلاع میدهد که ایرانیها از فرصت حضور شاه در پاناما میخواهند برای حل مساله گروگانها استفاده کنند و در اولین قدم آمریکا باید اجرای تحریمها علیه ایران را به تعویق بیاندازد. جوردن تلفنی با کارتر صحبت کرده و موافقت وی را جلب میکند.
در اول آوریل 1980 بنیصدر در یک سخنرانی اعلام کرد که دولتش کنترل گروگانها را برعهده میگیرد. اما آمریکا باید رسماً اعلام کند که از پروپاگاندا یا هرچیز تحریککنندهای درباره گروگانها خودداری کند تا زمانی که مجلس شکل بگیرد. براساس خاطرات جوردن، طبق برنامهریزی قطبزاده، آمریکاییها از اینکه بنیصدر این موضع را در یک سخنرانی عمومی خواهد گرفت آگاه بودند و برای همین منظور کارتر، جوردن، گری سیک و دیوید آرون (معاون برژینسکی) از ساعت 5 صبح در اتاق "اوال" کاخ سفید در انتظار سخنرانی بنیصدر بودند تا اینکه خبر سخنرانی با تلگرامی از سفارت سوئیس میرسد. کارتر در ساعت 7:30 صبح همان روز در مقابل خبرنگاران اعلام میکند که سخنرانی بنیصدر یک قدم مثبت بود و در نتیجه ما یک بار دیگر اجرای تحریمها را به تعویق میاندازیم.
در سوم آوریل 1980 بنیصدر اعلام می کند که علیرغم تصمیم شورای انقلاب، دانشجویان گروگانها را پس نمیدهند. و در پی آن در هفتم آوریل آیتالله خمینی میگوید که مساله گروگانها را مجلس آینده حل خواهد کرد. با این نظر آیتالله خمینی، آمریکاییها ناامید از طرح قطبزاده برای آزادی گروگانها رسما اجرای تحریمها علیه ایران را اعلام میکنند و متعاقبا آمریکا روابط دیپلماتیکش را با ایران رسما قطع میکند.
تابستان سال پیش به دعوت انجمن فلسفی آگورا در دانشگاه تورنتو، درباره "اخلاق و مجازات اعدام" و نظریات موافق و مخالفی که در این باره وجود دارد صحبت کردم. فکر کردم امروز، دهم اکتبر، که روز جهانی مبارزه با اعدام نامگذاری شده است، بهانهی خوبی است برای دوباره شنیدن این بحث:
سیام ژوئن ۲۰۱۲، انجمن فلسفی آگورا، دانشگاه تورنتو
آنها که این وبلاگ را میخوانند کم و بیش میدانند که بیشتر از دوسال است که تحقیق روی زندگی صادق قطبزاده، بخش مهمی از وقتم را به خودش اختصاص داده است. از ترجمه کتاب "مردی در آینه" شروع شد. "کرول جروم"، نویسنده کتاب و دوست دختر سابق قطبزاده گاهی موافق و گاهی مخالف انتشار ترجمه کتابش روی "دستنوشتهها" بود و همین موضوع سرانجام این کار را بیسرانجام کرد! درخلال ترجمه، آنقدر مدارک مرتبط از متن و مصاحبه گرفته تا ویدیو و صدا و عکس پیدا کرده بودم که وقتی ترجمه عملی نشد، به فکر تألیف افتادم. از یکسال پیش شروع کردم به انجام مقدمات یک سری مصاحبه با سیاسیون سابق، روزنامهنگاران و فعالین مدنی و سیاسی که از نزدیک با قطبزاده ارتباطهایی داشتند. اصل مصاحبهها از حدود چهارماه پیش شروع شد و همچنان ادامه دارد. تا کنون بیش از ده ساعت مصاحبه (صوتی) با افراد سرشناس ضبط کردهام. فایلهای مصاحبهها، همراه با انبوهی از روزنامهها و مجلات و صداها و ویدیوهای قدیمی، برایم همچون گنجینهای شده است که مرتباً از آنها "بکآپ" میگیرم مبادا که از دست بروند!
برای انجام مصاحبه با افرادی که در ابتدا به نظرم غیرممکن میآمد، به لطف شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک، توانستهام ارتباطهای خیلی خوبی برقرار کنم. دوستان مجازی دیده و ندیده، خیلی از مدارکی که به آنها دسترسی نداشتم را برایم فرستادهاند. همین هفته پیش بعد از چند ماه گشتن بیثمر به دنبال مجلات گویایی که یکی دو سال اول انقلاب روی نوار کاست منتشر میشد، با یک "استتوس" فیسبوکی پیغامهای دلگرم کنندهای گرفتم که به پیداشدن برخی از شمارههای این نوارها منجرشد. هر کدام از یک گوشه دنیا. از خوانندگان خوب این وبلاگ هم هراز گاهی ایمیلی میگیرم که "فلان مجله را که با قطبزاده مصاحبه کرده بود را دارم اگر به دردت میخورد برایت بفرستم". این بود که مرا واداشت برای تکمیل مدارکی که لازم دارم اینجا از همه خوانندگان این نوشته درخواست کنم هر نوع مدرکی (بریده روزنامه، عکس، ویدیو، صدا، کتاب و ...) که یا خودشان دارند و یا از وجودش آگاهند را به من معرفی و درصورت امکان برایم به این ایمیل (dastneveshteha.weblog@gmail.com) ارسال کنند. باشد که این پروژه محصول مشترک همه ایرانیان آنلاین باشد!
اول مستند سخنگوی آیتالله منتشر خواهد شد اما بعدتر کتاب آن که مفصلتر و با جزئیات و مدارک کامل خواهد بود بیرون خواهد آمد. بعد از هردوی اینها، یک مجموعه تاریخ شفاهی از فایلهای صوتی مصاحبهها را در اختیار همه قرار خواهم داد.
برای اولین بار که تلفنی با دکتر لاهیجی صحبت کردم، پاریس بودند. قبلا با ایمیل درخواست مصاحبه تلفنی داده بودم. گفتند ماه بعد برای دریافت دکترای افتخاری نسرین ستوده از دانشگاه یورک به تورنتو خواهند آمد و میتوانیم مصاحبه حضوری داشته باشیم. پانزدهم ژوئن در هتل محل اقامتشان بیش از یک ساعت و نیم برای مصاحبه وقت گذاشتند. یکی از بهترین مصاحبههایی بود که در رابطه با تحقیق روی زندگی قطبزاده تا به حال انجام دادهام. به نظرم دکتر لاهیجی یکی از شریفترین و با اخلاقترین فعالان سیاسی/ حقوق بشری است که من تا به حال فرصت داشتهام از نزدیک با آنها گفتگو کنم.
بخش قابل توجهی از گفتگوی آن روز ما در پی سوال من در مورد اولین پیشنویس قانون اساسی و ارتباط احتمالی آن با قطبزاده به جزئیات این داستان از اولین مکاتبات دکتر حسن حبیبی با دکتر لاهیجی، جلساتی برای بحث روی اصول این پیشنویس در محلی که دکتر ناصر میناچی برای این منظور در اختیار دکترلاهیجی، دکتر حبیبی، دکتر کاتوزیان و دکتر جعفری لنگرودی قرار میدهد تا دیدارهایی که این گروه با آیتالله خمینی و بعضی از اعضای شورای انقلاب داشتند میپردازد. فکر کردم با توجه به اهمیتی که این جزئیات دارند، بهتر است این بخش از کفتگو که ارتباط مستقیمی با موضوع پروژه "سخنگوی آیتالله" ندارد را زودتر منتشر کنم. بشنوید:
همیشه بی معنی ترین شکل حکومت در ذهنت این باشد که یک نفر نه
به خاطر لیاقت، که به خاطر اینکه خون پادشاه یا ملکه قبلی در رگهایش جریان
دارد شخص اول حکومت باشد، و بعد ناگهان خودت را رودررو با کسی ببینی که خیلی از
پدر و مادرهای ما هنوز به او "ولیعهد" میگویند و بیشتر آدم های نسل ما
او را "رضا پهلوی" صدا میزنند. این حسی غریب بود که دیروز بدجوری
بر همه وجودم سنگینی میکرد. از طریق دو نفر از دوستان از حضور رضا پهلوی در
تورنتو باخبر و برای یک جلسه گفتگو در روز بعد با وی دعوت شدم. دودل بودم برای
رفتن یا نرفتن و به این دلایل تصمیم گرفتم که بروم:
نفس گفتگو به خودی خود یک قدم مثبت است.
فکر کردم اگر مثلا هاشمی (که میدانیم اتفاقاتی مثل رستوران
میکونوس و اتوبوس نویسندگان به ارمنستان در زمان حکومت او رخ داد) به تورنتو
سفر میکرد، اینقدر نگران دیدار و گفتگو با وی نبودم. حتی اگر رد صلاحیت نمیشد و
من هم دستم به صندوق رأیی میرسید، چه بسا که به او رأی هم می دادم. دیدار با
فرزند شاهی که دیکتاتور بوده مسلما به این بدی نمی تواند باشد!
و آخر اینکه برای ادامه تحقیقی که روی زندگی قطبزاده مدتهاست
به آن مشغولم احتیاج به آشنایی و ارتباط با افرادی در رژیم گذشته دارم.
جلسه در هتل شرایتون و توسط "شورای ملی ایران"،
شورایی که ماه گذشته در پاریس اعلام موجودیت کرد و رضا پهلوی را به عنوان سخنگوی
خود برگزید، برگزار میشد. اما قبل از این جلسهی نیمهعمومی به پنج-شش نفری این
فرصت داده شده بود که در یک فضای غیررسمی با ایشان به گفتگو و پرسش و پاسخ بنشینند.
به نظرم خود رضا پهلوی و یا اطرافیانش به این نتیجه رسیدهاند که دیدارهای
تکراری با عاشقان سینهچاک نظام پادشاهی که سراسر آه و افسوس از دوران طلایی گذشته
و قربان صدقه رفتن برای شاهزاده است، به جایی نمیرسند و باید نسل جوانتر و آنهایی
که در فضای مجازی صدایی دارند وارد گود شوند. این به نظرم خیلی هم خوب است اما...
امایش بماند تا پایینتر بگویم.
رضا پهلوی، در گفتمان سیاسیاش همواره گفته و میگوید
که شکل نظام سیاسی ایران ِ آزاد و دموکراتیک را مردم انتخاب خواهند کرد، و آن چیزی
که الان مهم است، فراهم آوردن شرایطی برای یک انتخابات آزاد است که مردم
بتوانند بین نظامهای پادشاهی
مشروطه و یا جمهوری یکی را انتخاب کنند. این نوع موضعگیری را من میتوانم از یک
فعال و روشنفکر دانشگاهی بپذیرم اما نه از کسی که او را در ردای سیاستمداری میبینم
که برای بدست آوردن قدرت سیاسی تلاش میکند. من نمیتوانم درک کنم که چگونه یک نفر
بسته به خواست مردم هم توانایی شاه شدن داشته باشد هم رئیسجمهوری.
روزنامه مهم تورنتو، تورنتواستار در همان روز،
تیتر زده بود: "رضا پهلوی، شاهِ در انتظار ایران، در تورنتو"(١). گفتم
اینکه شما موضع خود را در قبال شکل حکومت روشن نمیکنید برای شما هزینه دارد. یک نمونه از هزینهاش این میشود که خبرنگار
تورنتواستار با وجودی که در متن مصاحبه از شما نقل کرده که شما خود را "شاه
در انتظار" نمیبینید اما خلاف آن را برای تیتر مطلبش انتخاب کرده.
به نظرم از این تیتر باخبر نبود و کمی عصبانی
شد. نمیدانم بابت سوال من بود یا کاری که تورنتواستار کرده بود. گفتم به نظر من همان
حس عدم اعتمادی که خبرنگار تورنتواستار را وادار میکند چنین تیتری انتخاب کند، در
پس ِ ذهن بیشتر ایرانیان هم هست. اینکه هدف شما بر خلاف آن چیزی که میگویید احیای
نظام مشروطه سلطنتی است. اگر موقعیتش پیش نیاید آن وقت شاید برای ریاست جمهوری
تلاش کنید. پاسخ داد که به چه زبانی باید بگویم که اینطور نیست؟ چقدر باید تکرار
کنم؟ و پیشنهاد داد فیلم Life of Brian(٢)
را ببینم.
دیدار نیمه عمومی با حدود ٣٠٠-٢٥٠ نفر شرکتکننده
به قرائت منشور ملی ایران، چند سخنرانی و در نهایت سخنرانی خود رضا پهلوی و پرسش و
پاسخ با حضار گذشت.
حرفهایش خوب بود. پاسخش به انتقاد شاهدوستانی
که مثلا چرا از آشتی ملی حرف میزنید عالی بود. شخصی پرسید من چگونه میتوانم با
پاسداری که مرا شکنجه داده آشتی کنم. پاسخ داد این چرخه انتقام درجایی باید متوقف
شود. از ایده Truth and Reconciliation گفت
و از روشهای ماندلا در آفریقای جنوبی مثال زد.
حس غریب
دیدن این همه سلطنتطلب در یک جا تجربه عجیبی بود. وقتی خانمی پشت میکروفن بعد از
تمجید و ثنای شاهزاده گفت که از حس برتر برخوردار است که آینده را خواب میبیند و
در خواب دیده است که شاهزاده و شهبانو به ایران باز میگردند، به وضوح چشمان نگران
شاهزاده را میدیدم که عکسالعمل ما شش هفت نفری که در ردیف جلو نشانده بودنمان را
واکاوی میکرد. از ما به وضوح انتظار سوال داشتند. فرصت و مجالش نبود که به
شاهزاده بگویم این یکی دیگراز هزینههای این "استراتژی ابهام" (٣) و یا "سکوت" شماست که چنین هوادارانی
دورتان را گرفتهاند که به قول انگلیسی زبانها حس Embrrass شدن از نوع حمایتهایشان را میتوان در چهرهتان
دید. تعبیر "سکوت" را یکی از همراهان جمهوریخواه ایشان مطرح کرد. به
نظرم تا زمانی که رضا پهلوی موضعاش را در قبال اینکه در آینده سیاسی ایران خود را
در ردای یک شاه میبیند یا یک رئیس جمهور روشن نکند، نمیتواند اقبال بیشتری از طبقه جوان ِ روشنفکر و دانشگاهی انتظار داشته باشد.
پینوشتها:
١. این تیتر روز بعد با رایزنی آرش به "پسر شاه" تغییر کرد. +
٢. این فیلم کمدی محصول١٩٧٩ است. یعنی همان سالی که شاه
ایران را ترک کرد.
کارهای تحقیقی زیادی روی شعارهای دوران انقلاب ۱۳۵۷ از لحاظ محتوایی و همینطور موسیقایی انجام شده است. در چند سال گذشته هروقت در جستجوی ویدیوهای آرشیوی آن دوران برای مطلبی روی وبلاگ بودم و به شعاری از آن دوران برمیخوردم، آنها را در آٰرشیو شخصیام نگه میداشتم تا به شکلی در آینده از آنها استفاده کنم. به نظرم رسید خوب است این صداها را در این صفحه پست کنم و هر شعار جدیدی را هم که پیدا میکنم به این مجموعه اضافه نمایم. فعلا این پست فقط بخش اول این شعارها خواهد بود که به پیش از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ میپردازد. به زودی بخش دیگری که مربوط به دو سه سال پس از پیروزی انقلاب (دوران تثبیت) میپردازد را هم به آن اضافه خواهم کرد. امیدوارمدر آینده به چند مقطع دیگر مانند دوران جنگ، بعد از قطعنامه (سازندگی)، جنبشهای دانشجویی (۱۸ تیر) و جنبش سبز هم بتوانم بپردازم. مقایسه تفاوتهای محتوایی، موسیقایی و شعری این شعارها در مقاطع مختلف که به خواستگاه شعار (مردم یا حکومت) و تغییرات در جامعه و مسائل و نیازهای آن برمیگردد، میتواند موضوع بحث و نظر فراوانی برای اهل فن باشد.
۱) اتحاد اتحاد اتحاد ای ملت ما با هم متحد میشویم | تا برکنیم ریشه استبداد | درود درود درود درود بر خمینی | کارگر برزگر رنجبر ای کارگر | ما با هم متحد میشویم | تا برکنیم ریشه استبداد | درود درود درود درود بر خمینی
۲) کاخ نیاوران را به خاک و خون میکشیم | قسم به خون شهدا شاه تو را میکشیم
۳) ای شاه خائن| آواره گشتی | خاک وطن را ویرانه کردی | کشتی جوانان وطن | الله و اکبر | کردی هزارن در کفن | الله و اکبر | مرگ بر شاه مرگ بر شاه | مرگ بر شاه مرگ بر شاه | ای شهید حق | آیم به سویت | بهشت موعود | در پیش رویت | ...
۴) لحظه به لحظه گفتم | زیر شکنجه گفتم | یا مرگ یا آزادی
۵) ما همه سرباز توایم خمینی | گوش به فرمان توایم خمینی
۶) میکشم | میکشم| آنکه برادرم کشت
۷) سحر میشه سحر میشه | سیاهیها به در میشه | ....
۸) برای حفظ قرآن | ارتش تو یار ما باش
۹) بختیار | بختیار | نوکر بی اختیار | ... (ادامه به ترکی)
۱۰) تا خون مظلومان به جوش است | آوای عاشورا به گوش است | ...
۱۱) مرگ بر شاه | مرگ بر شاه | مرگ بر شاه
۱۲) ای خمینی | ای مجاهد | ...
۱۳) پیروی میکنیم حکومت علی را | سرنگون میکنیم رژیم پهلوی را | مرگ بر شاه | مرگ بر شاه
۱۴) در راه حق و قرآن | میمیرم ای خواهر عزیزم | رسالتت بر دوشم | میکشم | برادر شهیدم
۱۵) سکوت هر مسلمان | خیانت است به قرآن
۱۶) در ارتش خمینی | همه ماسربازیم | برای آزادگی | همه ما جانبازیم | شاه را سرنگون | سلطنت واژگون | مرگ بر شاه
۱۷) توحید قرآن دینم | آزادگی آیینم | نهضتم حسینی | رهبرم خمینی | میگویم هرلحظه | در زیر شکنجه | مرگ بر شاه | مرگ بر شاه
۱۸) امروز روز آزادی است | جای شهدا خالی است
ضمیمه:
موسیقی شعارهای انقلاب اسلامی، محسن نفر، فصلنامه هنر، پائیز ۱۳۶۲ +